خانواده با یک ازدواج شکل میگیرد و براساس انتظارهایی که از یکدیگر و زندگی مشترک داریم، قواعد و الگوهای آن مشخص میشود. هرچه انتظارهای ما درستتر و منطقیتر باشد، خانوادهای سالمتر و طبیعیتر خواهیم داشت.
معصومه متین نژاد | شهرآرانیوز؛ تشکیل خانواده جدا از کارکردهای مهم و عامی که دارد مانند تولید مثل و بقای نسل، ارضای سالم غریزه جنسی، تربیت و هنجارمند کردن نسل آینده براساس ارزشهای بومی، دینی و ملی، و مشارکت در تأمین نیازهای مادی و معنوی، محلی برای سکونت و آرامش روانی همراه با مهر و عطوفت شدید نیز هست که تنها با درست ایفاکردن نقش هر یک از اعضا ممکن است. این نیازی است که همه ما آگاهانه یا ناآگاهانه به دنبال پاسخ به آن هستیم، اما هرچه از زمان تشکیل خانواده میگذرد، توجه به آن لابه لای هیاهوهای زندگی مشترک کم رنگتر میشود. در این پرونده قصد داریم به کمک دکتر پریسا غفوریان، روان شناس، به این موضوع بپردازیم.
نظامی به نام خانواده
خانواده با یک ازدواج شکل میگیرد و براساس انتظارهایی که از یکدیگر و زندگی مشترک داریم، قواعد و الگوهای آن مشخص میشود. هرچه انتظارهای ما درستتر و منطقیتر باشد، خانوادهای سالمتر و طبیعیتر خواهیم داشت. این موضوع درست به شرط هم کفوبودنی اشاره میکند که ما همیشه از یک زوج انتظار داریم. به عبارت ساده تر، هرچه اعضای تشکیل دهنده این سیستم کوچک از نظر شخصیتی، روحی و روانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به طبقاتی مشابه متعلق باشند، نتیجه کار بهتر و پایدارتر خواهد بود. هم چنین اعضای جدید این سیستم، یعنی بچهها هم، بعدها گرفتار دوگانگی تربیتی نخواهند شد و از اصول و قواعد منسجم تری پیروی خواهند کرد. با این توصیف، هم چنان نخستین اقدام ما برای تشکیل بنیان خانواده باید انتخاب شریکی هم کفو خودمان باشد.
جایگاه هر عضو در خانواده
در یک خانواده سالم، هریک از اعضا جایگاه خاص خود را دارد و نمیتوان انتظار داشت دیگری نقش او یکی را بازی کند. برای نمونه، در نبود پدر، شاید مادر بتواند نقش اقتصادی پدر را برای خانواده ایفا کند، ولی هرگز نخواهدتوانست هویت و احساس حمایتی را که پدر در خانواده ایجاد و به فرزندان منتقل میکند بازی کند یا در نبود مادر، پدر نقش عاطفی و جایگاه مدیریت داخلیای را که او در روابط بین فردی اعضای خانواده دارد پر کند. به عبارت خیلی ساده، در یک خانواده سالم، هریک از اعضا فقط در جایگاه هویتی خود میتواند نقش بازی کند: نقش همسری، نقش والدی و نقش فرزندی.
زن و مرد باید بتوانند در تعامل با هم، قواعد و الگوها را مشخص، و بچهها پیروی کنند. قواعدی که ما از آن صحبت میکنیم مادهها و تبصرههای قانونی نیست که والدین با مرزبندی دقیق برای بچهها مشخص کنند بلکه اصولی است که خود را موظف به انجام آن میدانند و بچهها با دیدن آنها هنجارها و خطوط قرمز خانواده را تشخیص میدهند، مانند نوعی رابطهای که باید با میهمانها یا بزرگ ترهای فامیل برقرار کنند یا در صورت خطاکردن، چگونه رفتار کنند.
تفاوت خانواده سالم و ناسالم
شرط سلامت یک سیستم، پویایی و انعطاف آن است؛ بنابراین هرچه اعضای یک خانواده تعامل بیشتری با یکدیگر داشته باشند و در برابر اتفاقاتی که میافتد انعطاف بیشتری از خود نشان بدهند، خانواده سالم تری هستند.
برای نمونه، در یک خانواده سالم، وقتی اتفاق غیرمنتظرهای مانند اعتیاد پدر یا درگیری یکی از بچهها با قوانین اجتماعی پیش میآید، ما انتظار ازهم پاشیدگی بنیان خانواده را حتی در درازمدت نداریم، چون اعضا با انعطافی که از خود نشان میدهند و اصول و قواعدی که در چهارچوب خانواده موظف به پیروی از آن هستند، راهکارهایی ویژه خلق میکنند که توانایی بازسازی این نظام کوچک را خواهد داشت، اما وقتی خانواده با اصولی منسجم و الگوهایی تعریف شده شکل نگرفته باشد، اتفاقاتی کوچکتر از این، باعث فروپاشی اش خواهد شد، چون برای چنین روزهایی نه برنامهای دارد، نه ضمانت اجرایی و حمایتی. بنابراین، برای اینکه بفهمیم دوام و قوام یک خانواده چه اندازه است، کافی است به الگوها و قواعد موجود در نظام آن خانواده نگاهی گذرا بیندازیم.
آیا خانواده زمانی را برای خوردن غذا در کنار هم دارند؟ آیا در خانواده به جایگاه فرزند بزرگتر اهمیتی داده میشود؟ آیا اعضای خانواده برنامهای برای مناسبتهای خاص دارند؟ آیا اعضای خانواده خود را موظف به هماهنگی با شرایط جدید میبینند؟ به عبارت ساده تر، هرچه خرده نظامهای بیشتری مانند رابطه زناشویی، رابطه والد و فرزندی و رابطه فرزندان کوچکتر با بزرگتر در خانواده تعریف شدهتر باشد، یعنی خانواده از استحکام و انسجام بیشتری برخوردار است.
روابط سالاری به جای تعامل
وقتی درون یک خانواده نقشها به درستی ایفا نشود، کفه ترازو به یک طرف سنگینی خواهد کرد. یعنی اعضای خانواده به جای تعامل، درحال نزاع برای تثبیت نقش حاکمیتی خود هستند. والدسالاری یا فرزندسالاری فرق چندانی نمیکند. هرکدام آسیبهای خاص خود را دارد.
خانواده پدرسالار
در این خانواده که در شکل سنتی زیاد دیده میشود، پدر حرف اول و آخر را میزند و بقیه حق مخالفت با او را ندارند. به طور معمول، در این نوع خانوادهها کسی بدون اجازه پدر حق تصمیم گیری و عمل ندارد. مادران چنین خانوادههایی در صورت پذیرش جایگاه پدر، نقش فرد مظلومی را بازی میکنند که گاهی برای حمایت از استقلال بچهها مجبور به دسیسه چینی با آنها میشوند. این موضوع گهگاه تنشهایی جدی در کانون چنین خانوادههایی ایجاد میکند. در صورتی هم که این نقش حاکمیتی را نپذیرند، مدام در حال کشمکش و نزاع با مرد هستند. وضعیت بچهها نیز بهتر از مادرشان نخواهد بود. یا رویه پدر و نقش یک سرکوب کننده را در آینده در پیش میگیرند یا برای حمایت از مظلومیت مادر، نقش یک قربانی را برای همسرانشان بازی میکنند. در این خانوادهها پنهان کاری معمول و فراوان صورت میگیرد.
خانواده مادرسالار
در چنین خانوادههایی این مادران هستند که بر دیگر اعضای خانواده تسلط دارند و هیچ کس حق مخالفت با حرف و عمل آنها را ندارد. پدری که باید مظهر الگوی قدرت برای بچهها باشد، فردی ضعیف و بی اراده است. پسرها در این خانوادهها بیش از دخترها از نظر هویتی آسیب میبینند و هیچ گاه مدیرهای خوبی برای خانواده خود نخواهند شد. هم چنین ممکن است به علت نوع رفتاری که مادر با پدر دارد، حس انتقام از زنان وجودشان را پر کند. دخترها هم در آینده یا نقش مادر را بازی میکنند -در این صورت احتمال بروز تنش با همسرانشان در آنها بالا میرود- یا نقطه مقابل جایگاه مادر را پر میکنند و نقش قربانی را به خود میگیرند. در هر صورت، بچهها وضعیت متعادلی در خانواده نخواهند داشت.
خانواده فرزندسالار
در این نوع خانوادهها که بدتر از نوع خانوادههای پدرسالار و مادرسالار هستند، به خواستههای بچهها بی حدومرز پاسخ داده میشود. فرزندان آزادی زیادی دارند و کنترلی روی رفتارهای آنها نیست. به طور معمول، برنامههای چنین خانوادههایی براساس خواستههای بچهها تنظیم میشود. اگر فرزندی از طرف یکی از والدین سرزنش شود، طرف دیگر به شدت با او برخورد میکند تا رضایت فرزند تأمین شود. در این خانوادهها افزون بر مشکلات فراوانی که وجود دارد، بی کفایتی پدر و مادر هم به خوبی روشن است. این مسئله باعث میشود گاهی فرزندان تصمیمهای احساسی و عاطفی شدیدی بگیرند که کل خانواده به دردسر بیفتد. روابط بین فرزندان هم معمولا تنش زاست، چون قانون خانواده را بچهها براساس منفعت خود تنظیم میکنند.
پرکردن جای خالی یک نقش
گفتیم که در نظام خانواده، هر کسی جایگاه هویتی خود را دارد و وقتی به هر دلیلی پدر یا مادری از سیستم خانواده خارج شوند، دیگری نمیتواند جایگاه او را پر کند. با وجود این، راهکارهایی هست که آسیبهای ناشی از آن را کمتر کرد.
با یک ازدواج مناسب، هم خودتان و هم بچهها را در داشتن یک خانواده کامل کمک کنید. در بیشتر خانوادههای تک والد، وابستگی زیاد والدی که با بچهها زندگی میکند، باعث میشود در آینده انتظارات والد و فرزندی از حد منطقی آن فراتر برود.
برای تکامل هویت جنسیتی بچهها که با حضور والد هم جنس اتفاق میافتد، از بستگان هم جنس با بچهها مانند عمه، خاله، دایی و عمو کمک بگیرید. از طرفی، ارتباط با بستگان نزدیک غیرهم جنس با بچهها هم به تلطیف روحیه آنها و تعادل رفتاری شان کمک زیادی میکند.
بچهها را از رابطه با فامیل و بستگان والد غایب محروم نکنید. با این کار، هم حمایت آنها را خواهید داشت هم بچهها هویت و حمایت بیشتری در دل خانواده و فامیل خود احساس میکنند.
با تخریب جایگاه و نقش والدی که غایب است، حتی در صورتی که مقصر باشد، برای خودتان پایگاه احساسی به وجود نیاورید و این حس تنفر را هم به بچهها منتقل نکنید.
اجازه ندهید بچهها به دلیل زندگی با شما و نبود پدر یا مادر، از شما باج خواهی کنند.
برای حل مشکلات خود و بچهها و بهبود روابطتان از یک مشاور کمک بگیرید.
بازسازی روابط خانوادگی
اگر به هر دلیلی احساس میکنید روابط خانوادگی تان قوام لازم را ندارد، از همین امروز برای بازسازی آن کمر همت ببندید. برای اینکه بدانید از کجا و چطور باید شروع کنید، به این راهکارهای ساده و پیش پاافتاده دقت کنید. خیلی وقتها انتظار ما از خوشبختی فراتر از واقعیتی است که به دنبالش هستیم.
قرار دادن خانواده در اولویت
انجام کارهای سادهای مانند درکنار هم غذاخوردن، آشپزی و بازی کردن، خواندن شعر و داستان و تماشای فیلم میتواند پیوندهای عمیقی بین شما ایجاد کند. یادتان باشد در چنین موقعیتهایی بچهها را پیشرو کنید.
بزرگداشت لحظههای کوچک
مناسبتهایی مانند تولدها و سالگردها در بین بیشتر خانوادهها مهم هستند، ولی آنچه اهمیت دارد گرامیداشت وقایع کوچک روزانهای مانند بازی با کودکان است که میتواند اندوختهای از خاطرات خوش را برای تعریف کردن در اختیارتان قرار دهد.
ابراز احساسات و برقراری ارتباط
نشان دادن محبت، عشق و تأیید آن در خانواده با درآغوش کشیدن و بوسیدن یکدیگر، استفاده از الفاظ دلگرم کننده و تشویق کلامی یا عملی بسیار ضرور است و نقش مهمی در ایجاد احساس نزدیکی، صمیمیت، گرما و اعتماد بین شما ایفا میکند.
انتخاب بهترین مدل رفتاری
بچهها میبینند و سریعتر از آنچه تصورش را بکنید یاد میگیرند. چگونگی رویارویی با مشکلات، بحثها و درگیری ها، شیوه صحبت کردن با یکدیگر، داشتن گوش شنوا و صبر زیاد، همگی، از دلایل مهم برای تمرکز روی ارتقای روابط سالم خانوادگی هستند که شما باید روی آن کار کنید.
حمایت و پشتیبانی
حمایت بی، چون و چرای اعضای خانواده از یکدیگر یکپارچگی آنها را حفظ میکند. پس رویکردی دلسوزانه و به دور از سرزنش، تحقیر و جست وجوی مقصر در زندگی پیش بگیرید. اعضای خانواده باید بدانند حتی در صورت خطا و اشتباه، تنها پایگاهی که میتواند از آنها حمایت کند خانواده است.
کیفیت به جای کمیت
کمبود وقت مشکلی است که بیشتر اعضای خانواده آن را در روابط ضعیفی که با هم دارند بهانه میکنند. این در حالی است که میتوان به جای کمیت، روی کیفیت رابطه کار کرد. اگر شرایط کاری یا زندگی تان طوری است که نمیتوانید زیاد یکدیگر را ببینید یا برای هم وقت بگذارید، مانند مادران شاغل، با توجه به نیازهای هم، روی کیفیت رابطه تان کار کنید.