به گزارش شهرآرانیوز، یک نفر از سراشیبی روستای ده بالا کرمان نفس زنان و وحشت زده بالا آمد و از اهالی منطقه کوهستانی کمک خواست.در میان کلام بریده بریده اش اهالی فهمیدند که ماشینش در سراشیبی کوهستان چپ کرده است.مردم سریع با اورژانس و پلیس و هلال احمر تماس گرفتند اما دیگر کار از کار گذشته بود.قدرت و پسرش ارسطو در این تصادف به کام مرگ فرو رفته بودند.
شاهرخی که دوست نزدیک سید قدرت علمی است و با او نسبت فامیلی دور هم دارد،روز حادثه همراه او بود.او در مورد روز حادثه می گوید:«آفرود سواری را حرفه ای آموزش دیده ام و خیلی وقت ها پیش می آمد که با خودروی تویوتا هایلوکس برای آفرود سواری می رفتم.سه شنبه عصر قدرت با من تماس گرفت و گفت دلش گرفته است و از من خواست با هم به تفریح و آفرود سواری برویم.بعد گفت پسرش ارسطو هم به خاطر کرونا مدتی است در خانه بوده و دلش می خواهد او را هم برای تفریح بیاورد.»
به این ترتیب دو رفیق قدیمی با هم قرار آفرود سواری گذاشتند:«آن روز صبح با هم به کوهستان های اطراف کرمان رفتیم و در نزدیکی روستایی به نام ده بالا آفرود سواری کردیم.ناهارمان را هم حاضر کردیم و همان جا خوردیم.عصر که شد دیگر کم کم باید بر می گشتیم.قدرت هم کار داشت و با او تماس گرفتند و گفت عجله دارد که برگردد.»
شاهرخی در ادامه گفت:«مدتی قبل من کمرم را جراحی کرده بودم و آن روز خیلی کمر درد داشتم.برای همین قدرت به من پیشنهاد داد که خودش پشت فرمان بنشیند.آفرود سواری مان را کرده بودیم و شاهرخی در حال راندن در جاده بین شهری بود.در آن جاده ماشین های شخصی هم حرکت می کردند و در لحظه تصادف در حال تفریح آفرود سواری نبودیم.»
او در مورد لحظه تصادف گفت:«داشتیم حرف می زدیم و می گفتیم و می خندیدیم.من در حال کار کردن با گوشی بودم.برای همین نفهمیدم چه شد که ماشین سمت جاده خاکی رفت.همه چیز در چند لحظه اتفاق افتاد.ماشین چندین بار غلتید و از سراشیبی پایین رفت.وقتی از ماشین پیاده شدم کمی اطراف را گشتم تا قدرت و ارسطو را پیدا کنم.آنها از ماشین به بیرون پرتاب شده بودند.ارسطو را دیدم اما خبری از قدرت نبود.بالاخره او را هم دیدم و سرش را روی پایم گذاشتم اما دیگر کار از کار گذشته بود.»
شاهرخی با زحمت از سراشیبی بالا آمد و از مردم روستا کمک خواست.اما زمانی که امدادگران اورژانس از راه رسیدند سید قدرت علمی و پسرش هر دو جان خود را از دست داده بودند.
شاهرخی صاحب همان تویوتا هایلوکس است که قدرت علمی و پسرش در آن جان باختند.تویوتا هایلوکس دیگر قابل تعمیر نیست.اما این اولین بار نیست که در یک چشم بر هم زدن،دنیا دار و ندار شاهرخی را می گیرد.زندگی او یک بار در زلزله بم با خاک یکسان شد.هفده نفر از نزدیکانش تنها در چند ثانیه قربانی زلزله شدند.در میان ویرانه ها کورسوی امیدی یافت و بار دیگر زندگی اش را در میان خاک و خرابه ها از نو ساخت.وقتی او به کرمان آمد،قدرت علمی مثل آجر سالم به جا مانده از یک بنای ویران شده بود که با چنگ و دندان رفاقت با او را حفظ می کرد.
قدرت هم در زلزله بم همه چیزش را باخته بود.تابوی آدم ها از زلزله زنده ماندن است!اینکه سرپا بایستند و ببیند شهرشان با خاک یکسان شده است.دیگر چراغ ها روشن نمی شود.زندگی در لابلای کوچه ها جریان ندارد.صدای خنده ای نمی پیچد.قدرت علمی هم بعد از زلزله سرپا ایستاد.او شاهد مرگ همسر و مادر و خواهرش در زلزله بود.خیلی از عزیزانش را از دست داده بود.اما دستی به نام امید به حیات دوباره،او را باز هم به مرز خوشبختی و موفقیت نزدیک کرد.نمایشگاه ماشین داشت و ازدواج کرده بود و بچه دار شده بود.بچه اش داشت پا به عرصه جوانی می گذاشت که درست همان موقع تقدیر برگ دیگری برای او رو کرد.سید قدرت علمی و پسرش در حادثه آفرود سواری جان خود را از دست دادند.
منبع: رکنا