صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

ترور ستون فکری

  • کد خبر: ۵۹۳۶
  • ۰۷ مهر ۱۳۹۸ - ۰۵:۵۸
حجت الاسلام محمد علی ابطحی فعال سیاسی

نام شهید هاشمی‌نژاد برای مردم مشهد خیلی آشناست. از فرودگاه تا خیابان و مجتمع و مراکز زیادی به این نام هست. نسل فعلی و حتی نسل قبل این را یک نام می‌دانند؛ مثل هر نام دیگری.
اما نه برای من که آن نازنین دایی‌ام بود، بل برای همه هم‌نسلانم فراتر از یک اسم خیابان و مجتمع است. پشت این نام یک انسان متعالی بود.
اسمش سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد بود؛ متولد ۱۳۱۱. در بهشهر و قم و کمی هم در نجف درس‌ خوانده بود. پایه‌های علمی حوزوی‌اش قوی بود. این برای طلبه‌های قدیم خیلی مهم بود که باسواد باشند.
در دهه40، کتاب مهمی نوشت که در فرهنگ معین در همان سال‌ها به‌عنوان یکی از کتاب‌های مشهور فارسی ثبت شد. طلبه‌ای در سنین جوانی برای تبلیغ دینی، نه‌تنها در محتوای نو به‌نحوی می‌پردازد که پرمخاطب می‌شود و بلافاصله سال‌های دراز ممنوع‌الانتشار می‌شود، بلکه از لحاظ فرم نیز قالب‌های موجود را می‌شکند و کتاب به شکل مناظره دکتر طرف‌دار مدرنیته‌ای است که تصور می‌کند باید همه سنت‌های دینی را درهم بریزد با پیری که واقعا پیر است و پخته و سعی می‌کند از موضع دین‌داری پاسخ‌های منطقی و غیرمتعصبانه به دکتر بدهد.
رمان نبود، ولی به‌نوعی از منطق رمان استفاده کرده بود. ذهن را ببرید به حوزه علمیه‌ای که بعد از 60سال از آن زمان و بعد از ۴۰سال از انقلاب و دنیای ارتباطات، هنوز فتوای حرمت فیلم‌سازی درباره شمس و مولانا می‌دهند. اینکه یک طلبه جوان بتواند در بیش از نیم‌قرن قبل کتابی بنویسد که جاذبه رمان‌خوانی داشته باشد و از ابزار نو برای تبلیغ دین استفاده کند، شاهکار است.
او بعدها قلم‌زنی در حوزه دین را ادامه داد؛ چرا که مبانی فکری دینی نسل جوان معاصرش برایش مهم بود.
اصول پنج‌گانه اعتقادی، کتابی درباره امام حسین(ع) و پاسخ به شبهات و مشکلات جوانان از موضوعات نگارشش بود.
هاشمی‌نژاد از نوجوانی پیگیر مبارزه با دیکتاتوری بود. اوایل دهه40 در مسجد فیلِ پایین‌خیابانِ مشهد اولین سخنرانی پرسروصدای خود را اجرا کرد.
با زندان و تبعید آشنا بود. بیشترین اثرش به‌وقت خطابه بود. شیوه ویژه‌ای در سخنرانی داشت. خیلی پرهیجان حرف می‌زد. مقدمه و مؤخره داشت. هروقت فرصت می‌کرد، در وسط سخنرانی‌ها تشابه‌های تاریخی بین حکومت پهلوی و بدنامان صدر اسلام درست می‌کرد. در این شیوه سخنرانی هم حکومت نمی‌توانست خیلی گیر بدهد و هم مخاطبان می‌توانستند به‌خوبی مقصود ضددیکتاتوری او را بفهمند.
بعد از انقلاب هم می‌توانست پشت‌های زیادی داشته باشد. اصرار عجیبی داشت که کار ما آموزش دینی است که انقلاب بدون پشتوانه فرهنگی نماند.
به همین دلیل بعد از انقلاب به کلاس‌داری و آموزش ادامه داد. بعد از شهادت دکتر بهشتی از دفتر امام(ره) دادستانی کل کشور را به او پیشنهاد کرده بودند و او همین استدلال را کرد. روز شهادتش در هفتم مهرماه۱۳۶۰ هم عازم کلاس آموزش شناخت بود؛ در حزب جمهوری اسلامی و در خیابان عشرت‌آباد آن روز و شهید هاشمی‌نژاد امروز که یکی از اعضای سازمان مجاهدین جلو در محل آموزش، ایشان را به شهادت رساند.
منافقین نه‌تنها کشتند و ترور کردند، بلکه مشکل بزرگ‌تری که برای نسل‌های بعد به وجود آوردند، این بود که بیشتر ستون‌های فکری را که صاحب اندیشه و زندگی سالمی بودند، به شهادت رساندند که اگر مانده بودند، نه خود آنان چنین وضع فلاکت‌باری داشتند و نه جامعه از مدیریت نیروهای خوش‌فکر و اندیشمند و دلسوز خالی می‌شد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.