صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

زنی در قاب توسعه

  • کد خبر: ۶۰۰۵
  • ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۶
گفت‌وگو با معصومه رخشی همسر شهید و بانوی کارآفرینی که آوازه اش در ایران پیچیده است
زنی کارآفرین در پنجاه‌وهفت سالگی از غیرت حرف می‌زند. از اینکه می‌خواهد مجموعه تولیدی‌اش را گسترش دهد و زنجیره تولید بوقلمون در خراسان رضوی به راه بیندازد و شرایط صادرات این ماکیان را نیز فراهم و برای افراد بسیاری موقعیت شغلی ایجاد کند. معصومه رخشی هم‌اکنون یکی از تولیدکنندگان مهم و تأثیرگذار بوقلمون در کشور است که از سال ۸۱ و با سرمایه‌ای اندک یک واحد گوشتی بوقلمون در حاشیه مشهد احداث می‌کند. او در چهل سالگی پا در عرصه بازاری نو و تازه در ایران می‌گذارد که افراد معدودی، جسارت ورود به این عرصه را دارند و از طرفی آن زمان به عنوان نخستین زن مزرعه‌دار بوقلمون در ایران شناخته می‌شود. زنی جوان، تنها و بدون حامی با دو فرزند و همسری که ۱۶ در راه مأموریت در هشت سال دفاع مقدس به شهادت می‌رسد، اما به ناحق تا سال‌ها بعد، شهادتش پذیرفته نشد.

اما مهم‌ترین دغدغه این روز‌های رخشی، راه‌اندازی هلدینگی است که تمام مراحل پرورش بوقلمون همچون مولد، جوجه‌کشی، گوشتی، کشتارگاه و بسته‌بندی را در یک مجموعه منسجم به انجام برساند. اتفاقی که به گفته او کمک بزرگی به بالارفتن کیفیت گوشت بوقلمون در کشور و حتی منجر به صادرات آن خواهد شد.

مجموعه پرورش بوقلمون رخشی در مسیر جاده کلات واقع شده است. در راه رسیدن به مزرعه او، از روستای معین‌آباد
می‌گذریم. روستایی که به همت او و پیگیری‌های پی‌در‌پی، گازکشی شده است. با هم از مشهد راه افتاده‌ایم و عبور از جاده‌ای که سال‌ها مسیر رفت و آمد اوست اولین تصویری است که اجازه می‌دهد به جست‌وجو در زندگی‌اش بپردازیم می‌گوید: «آن‌قدر استانداری رفتم و آمدم که برای گازکشی مجوز دادند و البته در توزیع گاز، مزرعه من آخرین واحد قرار گرفت»
 در جاده روستا، کارخانه‌های دیگر را نشان می‌دهد. چند گلخانه و مرغداری و یک گاوداری بزرگ. به مرغداری اشاره می‌کند و می‌گوید: «در آن مرغداری سالی یکی دوبار به دلیل مصرف گازوئیل آتش‌سوزی می‌شد، ولی با آمدن گاز، تا امروز هیچ حریقی اتفاق نیفتاده است.»

فرصت خوبی است تا از او دلیل راه‌اندازی این مجموعه و انتخاب این ماکیان را برای تجارت بپرسیم. به سال ۸۱ برمی‌گردد و می‌گوید: «کارم را در ملک اجاره‌ای در جاده فردوسی شروع کردم. آن زمان، ۵ میلیون تومان سرمایه داشتم. درباره پرورش ماهی قزل‌آلا و شترمرغ و گاو و گوسفند هم تحقیق کردم، اما با توجه به سرمایه اندک، به پرورش بوقلمون رسیدم. از طرفی این کار، جدید بود و مطمئن بودم مورد استقبال قرار می‌گیرد. آن زمان حدود ۱۰ نفر در ایران بوقلمون پرورش می‌دادند و من تنها خانم و کسی بودم که در شرق کشور مزرعه به راه انداخته بودم.»

او ادامه می‌دهد: «با ۵۰۰ جوجه گوشتی بوقلمون، کارم را شروع کردم. دوره اول، کارم گرفت، اما دو دوره بعد که تعداد بوقلمون‌ها را به ۱۵۰۰ قطعه رساندم، تلفات بسیاری دادم.»

استمرار در کارش، نظر نماینده جهادسازندگی را جلب می‌کند و در سال ۸۴، به او برای ادامه کار، وام می‌دهند. «با گرفتن ۲۵۰ میلیون تومان وام از بانک ملی، زمین .. هکتاری را در جاده کلات خریدم و با سرمایه خودم در آن، جوجه‌ریزی و تمام وام را برای مزرعه خرج کردم.   ۸۰۰۰ قطعه بوقلمون پرورش می‌دادیم و فروشم خوب بود. فقط ۵ کارگر داشتم و، چون ظرفیت تولیدمان بالا بود، در خارج استان هم مشتری داشتیم»  

باید روی پای خودم می‌ایستادم

ابتدای مسیر، رخشی را زنی جدی و خشک می‌بینم که انگار مشغله‌های کاری، بروز احساسات زنانه را از او دور کرده است. گرچه با نزدیک شدن به مزرعه و زنده‌شدن خاطرات سال‌های دور در ذهنش، حالت چهره‌اش کم‌کم تغییر می‌کند. طوری که ناگهان به راننده می‌گوید: آقا همین جا نگه‌دار.

یک طرفمان زمین‌های سرسبزو وسیع است که اهالی روستای معین‌آباد، در هوای مطبوع ابتدای پاییز مشغول کار هستند و طرف دیگر کوه‌ها قد کشیده‌اند. می‌گوید: «خانم! یک پیکان وانت داشتم. در همین بخش جاده، گودالی بود که در برف و باران زمستان، ماشین‌ها داخلش گیر می‌کردند. برای همین تا چند ماه نخاله‌های ساختمانی کنار جاده را جمع می‌کردم و می‌ریختم پشت ماشینم تا این سوراخ‌ها را پر کنم. از آن به بعد دیگر ماشینم اینجا گیر نکرد.»
دوباره انگار چیزی یادش آمده، می‌گوید: «سال ۸۱ که کارم را شروع کردم، مسیری را پیاده و بعد هم با اتوبوس به مزرعه که نزدیک آرامگاه فردوسی بود، می‌رفتم. البته مدتی بعد یک پی‌کی خریدم.» لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد: «آن زمان، فقط یک کارگر در مزرعه داشتم که عصر‌ها او را می‌فرستادم برود و خودم در آن سوله بزرگ شب را به صبح می‌رساندم. روی تخت فنری در سالن می‌خوابیدم. صبح که از خواب بلند می‌شدم، جوجه‌های بوقلمون دورتادورم را گرفته و تا زانویم بالا آمده بودند. آن‌ها همیشه دنبال پناهگاه و حامی هستند. یک روز هم که از خواب بیدار شدم و مشغول شست‌وشوی آبخوری بودم و داشتم برای برگشت به خانه آماده می‌شدم، در را باز کردم، چیزی جلوی پایم افتاد.»

ترس در صدایش نیست، اما انگار خاطره آن روز هیجان‌زده‌اش کرده است و می‌گوید: «شاید باورتان نشود، اما ماری گردن کلفت بود که سرش بین درز در‌گیر کرده و خفه شده بود.» از این دست اتفاق‌ها در زندگی او بسیار رخ داده است. زنی تنها که ازدواج او فقط ۵ سال به طول می‌انجامد و بعد از آن تمام زمانش را صرف بزرگ‌کردن فرزندان و کارش می‌کند. خانواده کوچک او می‌آموزند که در زندگی روی پای خودشان بایستند و هیچ‌گاه منتظر حمایت و پشتیبانی کسی نباشند. حالا پسر و دخترش معمار و مهندس موفقی هستند.

تولید جوجه‌های مولد را شروع کردیم

ورود به مزرعه خانم رخشی چند مرحله دارد و بیشتر به گذر از هفت‌خان رستم می‌ماند. بوقلمون‌ها، پرندگان حساسی هستند و رعایت کامل اصول بهداشتی برای سلامت و حتی زنده ماندن آن‌ها ضروری است، طوری که همه کارکنان هنگام ورود به محل زندگی بوقلمون‌ها، باید تمام لباس‌ها حتی کفش‌هایشان را ضدعفونی کنند. به قول مهندس ارشد مزرعه، آن‌قدر این محیط استریلیزه است که حتی می‌توانید در سالن‌های نگهداری بوقلمون تشک پهن کنید و بخوابید.

بوقلمون‌های مزرعه خانم رخشی از نژاد بلژیکی و سفیدرنگ هستند و در سه سالن نگه‌داری می‌شوند. یک سالن ویژه نرهاست و سالنی ویژه بوقلمون‌های ماده و سالنی هم برای نگهداری بوقلمون‌های کرچ که تخم نمی‌گذارند. این ماکیان عاشق هوای خنک‌اند. به همین دلیل دمای سالن بوقلمون‌های نر، ۱۴ درجه است و می‌گویند نر‌ها باید در همین دما نگهداری شوند تا در تولید اسپرم‌ها مشکلی پیش نیاید. خانم رخشی بعد از دو دوره وارد کردن جوجه‌های مولد از اروپا به ایران، در حال رشد و پرورش‌دادن این بوقلمون‌ها برای مولدسازی و گرفتن اسپرم و لقاح است تا دیگر نیازی به واردات این ماکیان نباشد.

برای آشنایی با آنچه در این مزرعه می‌گذرد، با رخشی و مهندس ارشد مزرعه در سالن‌ها می‌رویم و توضیحات آن‌ها را می‌شنویم. بوقلمون‌های نر بزرگ‌تر و رنگارنگ‌تر از بوقلمون ماده است. اما در سفیدی همه یکسان. صد‌ها بوقلمون سفید با یک زائده گوشتی که از زیر نوک آویزان است و با یک برآمدگی گوشتی که از بالای نوک آویزان است، با گفتن یک کلمه از سمت ما، باهم آوایی را تکرار می‌کنند. آن‌ها باید از هیجان و اضطراب دور باشند بنابراین ما را هم به آرام‌حرف زدن دعوت می‌کنند. این بوقلمون‌ها، الان شش‌ماهه هستند و دوره دوم، جوجه‌هایی هستند که از کشور بلژیک وارد ایران شده‌اند و  بعد از ۷۲ ساعت به کشور ما رسیده‌اند. واردشدن این جوجه‌ها به ایران هم ماجرا دارد و با دردسر‌های بسیاری همراه است. رخشی در‌این‌باره می‌گوید: «ما جوجه را از کشور فرانسه وارد می‌کنیم. این شرکت فرانسوی تا به حال انحصاری عمل می‌کرد و فقط جوجه گوشتی را که معمولا درجه سوم بود، به ما می‌داد که تلفات و مشکلات زیادی داشتیم. اما دو شرکت در کشور، برنامه‌ریزی کردیم و توانستیم، اتحادیه اروپا را متقاعد کنیم تا جوجه مولد را به ما بدهند. ما گفتیم فعلا نمی‌خواهیم اجداد را داشته باشیم. یا در اصطلاح «لاین را نمی‌خواهیم.» بنابراین اول شرکت تینای شمال، جوجه یک روزه مولد را آورد بعد هم شرکت ما. حالا به دنبال این هستیم که با پرورش بوقلمون‌ها، بتوانیم خودمان از آن‌ها مولد بگیریم.»

او ادامه می‌دهد: «این جوجه‌ها به دلیل تحریم‌های کشور، ۷۲ ساعت در راه هستند. در حالی که باید چهارساعته به ایران برسند. فکرش را بکنید اگر ۷۲ ساعت به یک نوزاد چیزی ندهید، چه اتفاقی برایش می‌افتد. این‌ها هم یا در کارتن‌ها تلف می‌شدند یا در سالن یکی یکی می‌افتند. ما در دور اول حداقل ۶۰۰ قطعه جوجه تلفات دادیم.»

حالا میزان جوجه تولیدی کشور در ماه بین ۲۶۰ هزار تا ۳۰۰ هزار قطعه است که سهم مزرعه خانم رخشی، ۱۰۰ هزار تخم در ماه است. او می‌گوید که تولید آن‌ها به اندازه مصرف کل کشور کافی است. «ما تخم‌ها را به چند کارخانه جوجه‌کشی با استاندارد‌های جهانی که طرف قرار‌داد ما هستند، می‌دهیم و این کارخانه‌ها، جوجه‌ها را به دیگر مزارع توزیع می‌کنند. درواقع ما، کار شرکت‌های دیگر را آسان کردیم تا مرحله واردات جوجه به کشور را در این شرایط تحریم نداشته باشند.»

رخشی ادعا می‌کند که در سال‌های قبل که در مرحله گوشتی فعال بوده، بوقلمون‌ها را در بهترین شرایط و با خوراک خوب رشد داده است. می‌گوید: «این‌قدر آزمون و خطا برای تنظیم آنزیم‌های کبدی‌شان انجام می‌دادم تا بوقلمون‌ها در بهترین شرایط رشد کنند و دچار هیچ‌گونه آلودگی نشوند. منتها یکی از مشکلات ما کشتارگاه بود. من به دنبال زنجیره تولید بوقلمون هستم که تمام مراحل را از مولد، جوجه‌کشی، گوشتی، کشتارگاه، سردخانه و بسته‌بندی خودمان انجام دهیم. می‌خواهم از آلمان کشتارکاه اتومات بیاورم که بوقلمون‌ها با بخار کشتار و پرگیری شوند تا بار میکروبی‌شان صفر شود و کیفیت بالاتر رود. ما در کل کشور، کشتارگاه تخصصی نداریم. درحالی که برای صادرات مشتری داریم. بوقلمون جزو کالا‌های ممنوعه مثل مرغ نیست و، چون جزو سبد خانوار نشده امکان صادرات آن وجود دارد. همین الان ما از ارمنستان و روسیه و حوزه خلیج فارس مشتری داریم. ولی این کشور‌ها به خاطر بالابودن بار میکروبی، گوشت‌های ما را راحت نمی‌خرند.

در پرروژه آینده ام ۱۰۰۰ نفر را سر کار می‌برم

رخشی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرده است. همسرش شهید محمد‌علی ناصری رئیس اداره بهزیستی اسفراین بوده و بیش از اینکه مدیر باشد، یک کشاورز و دامدار متبحر بوده که در کنار کارگرانش روی زمین کار می‌کرده و همسرش نیز دوشادوش او فعالیت می‌کرده است. رخشی این‌ها را در منزلش برایمان تعریف کرده بود اینکه «ما باهم روی هکتار‌ها زمین درخت می‌کاشتیم و دامداری می‌کردیم. سیب، گیلاس و گلابی. در آن هوای مطبوع و سرد اسفراین، رخوت و بی‌حوصلگی جایی بین مردمانش نداشت.»، اما جنگ خیلی زود همسرش را از او می‌گیرد و زندگی‌اش را تغییر می‌دهد. او در‌این‌باره تعریف کرده بود: «سال‌۱۳۶۵ بود که مدیران اداره‌های مختلف شهرستان اسفراین در حالی که با اتوبوس برای کمک‌رسانی به جبهه می‌رفتند، در جاده میامی به شاهرود تصادف می‌کنند و ۶ تن از این مدیران و از جمله همسر من به شهادت رسیدند. در حالی که آن زمان بنیاد شهید، نمی‌پذیرفت این افراد شهید محسوب می‌شوند؛ و سال‌ها پیگیری‌های من شهادت آن‌ها را به اثبات رساند»

او ادامه می‌دهد: «همسرم زمین‌دار بود. گرچه چیزی از اموال او به ما نرسید. حقوقش هم قطع شد. چون آن زمان بنیاد شهید، شهادت او را نپذیرفت و به محض فوت ایشان، زندگی ما هم تحت‌الشعاع قرار گرفت. برای من از همه مهم‌تر این بود که به بچه‌هایم درباره پدرشان حرفی برای گفتن داشته باشم و به آن‌ها بگویم در راه خدمت‌رسانی به کشورش به شهادت رسیده است؛ و اگر این شهادت پذیرفته می‌شد، راحت‌تر می‌توانستم از حق و حقوق خودم و فرزندانم دفاع کنم.»

رخشی آن زمان پرستار بود، اما ترجیح داد، چند سال بعد کارمندی را رها کند و قدم در مسیر بزرگی بگذارد، چون این توانمندی را در وجود خودش می‌دید. «هیچ‌گاه دوست نداشتم زیر‌دست کسی کار کنم و کارمندی را باعث ارتقای خودم نمی‌دیدم.» و قطعا  اگر در همان شغل می‌ماند الان پرستاری بازنشسته بود که هر ماه باید در انتظار مقرری‌اش می‌بود. نه زنی تا این میزان مستقل که زندگی ده‌ها کارگر به مدیریت او بستگی داشته باشد و در کشور هم تأثیرگذار باشد.» او حالا مطمئن است دعای شهید پشتش است. تکیه کلام خاصی دارد که با وجود آمرانه بودنش، شنیدنش از زبان او شیرین است: «گوش کن»؛ و بعد از این کلام، همیشه ماجرایی را تعریف می‌کند: «چند ماه پیش درگیر عمل جراحی شدم. توده‌ای در شکمم بود. به دکترم گفتم‌: آقای دکتر! هر کاری می‌خواهی بکنی انجام بده، ولی خیلی مراقب من باش. چشم ۳۵ خانواده به دستان من است. گفتم من به خودم قول داده‌ام تا ۸۰ سالگی زنده بمانم. باید کار کنم و حداقل ۱۰۰۰ نفر را در پروژه جدیدم سر کار ببرم. من از اول زندگی خدا را برشانه‌ام احساس کرده‌ام؛ و همیشه شکرگزارش بوده‌ام.»

از سالنی به سالن دیگر می‌رویم. رخشی تسلط زیادی بر اوضاع دارد و کوچک‌ترین مسائل از چشمش دور نمی‌ماند. حتی اگر دستگیره دری کج شده باشد گرفته تا مسائل تخصصی مزرعه. با کارمندانش بسیار صمیمی و مهربان برخورد می‌کند و البته از گوشزد کردن کوچک‌ترین ایراد کارهایشان نمی‌گذرد.  

وقتی در مزرعه از کارکنانش که به دلیل شرایط خاص مزرعه همه آقا هستند، می‌پرسیم کارکردن با یک خانم را به عنوان مدیر چگونه می‌بینند، مکثی می‌کنند و به فکر فرو می‌روند. آن‌ها معتقد هستند مدیر زن و مرد با هم هیچ فرقی نمی‌کند و این توانمندی و مهارت آدم‌هاست که در مدیریت یک مجموعه اهمیت دارد. او به صورت مستقیم و حضوری ۳۰ کارمند دارد و ۸۰ نفر هم به صورت غیرمستقیم از مجموعه او ارتزاق می‌کنند. تمام کارمندانش از یک روستا هستند و چندتایی از آن‌ها چوپان بوده‌اند، اما الان همه‌شان متخصص هستند و خودشان توانایی راه‌اندازی یک تولیدی کوچک را دارند.

به سمت دفتر می‌رویم. همچنان در فکرش راه‌اندازی هلدینگ می‌چرخد و چندباری گفته آدم جسوری است. اما حالا می‌خواهد از مسائل پیش رویش بگوید که او را از توسعه کارش دور کرده است. از نظر او برای آقایان راه بازتر است تا خانم‌ها.

این زن مسلمان کیست که تحریم‌ها را دور زده است؟

به سمت دفترش می‌رویم. بار‌ها و بار‌ها در این گفتگو از راه‌اندازی هلدینگ و موانع پیش رویش حرف زده است. چندباری هم گفته آدم جسوری است و باید زنجیره تولید بوقلمون را از مولد، جوجه‌کشی، گوشتی، کشتارگاه و بسته‌بندی در یک مجموعه منسجم، راه بیندازد. می‌گوید: «یک عمر زندگی سالم داشتم و به هیچ چیز جز کارآفرینی و اشتغال فکر نکرده‌ام. دولتمردان ما اعلام می‌کنند برای کارآفرین‌ها تسهیلات و وام قائل می‌شوند، ولی وقتی به مرحله اجرا می‌رسد، عملا این اتفاق نمی‌افتد. برای راه‌اندازی کشتارگاه، دوسال دویدم و موافقت‌های مختلف سازمان‌ها را گرفتم تا رسیدم به خانه آخر. بانک از من ۱۰۵ میلیارد تومان سند به عنوان ضمانت وامم می‌خواست.   برای این وام، ۵۵ میلیارد تومان اعتبار را به سختی جذب کرده بودم، ولی حالا برای دریافت آن، با این مبلغ بالا، سنگ جلوی پایم انداختند. آن زمان که جوان بودم، خیلی استانداری می‌رفتم و می‌آمدم. جوان بودم و پرانرژی و پیگیر. الان هم پیگیر هستم. ولی دیگر دوست ندارم به اداره‌های دولتی بروم و از آن‌ها وام درخواست کنم. آن‌ها هر کدام ساز خودشان را می‌زنند. الان به دنبال سرمایه‌گذار مطمئن هستم. راه‌اندازی هلدینگ برای من با این پول‌ها و سختگیری‌ها امکان‌پذیر نیست.»

بعد هم می‌گوید: «بگذارید این را هم بگویم. بعد از اینکه جوجه‌های من از فرانسه رسیدند، ژان لوک، مدیرعامل اتحادیه بوقلمون‌دار‌های اتحادیه اروپا به ایران آمد. از آنجا به من اعلام کردند به ایران می‌آید و گفتند برایش هتل بگیرید. طبق گزارش ژان لوک، فهمیدم بعد از دوره اول واردکردن جوجه‌های مولد به ایران از فرانسه و پرورش بوقلمون‌ها، شرکت ما در تعداد تخم‌گذاری این بوقلمون در خاورمیانه رکورد زده است. او به من گفت که همسرش مراکشی و مسلمان است و دلیل سفرش به ایران این بوده که مرا ببیند. گفت فقط آمدم ببینیم این زن مسلمان در خاورمیانه و ایران چه کسی است که توانسته با وجود تحریم‌ها، این‌طور رکورد بزند. او با این گزارش و حضورش مرا تشویق کرد و به من انگیزه داد درحالی که اینجا کمتر کسی به یک زن انرژی می‌دهد.»

این بانوی کارآفرین دوباره مصمم می‌گوید: «باید هلدینگم را بزنم. بی‌غیرتم اگر این مجموعه را راه نیندازم. در سیستم دولتی، غرور مرا جریحه‌دار کردند، چون زن هستم. ولی تصمیم گرفتم تا هر جا بشود بروم و ثابت کنم خانم‌ها فقط در پستو نیستند. به جرئت می‌گویم توان خانم‌ها بیشتر از مردان است. یک مرد فقط می‌تواند کار بیرون انجام دهد. از زندگی خودم مثال می‌زنم، اگر برای من مشکلی پیش می‌آمد و من به جای همسرم فوت می‌کردم، همسرم نمی‌توانست دو فرزندم را به اینجا برساند. با اینکه همیشه گفته‌ام، جسارت و شهامت کارکردن را ایشان به من داده است. ولی زمانی که این کار را شروع کردم بچه‌هایم دبیرستانی بودند. آشپزی می‌کردم، خانه‌داری و کار‌های ادرای و کار‌های مزرعه را هم انجام می‌دادم....

اما با این سؤال، گفت‌وگویم را با او به پایان می‌رسانم. اگر کارتان را از شما بگیرند چه‌کار می‌کنید؟ کاری که این همه سال برای آن زحمت کشدید و عمر و جوانی تان را پایش گذاشتید. بدون اینکه در جواب دادن تعلل کند، می‌گوید: «هیچی، دوباره کار جدیدی را پی می‌گیرم. بلدم چطوری از صفر شروع کنم.»
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.