صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی به قسمت دهم و یازدهم سریال «قورباغه» | ردّ خون در آزمون صبر و وفاداری

  • کد خبر: ۶۰۶۹۶
  • ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۹
اگر کل داستان سریال «قورباغه» را یک صفحه بزرگ در نظر بگیریم هربار مربع‌هایی در کنار هم قرار می‌گیرد که ترتیب وقوعشان گیج‌کننده نباشد، ولی حداقل سوال‌هایی را در ذهن مخاطب زنده نگه دارد. حالا با اطمینان می‌توان گفت مخاطب در «قورباغه» باید به شخصیت‌ها و روابط دقیق شود، به ترسیم شکسته‌بسته جهانی خالی از وفاداری.
کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - در قسمت‌ نهم سریال قورباغه دیدیم که چطور می‌توان در یک داستان پر از مک گافین یک بن‌بست مکزیکی ساخت؛ اما سیدی راهکاری برای خروج از آن نشانمان نداده بود. قسمت یازدهم یک راه‌حل ساده برای خروج از بن‌بست مکزیکی ارائه می‌دهد.
 
 
 
 
هشدار: این مطلب بخشی از اتفاقات و داستان سریال (تا قسمت یازدهم) را فاش می‌کند
 
 
«سروش» برای هومن سیدی شخصیت خوبی بود که تا اینجا حواس مخاطب را از برخی چیز‌ها پرت کند؛ از رابطه «لیلا» و «شمس‌آبادی»؛ از سیر استحاله «نوری». او یک خرده کاتالیزور برای «نوری» هم بود. «سروش» در دیالوگی می‌گوید که نوری و لیلا حواسش را پرت کرده‌اند، اما درستش این است که خود «سروش» یک وسیله بوده است برای منحرف‌کردن ذهن مخاطب. آیا او آن‌قدر برای داستان و ما مهم بود که حذف‌شدنش باشد؟ اجرای صحنه‌کشته‌شدن «سروش» به دست نوری شاید شگفتی و ضربه قسمت ۱۱ باشد، ولی مهم‌تر از آن ترسیم شکسته‌بسته جهانی است خالی از وفاداری.

بخش‌هایی از دو قسمت اخیر سریال «قورباغه» از معدود دفعاتی بود که داستان از زاویه دید جدیدی روایت می‌شد؛ از زاویه‌دید سروش و البته مثل همیشه محدود به ذهن «رامین» (صابر ابر). او مثل همیشه برهم زننده معادلات و رابطه‌هاست. اگر کل داستان سریال «قورباغه» را یک صفحه بزرگ در نظر بگیریم هربار مربع‌هایی در کنار هم قرار می‌گیرد که ترتیب وقوعشان گیج‌کننده نباشد، ولی حداقل سوال‌هایی را در ذهن مخاطب زنده نگه دارد. حالا با اطمینان می‌توان گفت مخاطب در «قورباغه» باید به شخصیت‌ها و روابط دقیق شود. در سه ضلع مینی‌مثلث دو قسمت اخیر ابتدا یک بن‌بست مکزیکی درست می‌شود که عمدا درباره انگیزه‌های شخصیت‌هایش به شک و تردید بیفتیم و مدام به این فکر کنیم که چطور یکی از این شخصیت‌ها تسلیم دیگری می‌شود. یک آزمون صبر که مخاطب باید در کشاکش حدس و گمان‌هایش به این فکر کند کدام اسلحه خالی است و کدام پر و مهم‌تر از همه این‌ها کدام شخصیت از این موضوع خبر دارد.

 


بیایید ببینیم طمع، حرص، خودخواهی و جنگ برای بقا چطور به درگیری نهایی قسمت ۱۱ رسید. مشخص است که هسته اصلی دو قسمت اخیر وفاداری است. اینجا هیچ‌کس نمی‌تواند پا پس بگذارد، چون یا به شخصی پایبند است یا به چیزی گران‌بها. دیالوگ‌ها برای گیج‌کردن مخاطب در دهان شخصیت‌ها کار گذاشته شده‌اند؛ مثلا سروش و رامین در ماشین و در راه گلخانه نوری رو در روی هم درباره نفرت از یکدیگر و به هم نارو زدن حرف می‌زنند. این یک تکنیک ساده برای منحرف‌کردن ذهن مخاطب است. سروش به نظر از نوری و رامین وفادارتر است؛ این را زمان سرقت از طلافروشی نشان داد، اما او سست‌اراده و عصبی و ناخویشتن‌دار است؛ شخصیت‌های عصبی در جهان‌های داستانی هومن سیدی ضعیف هستند و زود از بین می‌روند. این را در «مغز‌های کوچک زنگ‌زده» دیده بودیم.

سیدی از هر دو شیوه کاتارسیس یا پالایش در داستان استفاده کرده است، اما مسئله بر سر قدرت انجام این کار است. برای ساخت شخصیت و پرداختش دو راه ساده وجود دارد؛ یا انسان‌های خوب را با سقوط تراژیک به انسان‌های بد تبدیل کنیم و به مخاطب بگوییم آن‌ها بیش از آنچه تصور می‌کردید شبیه ما هستند یا انسان‌های بد را در یک مسیر استحاله قرار دهیم و بگوییم آن‌ها هم فرقی با ما ندارند. هومن سیدی برای «نوری» راه اول را رفته است. با چند گذشته‌نگری ناقص مخاطب می‌فهمد که او از چه انسانی به چه انسانی تبدیل شده است. نوری کسی بود که نمی‌توانست پدرش را به‌خاطر آزاردادن مادرش سر به نیست کند، اما حالا به جایی رسیده که قاتل اجیرشده پدرش را می‌کشد. شدت و سرعت این استحاله به هیچ‌کجای روایت با حوصله ده قسمت ابتدایی نمی‌آید. ما به خوبی متوجه نمی‌شویم سیدی می‌خواهد تیم سه‌نفره «رامین» را با تیم سه نفره «نوری» مقایسه کند و از این بین ما را به ویژگی‌های شخصیتی هر کدام آگاه سازد؛ به اینکه احتمالا از این دو تیم فقط دو مهره اصلی زنده می‌مانند. این تاوانی است که باید نویسنده به نفع هیجان و جذابیت به هم ریختن زمان وقوع حوادث و پنهان‌کردن بخشی از داستان بدهد.
 
 
خویشتن‌داری و وفاداری و وظیفه‌شناسی چیزهایی است که «نوری» می‌خواهد و وقتی می‌فهمد «سروش» این‌ها را ندارد او را از سر راه بر می‌دارد. ما این وسط یک چیز مهم را می‌فهمیم: نوری به دلیل ماده‌ای که صاحبش است به این سه مورد نیاز دارد. آیا رامین واجد این سه تاست؟ هنوز نمی‌دانیم، اما می‌دانیم که او فرد باهوشی است؛ دیده‌ایم که او می‌داند در داستان «نوری» کسی که وظیفه‌شناس و وفادار و خویشتن‌دار نباشد چه عاقبتی خواهد داشت.
 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.