صحبتهای عروس خانواده سلطنتی انگیس، جنجالی به راه انداخت و سروصدای زیادی به پا کرد. خانواده پرزرق وبرق سلطنتی انگلیس را محکوم به نژادپرستی کرد و چندنفری را هم مجبور به کناره گیری از شغل هایشان. ماریان کامنسکی، کاریکاتوریست دانمارکی، ملکه و شاهزاده و عروسش را مثل آدمهای دیگر نمیبیند. به حالت زن و مرد جوان دقیق شوید. کارتونیست با هوشیاری، تمام غرور و تفاخر این خانواده را جبران کرده است.
امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - اگر همه تعاریف خبرگزاریها از خبر را کنار بگذاریم، خبر درست کردن کار پیچیدهای به نظر نمیرسد. آدم در این فقره، لازم نیست کار خاصی انجام بدهد، فقط لازم است زنده باشد و زندگی کند. بالاخره هرکسی طی فعالیتهای روزانه اش کارهایی را انجام میدهد و حرفهایی را میزند که اگر بخواهیم روراست باشیم، بیشترشان بی اهمیت هستند.
آنهایی هم که از نظر خود آن بنده خدا خیلی مهم و قابل به عرضند، بردشان محدود میشود به همان چند نفری که به هر نحوی آن آدم را میشناسند. با این تفسیر، هر کسی در این دنیا میتواند تولیدکننده خبر باشد. تعداد آدمهایی که برایشان مهم است دختر فلانی را برای پسر فلانی خواستگاری کرده اند و فلان بنده خدا که تا همین دیروز زنده بوده، ریق رحمت را سرکشیده است، آن قدر کم هستند که هیچ خبرنگاری حاضر نمیشود این چیزها را پوشش بدهد، با این حال در جهان امروز همه به نوعی درگیر اخبار پرحاشیه و زرد هستند.
اینکه مدل موی فلان بازیگر و لباس فلان سیاستمدار و حرفهای فلان شاهزاده، نقل محافل میشود، از آن دسته خبرهایی است که از هر طرف نگاه بکنیم، زرد به حساب میآید. ولی اگر بخواهیم بدانیم چرا خبرگزاریها مردم را درگیر این قبیل اتفاقات میکنند، باید به سیاستهای بزرگ تری پشت این طور خبرها نگاه کنیم؛ سیاستهایی که اتفاقا خیلی هم به کار میآیند و گاهی مواقع کارگشا هستند. این بار هم مصاحبه یکی از اعضای خاندان سلطنتی انگلستان با معروفترین خبرنگار خبرهای خاله زنکی در آمریکا، نتیجهای بیرون داد که برای صاحبان آن رسانه هم تصورشدنی نبود. صحبتهای عروس خانواده، جنجالی به راه انداخت و سروصدای زیادی به پا کرد. خانواده پرزرق وبرق سلطنتی انگلیس را محکوم به نژادپرستی کرد و چندنفری را هم مجبور به کناره گیری از شغل هایشان.
از درست و غلط بودن صحبتهای عروس و پشت چشم نازک کردن مادرشوهرش که بگذریم، این خبر بزرگترین جنجال این روزهای انگلیس شده است؛ اتفاقی با ابعاد انسانی پشتش که هیچ کس تصورش را نمیتوانست بکند. همیشه همه چیز آن طور که پیش بینی میکنیم، از کار درنمی آید. آدم شاید بتواند سنگی را به آب بیندازد، ولی نمیتواند جلوی آبی را که به همه جا میپاشد، بگیرد؛ آبی لجن آلود که خود عروس هم پایش تا زانو در آن فرورفته است. این دعوای ساده خانوادگی یک چیز را به خوبی روشن کرد؛ این نکته که سفیدپوستان قرن بیست ویکم فقط تظاهر به برابری جنسیتی، قومی و نژادی میکنند و در باطن، همان برده داران چندصدسال قبل هستند.
در عمق وجودشان هنوز هم با خودشان فکر میکنند رنگ پوست، پول و قدرت سیاسی شان، آنها را از نظر جایگاه انسانی در مرتبهای دست نیافتنی و برتر از بقیه قرار میدهد؛ موضوعی که میشود با هوشی متوسط هم آن را فهمید. کارتونیستها البته حساسیتشان درباره مسائل یک مقدار بیشتر است. در اثری که «ماریان کامنسکی»، کاریکاتوریست دانمارکی، با این موضوع ترسیم کرده است، به راحتی میشود این حساسیت را درک کرد. او ملکه و شاهزاده و عروسش را مثل آدمهای دیگر نمیبیند. به حالت زن و مرد جوان دقیق شوید. کارتونیست با هوشیاری، تمام غرور و تفاخر این خانواده را جبران کرده است.
به آنها مثل ماشینهای تولیدمثل نگاه کرده است که انگار وظیفه داشته اند بچهای برای خانواده بیاورند؛ بچهای که در ابتدا ملکه پیر و نگران، اصالتش را آزمایش میکند که مبادا رنگش مقداری با بقیه آدمهای ساکن قصر فرق داشته باشد و ناخالصی را با خودش به ارمغان بیاورد؛ تفکری نخ نما و پوسیده که کارتونیست مسخره اش میکند و اساس فکری این خانواده و خانوادههای بسیاری با همین سبک زندگی در دیگر کشورها را تشکیل داده است؛ برگهای برای سنجش رنگ پوست که همه این نوع آدمها در ذهنشان دارند و با آن، ارزش آدمها را میسنجند.
برای خواندن درباره کارتونهای دیگر روی تصویر زیر کلیک کنید
جعبه کارتونها