از دغدغههای من در شغل روزنامه نگاری، ورود حجم زیاد اطلاعات و خبرها به ذهنم بود. همیشه از خودم میپرسیدم این حجم اطلاعات با ذهن و روان من چه میکند. یک سال ونیم پیش بود که در جلسهای از خبرنگاری پیشکسوت همین موضوع را پرسیدم. در جوابم گفت: وقتی عاشق شغلت باشی، به این چیزها توجه نمیکنی. پاسخ درخور و دل خواهی برای من نبود. یعنی فکر میکنم آن خبرنگار خوب متوجه منظورم نشده بود و شاید هم تصور کرد همین میزان جواب، کارم را راه میاندازد. اما این گونه نشد
آن زمان در نشریه «شهربانو»ی شهرآرا درباره زنان کارآفرین و موفق مشهد مینوشتم. اینکه هر هفته قرار بود با آدمهای موفق جدیدی آشنا شوم و به واکاوی این موفقیت از صفر تا صد به زندگی شان بپردازم، آن سؤال تکراری را برایم پررنگتر میکرد؛ «این همه دانستن از زندگی آدمها با من چه خواهد کرد.»
کرونا شروع شده بود که به صفحه ادب وهنر روزنامه منتقل شدم. من ادبیات داستانی خوانده ام و از این حوزه هیچ گاه دور نبوده ام. برای همین کار را به دست گرفتم و در روزهای دورکاری به نظر میرسید با تمرکزی بیشتر در خانه، آرامتر شده ام. در این حوزه هر روز تجربههای جدیدی به دست میآوردم که انگار پس از چندین سال نوشتن در حوزههای محلات و زنان، به آن نیاز داشتم.
از چیدمان جملهها و پاراگرافها در کنار هم لذت میبردم. بارها جملهها و کلمات را جابه جا میکردم. گاهی هم اعصابم را خرد میکردند. به سختی میتوانستم از کلمه یا جملهای دل بکنم و حذفش کنم، اما باید بعضی را کنار میگذاشتم. نوشتن مقدمه هم وقت زیادی میبرد، طوری که عرق ریزی مغزم را حس میکردم! سبکی در نوشتن گزارش به نام فرش ایرانی وجود دارد که میگوید بخشهای مختلف مطلب شما در کنارهم، باید یک قالی ایرانی بسازد، به همان ظرافت و زیبایی و آن چیدمان صحیح؛ و من انگار بیشتر از همیشه دلم میخواست شبیه به این سبک بنویسم.
یک روز با شاعری مصاحبه کردم که میگفت شعرهایش در زیبایی خود خشونت دارد. اشاره اش به نظریهای در شعر از همین منظر بود. او میگفت، فرقی نمیکند که از درد، رنج، اندوه، خشونت یا حتی عشق گفته باشی. مهم خلق زیبایی در همین موضوعات است.
حوزه کاری من هم تغییر کرد، اما همچنان اطلاعات بسیاری در یک هفته بر ذهن و روان من میتازد که همه شان مانند موضوعهای حوزه محلات و زنان برایم زیبا هستند. اما انگار چیدمانی که در این سالها در نوشتن مطالب با آن کلنجار میرفتم و جاهایی اذیتم میکرد و هنوز هم اذیتم میکند، دراین مدت کرونایی قوام بیشتری یافته است. به احتمال به تجربههای جدید در زندگی و حوزه کاری ام نیاز داشته ام تا آن فرش ایرانی، رج به رج در ذهنم ساخته شود و بتوانم هر چیزی را جای خودش بنشانم.