براساس پژوهشهای انجام شده حرفه و کار ۷۰ تا ۸۵ درصد از افراد، با رشته تحصیلی شان ارتباط ندارد.
فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ شش سال از دوران دانشجویی اش میگذرد و هنوز میگوید که ناراحت است. سمانه با جدایی ناخواسته از رشته تحصیلی اش کنار نیامده است؛ جداییای که میتوانست با پیدا کردن شغلی مرتبط، اتفاق نیفتد. از دوره دانشگاه، تصویر کتابهای قطور و درسهای ناتمامش را در ذهن دارد و مهمانیها و تفریحاتی که نرفت تا در برابر سختیهای رشته اش کم نیاورد، همچنین ساعتها سرپا ایستادن در آزمایشگاه، روی سر محلولها و ترکیبات شیمیایی را. قبول شدن در مقطع کارشناسی ارشد رشته شیمی، آن هم در دانشگاهی دولتی و گرایشی پرتقاضا، ارزش تحمل کردن تمام این سختیها را داشت؛ آن زمان این طور فکر میکرد؛ «میخواستم توی همین رشته کار پیدا کنم، اما نشد.» نشد یا نخواست، شاید هم نتوانست؛ درست نمیداند.
همین الان که باید مشخصات یک متقاضی بیمه را ثبت سیستم کند، با خطای سامانه مواجه شده و حسابی کلافه است؛ «شاید تقصیر خودم بود که نتونستم کار مرتبط با رشته م رو پیدا کنم. نه، تقصیر من نبود. آخه مگه اون چند تا همکلاسی م که توی کارخونهها کار پیدا کردن، چه خیری دیدن! کارخونهها از شهر دورند، ساعت کاری شون هم زیاده. یه جورایی تمام روز سر کاری. یکی شون که یادمه بعد از سه سال زحمت کشی، حقوق شش ماه آخرش رو ندادن و تعدیلش کردن. از بین هم دوره ایهای من، فقط همون دو نفری که پارتی داشتن و توی شرکت دولتیِ... کار پیدا کردن، شانس آوردن.»
زمان را برمی گرداند به دوره دبیرستانش و فرصت طلایی انتخاب رشته؛ «یک آدم چشم و گوش بسته بودم. نه استعدادهامو میشناختم، نه مشاور خوبی داشتم. شناختم از بازار کار در حد هیچ بود. کسی این بایدها رو به بچهها نمیگه. ظرفیت دانشگاهها رو هم که نگو. هیچ ربطی به بازار کار نداره. مثلا ورودی ما توی مقطع ارشد، ۱۲ نفر ظرفیت داشت که نمیدونم چطور کردنش ۱۸ نفر. این تعداد برای یک گرایش و از نوع روزانه، خیلی زیاد بود! پایان نامه م رو که دفاع کردم، بیکار نشسته بودم توی خونه. خیلی ناراحت بودم. مجبور شدم دوباره چند ماهی درس بخونم تا توی آزمون قبول بشم و نمایندگی یک شرکت بیمه رو بگیرم.»
از علوم سیاسی تا روسری فروشی
میشود قصه سمانه را به تعداد میلیونها دانش آموخته دانشگاهی تکرار کرد. مثل سمیه که روان شناسی خوانده است و آرایشگری میکند. او اذعان دارد که پس از دو سال گشتن به دنبال شغل مرتبط، به این شغل تن داده و هنوز هم سودای کار در رشته دانشگاهی اش را در سر دارد. همچنین جواد که اقتصاد خوانده و کارمند اداری است یا حمید که لیسانس زیست شناسی دارد و روی ماشین سنگین کار میکند.
امیر و علیرضا هم هر دو دانش آموخته مهندسی عمران هستند. یکی فعالیت رسانهای میکند و دیگری، کارمند تأمین اجتماعی است. اسما علوم سیاسی خوانده و در یک مغازه روسری فروشی شاغل است. یکی از دانش آموختههای فیزیک که دوست ندارد نامش را درج کنیم، از سر بیکاری ادمین شدن در کانالی تلگرامی را قبول کرده است. امین هم مدت هاست که مدرک مهندسی کشاورزی اش را نادیده گرفته و برای گذران زندگی به کار در لباس فروشی روی آورده است.
آمارهای جسته و گریخته از عمق این آسیب در جامعه حکایت دارد. دکتر سعید رضا عاملی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، تناسب بین تحصیلات و شغل در برخی رشتهها مانند هنر، کشاورزی و علوم پایه را بین ۳۰ تا ۳۵ درصد و در علوم پزشکی را بیش از ۸۲ درصد عنوان کرده است. ۳۰ برابر شدن تعداد دانشجویان فوق لیسانس در مدت فقط ۲۰ سال (سالهای ۷۵ تا ۹۶) و ۱۳.۵ برابر شدن تعداد دانشجویان مقطع دکتری را در حالی شاهد هستیم که هیچ کارشناسی نمیتواند ادعا کند ظرفیتهای بازار نیز به همین اندازه رشد کرده است.
وفور این آسیب که به نوعی عادی انگاری آن را به همراه داشته، از بدنه جامعه به سطوح مدیریتی نیز کشیده شده است. به طور مثال میتوان به بی ارتباط بودن رشته تحصیلی و کمیسیون تخصصی برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی اشاره کرد که حداکثر در ابتدای کار هر دوره از مجلس، سوژه رسانهها میشود. این کاستی در انتخاب مدیران دولتی نیز گهگاه به چشم میخورد و همواره با تکیه بر سوابق اجرایی به انتقادها پاسخ داده میشود. سوابقی که بدون پشتوانه تحصیلات دانشگاهی، معلوم نیست که از کجا و چطور شروع شده است.
سؤال اساسی این است که اگر بازار کار ظرفیت جذب دانش آموختگان را ندارد و به روال سالهای گذشته، قرار هم نیست تغییر اساسی در این وضعیت ایجاد شود، دانشگاهها دقیقا با چه هدف و ضابطه ای، حتی در رشتههای کم نیاز، همچنان دانشجو میپذیرند؟
در آگاهی تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران از وضعیت کنونی، تردید نکنید. مصداقش، صحبتهای محمد اکبرنیا، مدیرکل وقت هدایت نیروی کار و کاریابیهای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را مرور میکنیم که سال ۹۳ به طور صریح اذعان کرده بود: ناهماهنگی نظام آموزش عالی و بازار کار، کهنه است. هیچ تناسبی بین شاغلان و مشاغل عرضه شده در بازار کار کشورمان وجود ندارد. اغلب فرصتهای شغلی موجود در بازار و به طور دقیق ۸۵ درصد مربوط به نیروی کار ساده و فنی و ۱۵ درصد باقی مانده، متناسب با دانش آموختههای دانشگاهی است. البته مشاغل ارائه شده مختص دانش آموختههای دانشگاه هم بیشتر متناسب با رشتههای فنی است و برای فارغ التحصیلان رشتههای علوم انسانی و علوم پایه شغلی عرضه نمیشود.
نارضایتی، استرس، بیگانگی
بیکاری یا داشتن شغل غیر مرتبط؛ مسئله این است؟ پاسخ مثبت یا منفی بستگی دارد به اینکه کجای این معادله ایستاده اید. شاید از دید سیاست گذاران کلان، ایجاد شغل در مقایسه با بیکاربودن ترجیح داشته باشد، آن هم در جامعهای که بیکاری دانش آموختگان یک چالش جدی است؛ با این حال، تبدیل شدن دانشگاهها به کارخانههای تولید دانش آموختههای بیکاری که به تحصیل در مقاطع بالاتر پناه میآورند یا پس از چند سال بیکاری، به شغل غیر مرتبط با رشته شان روی میآورند، آسیبی نیست که بتوان منکرش شد. اتلاف نیروی کار، بودجههایی که به ویژه در دانشگاههای دولتی هرز میرود، بهره وری پایین و در نهایت تحمیل هزینه به جامعه، تعدادی از نمونههای دم دست این آسیب هاست.
بخش بزرگی از تبعات ماجرا که حکم قسمتهای پنهان و زیر آبِ یک کوه یخ را دارد، آسیبهای روانی بر افرادی است که به این انتخابها مجبور میشوند.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است بخشی مهمی از پیامدهای کار، بی ارتباط با تواناییها و علاقههای فرد در رضایت شغلی، فشار شغلی و بیگانگی از کار، بازتاب پیدا میکند.
دکتر علی شکوری رضایت شغلی را احساس و نگرش مثبت به شغل دانسته و تأکید کرده است: کاری که از روی ناچاری باشد، حتی اگر نیازهای اساسی به واسطه آن تأمین شود، الزاما به رضایت واقعی منتهی نخواهد شد.
این جامعه شناس و همکارش در پژوهشی با عنوان «چالشهای شاغلان دارای مشاغل غیرمرتبط با رشته تحصیلی» که پارسال منتشر شد، حس بی معنایی و نداشتن تعلق خاطر به شغل یا سازمان را از تبعاتی دانسته است که در شرایط تفاوت رشته تحصیلی و شغل مشاهده میشود و خلاصه اش میشود همان بیگانگی از کار. به گفته وی، فشار روانی ناشی از نامتناسب بودن فرد با محیط اطرافش، موضوع دیگری است که در شغل و رشته نامتناسب مصداق پیدا میکند.
نتایج پژوهشهای این دو محقق که از توجه رسانهها و چه بسا مسئولان دور مانده است، نشان میدهد که که شغل بیش از ۷۰ درصد از شاغلان موردمطالعه هیچ ارتباطی با رشته دانشگاهی شان ندارد یا این ارتباط شایان توجه نبوده است و کمتر از ۳۰ درصد آنها شغل مرتبط با رشته یا تخصصشان داشته اند. حدود ۱۲ درصد از پاسخ گویان از شغلشان راضی، ۶۵ درصد ناراضی بوده اند و بقیه رضایتشان کم بوده است. بیش از ۶۰ درصد، فشار شغلی بالا و ۴۰ درصد استرس شغلی را تحمل میکردند. همچنین حدود ۹۰ درصد، به بیگانگی از کار دچار بودند یا به نحوی با کار خود بیگانه بودند.
او این نتایج را تأیید کننده نتایج پژوهشهای مشابهی دانسته که از سوی محققان خارجی انجام شده است؛ با این تفاوت که واکنشهای منفی با شدت بیشتری بروز کردند که میتواند ناشی از شرایط اجتماعی و اقتصادی کشورمان باشد.
نه به تکرار یک اشتباه
«از نمایندگی بیمه راضی هستی؟ هر چی باشه دنگ و فنگ کار توی کارخانه یا تدریس خصوصی رو نداره.» سمانه، پرسش ما را با چاشنی «نه خیلی» جواب میدهد. کلافگی ناشی از مرور خاطرات گذشته و درس خواندنهای بی ثمرش در دانشگاه باعث شده است قطع و وصل شدن سامانه بیمه را فراموش کند. با صدایی خسته که نشانی از امید ندارد، اضافه میکند: برای کار توی نمایندگی بیمه، باید خوش صحبت و پر حرف باشی. من این طوری نیستم. درآمدم هم در حدی نیست که بتونم کارمند بگیرم و مثلا هفتهای یک بار به دفتر سری بزنم. من واقعا شیمی رو دوست داشتم. هنوزم دوست دارم.
مکثی میکند و ادامه میدهد: نمیذارم بچه هام به سرنوشت من دچار بشن و شش هفت سال از بهترین سالهای عمرشون رو به رفت و آمد دانشگاه، اونم توی رشتهای که کار کمه و متقاضی زیاد، حروم کنن. شمام توی روزنامه تون بنویسین، بلکه مردم بخونن و موقع انتخاب رشته بچه هاشون، حواسشون رو جمع کنن.