صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (٧٨)

  • کد خبر: ۶۴۱۲۵
  • ۲۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۸
محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| کنار خیابان یک آشنای قدیمی را می‌بینم و ناخودآگاه و بی‌اختیار لبخند می‌زنم و دست تکان می‌دهم و بعد در همان لحظه که به من خیره می‌شود و نگاهم می‌کند، یادم می‌افتد که او مدتی پیش از دنیا رفته است!
شوکه می‌شوم، تصویر گنگ و مبهمی از او را دیده‌ام و واکنشی ناخواسته به آن نشان داده‌ام. مثل وقت‌هایی که صحنه‌ای از یک فیلم را به‌صورت حرکت آهسته می‌بینیم، از روبه‌رویش عبور می‌کنم و تصویر ناآشنای جدید جای تصویر آشنای آن مرحوم را می‌گیرد. حس عجیب‌وغریبی است که تاکنون تجربه نکرده بودم.

یکشنبه| اوایل شب یکی از دوستان تماس می‌گیرد که ما الآن در راه هستیم و داریم از سفر برمی‌گردیم، اما برای نماز جایی پیدا نمی‌کنیم. به ۲ مسجد هم رفته‌ایم، اما بسته بود؛ درحالی‌که مغازه‌ها و رستوران‌ها همه بازند.

دوشنبه| پیاده در یکی از میدان‌های اصلی شهر حرکت می‌کنم که یک موتورسوار جلو می‌آید و با محبت فراوان اظهار آشنایی می‌کند و درست ۲ دقیقه بعد موتورسواری دیگر به تلافی‌اش ناسزا می‌گوید. درحالی‌که این‌طرف میدان یک موتوری قربان‌صدقه‌ام می‌رود، آن‌طرف میدان موتوری دیگری می‌گوید خدا لعنتت کند؛ واقعیت و خلاصه همه زندگی در ۲ دقیقه!

سه‌شنبه| در اداره‌ای که مشغول پیگیری کار خود هستم، یکی از مراجعه‌کنندگان با محبت و لطف به‌طرف من می‌آید که عکس یادگاری سلفی بگیرد و می‌چسبد به من، طوری‌که صورتمان کاملا به هم نزدیک است و ماسکش را هم برای عکس‌گرفتن در می‌آورد! هم از خطر ابتلا به کرونا می‌ترسم و هم رویم نمی‌شود که چیزی بگویم و نگرانم که احساس توهین کند و دلش بشکند. وقتی عکس می‌گیرد، فوری به بهانه پیگیری کار خود فاصله می‌گیرم و دور می‌شوم.

چهارشنبه| راننده تاکسی که فرصت را برای درددل مناسب دیده، همه فشار‌هایی را که از غصه‌ها و قصه‌های مسافران تلنبار کرده است، یک‌باره روی من آوار می‌کند. تعزیه‌خوان است و قربان جد مسئولان هم می‌رود، اما حرف‌هایی درباره روحانیت می‌زند که نمی‌شود اینجا ذکر کرد!

پنجشنبه| دوستی بعد سال‌ها بدون مقدمه پیامک زده است که مادرم فوت کرد!
احساسم ترکیب غریبی است از اشتیاق و تأثر یا دل‌تنگی و اندوه. خدا کویر تشنگی‌های همه اسیران خاک را به باران لطف خود سیراب کند. برای مادر او و همه مادران و پدران فاتحه‌ای بخوانید؛ به‌ویژه کسانی که در غباری از گمنامی فراموش شده‌اند و کسی یادشان نمی‌کند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.