صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادداشتی در سوگ محمد حسین ترمه چی، نقاش نامدار مشهدی

  • کد خبر: ۶۴۱۶۵
  • ۲۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۵
محمدحسین ترمه باف یزدی استاد نقاشیِ بی استاد و شاگردی است، که همان چند شاگردی را هم که در فرهنگ سرای جهاددانشگاهی داشت بیشتر از اخلاق و منش او لذت بردند تا تکنیک و فن نقاشی اش. ولی موضوعی که بیشتر در مورد او مورد توجه است. عشق خالصانه او به طبیعت و شناخت آن بود.
امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز -

به خاطر کندن گل سرخ اره آورده اید؟
چرا اره؟
فقط به گل سرخ بگویید تو:هی! تو
خودش می‌افتد ومی میرد!

شعر را نمی‌سرایند، درد می‌کشند. «بیژن نجدی» هم خیلی سال پیش این کلمات را درد کشید. درد کم لطفی و بی مهری، عجیب کشنده و فلج کننده است. آدم لازم نیست کسی باشد. همین که زنده باشد و این ظلم را ببیند بس است. روز‌های بدی را می‌گذرانیم. در جهنم کرونا و بی خبری از یکدیگر زندگی می‌کنیم. ولی قبلش هم چندان اوضاعمان روبه راه نبود. خسته نمی‌شدیم از این همه بی مهری و بی توجهی؟ آن هم نه به آدم‌های معمولی، که همین هم به قدر کافی قبح دارد، به اصحاب هنر.
 
داستان این بار به سالی زرد و پاییزگونه و خشکیدن گل‌های سرخ هنر در آن مربوط می‌شود. با اینکه فکر می‌کنم سال ها، به ظاهر همه شان یک شکل هستند. همه بهار، تابستان، پاییز و زمستان دارند. ولی بعضی از سال ها، یک فصل جای بیشتری می‌گیرد. پررنگ‌تر از بقیه می‌شود و کش می‌آید. مثلا سال‌های خشک سالی که تابستانشان طولانی‌تر است. آن قدر طولانی‌تر که از اوایل اردیبهشت شروع می‌شود و تا اواخر دی کش می‌آید.
 
برعکسش سال‌های سرما، که از اوایل مهر شروع می‌شوند و تا اواخر اردیبهشت طول می‌کشد. سال‌های بد، سال‌های خوب، سال‌های نحس و سال‌های پاییز. فکر می‌کنم بعضی سال‌ها پاییز از همان اوایل سال شروع می‌شود. مثلا از فروردین شروع می‌شوند و تا اواسط اسفند کش می‌آید. می‌خواهم بهار پاییزگونه هشتادوهفت را به یادتان بیاورم. سالی که هرچند با معیار‌های معمول مثل بقیه سال‌ها بود، ولی به حقیقت سال برگ ریزان هنر بود. سال مرگ کسانی بود که شالوده هنر و نقش و رنگ بودند. سالی که در آن، مثل دو سه روز گذشته مرگ «عباس کاتوزیان» را در خود داشت و در بیست وپنجمین روزش هم مرگ «حسین ترمه چی» را.
 
سالی که پاییز زودتر رسید و نه تنها هنر نقاشی را، که جامعه هنری را سوگوار از دست دادن هنرمندان نامدار خود کرد. کار ما شده است اینکه هر سال بنشینیم و حسرت بخوریم و این زخم‌ها را دوباره و چندباره باز کنیم. استاد حسین ترمه چی را هم مثل عباس کاتوزیان که در تنهایی زمین گیر شد و از دست رفت، درد بی توجهی و کم لطفی از پا درآورد. هنرمندی که لااقل هنر مشهد وام دار او بود. مگر می‌شود مشهدی باشی و دستی بر آتش هنر -در هر رشته ای- داشته باشی و بتوانی از کنار اسم این آدم بی تفاوت رد بشوی؟ آن چنان که آن دوره، رد شده بودیم. بعضی وقت‌ها ناخواسته از سر بی اطلاعی مسئولان فرهنگی وقت، به هنرمندان عرصه‌های مختلف مجالی برای ارائه داده نمی‌شود. ولی بعد فوت آن هنرمند به هرحال کاری صورت می‌گیرد. در این فقره هم چندان رعایت انصاف در مورد او و آثارش صورت نگرفته است.
 
آثاری که می‌توانستند در مجموعه‌ای یا موزه‌ای با اسم خودش جمع آوری شود، الان در انبار خانه اش در حال خاک خوردن است. از انصاف نگذریم که شهرداری مشهد، حداقل با نام گذاری یکی از معروف‌ترین و پرمخاطب‌ترین مراکز فرهنگی و ساخت سردیسی از این هنرمند، در اولین سمپوزیوم مجسمه سازی مشهد، به دست هنرمند خوش قریحه زنجانی «علی چراغی»، زهر بی التفاتی را لااقل بعد از او کم کرده است. او نقاشی بود که علاوه بر کار حسی، با کمترین اطلاع از کار‌های دیگر هنرمندان، دست به خلق آثاری زده است که از نظر سبک و فن نقاشی در سبک‌های امپرسیونیسم و رئالیسم در نوع خودش بی نظیر است.

«محمدحسین ترمه باف یزدی» در سال ۱۳۰۵ در مشهد به دنیا آمد. به دلیل اوضاع خانوادگی اش تا پنجم ابتدایی تحصیل کرد و بعد آن به اصرار پدرش وارد کارگاه‌های دوخت و دوز، پرچم دوزی، ترمه بافی و سوزن دوزی شد. ولی عشقش به نقاشی و نقش کردن طبیعت، قوی‌تر از میلش برای دوخت و دوز بود. مثل همه کسانی که بعد‌ها برای خودشان در هنر کسی شده اند. حسین از همان کودکی نقاش بود تا خیاط. قلم بیشتر به دستش می‌چسبید تا سوزن، برای همین هم در هیچ کجا، اصلا حرفی از پیشه اش پیش نیامده است. او استاد نقاشیِ بی استاد و شاگردی است، که همان چند شاگردی را هم که در فرهنگ سرای جهاددانشگاهی داشت بیشتر از اخلاق و منش او لذت بردند تا تکنیک و فن نقاشی اش. ولی موضوعی که بیشتر در مورد او مورد توجه است. عشق خالصانه او به طبیعت و شناخت آن بود.
 
برای او طبیعت نقش استاد را داشت. نور‌ها و بافت‌ها را در کنار فرم و ترکیب بندی به نمایش می‌گذاشت و از حسین می‌خواست تا نقش کند. او هم طوری با لذت و علاقه این کار را می‌کرد که زمان از دستش می‌رفت. ساعت‌های زیادی را در طبیعت می‌گذراند و از آن چیز‌ها می‌آموخت و خلق می‌کرد. با اینکه تنهایی را بیشتر خوش می‌داشت، ولی مردم دار و خوش مشرب بود. هنوز هم کلمات و جملات شاعرانه او نقل شاگردان و دوستانش است. ولی با این حال، در فضای مجازی و اینترنت حتی صفحه‌ای هم به معرفی او اختصاص داده نشده است. آثارش کم و محدودند و اگر بخواهیم در اینترنت دنبال او بگردیم تقریبا به هیچ می‌رسیم. برای همین، تعریف از استاد حسین ترمه چی، شاید هیچ کس شایسته‌تر از کسانی نباشد که او را از نزدیک می‌شناخته اند.


هنرمند همه فن حریف

محمد ابوترابی هنرمند نقاش و از نزدیکان مرحوم ترمه‌چی می‌گوید: من از سال ۱۳۷۷ رابطه نزدیکی با استاد برقرار کردم و توانستم در کنار او چیز‌های زیادی بیاموزم. استاد ترمه‌چی آدم کم‌حرف و توداری بود. برای همین از گذشته‌اش چیز زیادی بروز نمی‌داد. ولی همین مقدار باید بگویم که او در همه زمینه‌های هنری فعال بود و به خاطر ذوق و قریحه‌ای که داشت، وارد هر هنری می‌شد، از سرآمدان و بهترین‌های آن هنر می‌شد. با آنکه تحصیلات آکادمیک نداشت و خودآموخته کار می‌کرد، کارش از خیلی از هنرمندان هم دوره خودش یک سروگردن بالاتر بود. او جزو شاخصه‌های هنر خراسان محسوب می‌شد و هم‌چنان هم هست.

به گفته ابوترابی اولین نمایشگاه انفرادی مرحوم ترمه‌چی در خراسان، به کوشش او و استاد کفشچیان‌مقدم در سال ۱۳۷۸ در نگارخانه مجتمع امام رضا (ع) برگزار شد: با آنکه قبل از آن نمایشگاهی از آثار او در موزه هنر‌های معاصر برگزار شده بود و در مشهد تا آن روز نمایشگاهی نداشت. استاد ترمه‌چی، علاوه بر نقاشی‌های امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و طبیعت، نقشه‌کشی برای فرش هم انجام می‌داد. خطاط و شاعر قابلی هم بود. من فکر می‌کنم که او یک لحظه هم بیکار نبود. اگر نقاشی نمی‌کرد در حال شعر گفتن و خط نوشتن بود و یا داشت طرح فرشی را نقش می‌زد. اگر هیچ‌کدام این کار‌ها را انجام نمی‌داد می‌توانستی او را در طبیعت پیدا کنی. او نقاش طبیعت‌گرای فوق‌العاده‌ای هم بود. طرح‌هایش از طبیعت نقص نداشت و قلمش همان مقدار که در کشیدن نقش‌های امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم قدرت داشت، در این زمینه هم توانا بود.

او تصریح می‌کند: به یاد دارم که همان سال‌ها نشان درجه یک هنری را دریافت کرد. از تهران گروهی شامل آقایان ضرغام و حیدری به اضافه دکتر کفشچیان‌مقدم به مشهد آمدند و مستقیم به آتلیه‌اش رفتند تا کارهایش را بررسی بکنند. همه‌شان از دیدن کار‌های امپرسیونیسم ترمه‌چی انگشت‌به‌دهان شدند. همان آدم‌ها هم به او لقب «ون‌گوگ خراسان» را دادند. او جزو اولین نقاشانی بود که به طبیعت می‌رفتند و از آن نقاشی می‌کردند. آن موقعی که آن‌ها بوم به دل طبیعت می‌بردند اصلا این چیز‌ها برای مردم جا نیفتاده بود. به نوعی آن‌ها پیشرو بودند در انجام دادن این قبیل کارها. ولی روز‌های آخر عمرش را به سختی گذراند. او به عنوان هنرمند، دارای قید‌های اخلاقی خاصی هم بود. آدم از دور که به او نگاه می‌کرد فکر می‌کرد چقدر این هنرمند بداخلاق و کم‌حرف است، ولی همین که به او نزدیک می‌شد، می‌فهمید آدمی به شدت لطیف و دوست‌داشتنی است. با این‌حال کار‌ها و آثار استاد آن‌طوری که باید دیده نشده است.

به نظر ابوترابی میبایست برای هنرمندی که تا آخرین لحظه‌های عمرش، پی آموزش دادن هنر و مبانی آن به شاگردانش بود، کتابی یا مجله‌ای چاپ می‌شد: آثار او جمع‌آوری می‌شد و یک‌مقدار بیشتر به آن‌ها ارزش می‌گذاشتیم. کاری که در تمام شهر‌ها برای هنرمندان به نام خودشان کرده‌اند. تمام آثارش هم اکنون نزد فرزندانش است و تنها یک نمایشگاه پس از مرگش در نگارخانه آرتین برگزار شد. از آن‌جایی که رابطه فرزندان مرحوم ترمه‌چی با محافل هنری تقریبا قطع شده است، دیگر اطلاعی از سرنوشت آثارش در دست ندارم.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.