«صف»، همین دو حرف ساده و درشتادا، وقتی کنار هم مینشینند، گویی نیمی از خاطرات ما، حوادث ما، عمر ما را در خودشان جمع میکنند، وقتی میگویی «صف» طوری لبهایت روی هم میآید، گویی همه آن خاطرات، حوادث، بطالتها جمع میشود توی دهانت و دهانت را گاه تلخ گاه شیرین میکند.
مصطفی توفیقی | شهرآرانیوز؛ «صف»، همین دو حرف ساده و درشتادا، وقتی کنار هم مینشینند، گویی نیمی از خاطرات ما، حوادث ما، عمر ما را در خودشان جمع میکنند، وقتی میگویی «صف» طوری لبهایت روی هم میآید، گویی همه آن خاطرات، حوادث، بطالتها جمع میشود توی دهانت و دهانت را گاه تلخ گاه شیرین میکند: صف نفت (دهانت را سیاه میکند)، صف گاز، صف نان (نانهایی که زیادی خمیر بودند)، صف شیر (که به سرخوشی سرشیرهای چرب اندک ختم میشد در شیشههای سفید)، و بعد همه صفهای دم صبح، صف سرد مدرسه، پاهای خسته و کسل، سروصدا، پسگردنی به رفیق جلویی، جازدن برای رسیدن به اول صف... و صف برای ما تمامی ندارد. آقای رئیسجمهور میگوید «مردم صف نمیبندند و برای پیداکردن کالای اساسی از این خیابان به آن خیابان نمیروند و هر جا میروند، کالا هست.»
آقای رئیسجمهور صف توزیع کالا را نمیبیند، صف روغن، صف گوشت یخی، صف لاستیک، صف ماسک... و این آخری صف مرغ، آن هم در روزگاری که دلیلی برای صفبستن تا رسیدن به واکسن کرونا نیست، چون واکسن هنوز به مردم نرسیده است.... «صف مرغ» فقط صف مرغ نیست، برآیند یک تجربه تاریخی است، تجربه «صفبستن» برای پیروزی، پیروزی بر ناکامیها، نداشتنها، دیررسیدنها.... در این گزارش بهسراغ این دو حرف ساده و درشت ادا رفتهایم، دو حرفی که کنار هم نشستهاند تا عمرمان را پای «اهمیت» آن بگذاریم.
آنچه شیران را کند روبه مزاج
- واقعا اهمیت دارد؟
- چی؟
- اینکه امروز و این هفته را مرغ بخوریم؟ اصلا اینقدر اهمیت دارد که این همه آدم از صبح علیالطلوع اینجا یکلنگه پا ایستادهاند تا شاید بتوانند توی این ازدحام دو تا مرغ تکیده استخوانی یخزده را به دندان بگیرند؟
گزارش ما از اینجا شروع شده است، از انتهای یک «صف» در ابتدای سالی که هرچه هست نکو نیست، از انتهای صف مرغ در نزدیکی میدان امامحسین (ع) مشهد. جواب سؤال ما میتواند این حرف رئیس انجمن پرورشدهندگان مرغ باشد که «مردم از صف مرغ خوششان میآید» یا چهبسا کل صف چندصدمتری مرغ (که در برخی جاها به کیلومتر رسیده است) میتواند توهمی بیش نباشد که به قول آقای رئیسجمهور «مردم اصلا برای کالاهای اساسی صف نمیبندند»، اما حرف علیرضا کاشفی، لیسانس عمران، بیستوششساله، نفر آخر صف مرغ میدان امامحسین، چیز دیگری است: «آنچه شیران را کند روبهمزاج، احتیاج است احتیاج است آقا احتیاج! اگر نیاز نداشته باشیم که بیمار نیستیم وقتمان را توی این صفها تلف کنیم.»
کمی آرام که میشود دوباره از او میپرسم: «حرف شما درست، ولی مگر چقدر مرغ برای خوردن لازم است؟ گیرم محصولات پروتئینی دیگر هم گران شدهاند؛ نمیشود هفتهای دوهفتهای یک وعده مرغ خورد و در آن وعده هم به حجم کمتری اکتفا کرد، و لااقل برای مدتی از هزارجور غذای بیگوشت دیگر استفاده کرد؟». آقای میانسالی که گوش به حرفهای ما داده است خودش را میکشد لابهلای صحبتهایمان و با کنایه میگوید: «چرا نمیشود؟ حبوبات کیلویی ۵۰-۶۰تومان بخوریم یا برنج کیلویی ۳۰-۴۰تومان یا میوهخواری کنیم با میوههای به این گرانی؟ الان علف هم برای خوردن گیر نمیآید آقا. از قدیم گفتهاند سیر از حال گرسنه خبر ندارد، پیاده از حال سواره.»
لازم میشود بههرحال؟!
خانم میانسالی نزدیک میدان راهنمایی روی جدول نشسته و هرازگاهی خودرویی جلویش ترمز میکند و سؤالی میپرسد. کنجکاو میشوم. جلو میروم و گوشهایم را تیز میکنم. سؤال همه سرنشینان خودروها یکسان است. پرسشهایی که به محتوای داخل کیسه نایلونی برمیگردد که روی زمین کنار پای خانم میانسال است: «این مرغها را ازکجا خریدهاید؟» پاسخ او ما را به خیابان ششصددستگاه مشهد میرساند، صف طولانی یکی از تعاونیهای توزیع مرغ. در منطقهای شهری که پاسخهای اهالی آن، ما را کمتر از صفبستگان مرغ میدان امامحسین (ع) قانع میکند.
«همین آقا را که میبینی، توی صندوق عقب ماشینش حداقل ده تا مرغ دارد. خودم با چشمهای خودم دیدم، راه افتاده دور شهر مرغ جمع میکند، چند تا کارت ملی هم با خودش آورده؛ هر روز هم میآید.» آقایی که این حرفها را میزند، با پسر نوجوانش در صف ایستاده است. از او میپرسم: «مگر شما هر روز اینجا صف میایستید که ایشان را میبینید؟» جواب میدهد: «خانهام همین بغل است و اگر فرصت کنم میآیم.»
میپرسم: «مگر شما چقدر مرغ مصرف دارید؟» جواب میدهد: «مصرف خودمان زیاد نیست، ولی برای مهمانی دادن و پدر و مادرم و... تهیه میکنم. لازم میشود بههرحال.» این «لازم میشود بههرحال» هم از آن اصطلاحهای کلیدی جبهه صفبستگان است، شهروندانی که اگرچه برخی از آنها از روی نیاز برای تأمین مایحتاج روزمره زندگیشان در صف میایستند، بسیاری از آنها در صف میایستند تا از صف عقب نمانده باشند!
صفهای ملال
دکتر عباس کاظمی، جامعهشناس، درباره تأثیر اجتماعی صف معتقد است: «زندگی روزمره دو بعد دارد، بعد ملالآور و بعد نشاط. مردم تلاش میکنند بین این دو توازنی پیدا کنند؛ به همیندلیل به کارهایی دست میزنند که با امر ملالآور و کسالتآور در زندگی معمولی مبارزه کنند. اما من گاهی احساس میکنم که دولتها سعی میکنند این مسئله را مدیریت کنند. یعنی دولت در عمل میکوشد (که ضرورتا آگاهانه نیست) جنبه ملالآور بودن زندگی را بیشتر و جنبه شگفتانگیز بودنش را کمتر کند. چرا؟ چون امر شگفتانگیز پیشبینیناپذیر است، اما امر ملالآور مدیریتپذیر است.» البته وی تأکید میکند: «این مسائل آگاهانه نیست و نمیتوان گفت که دولت با برنامهریزی قبلی دست به چنین کاری زده است. جنگ بین امر ملالآور و رمزآلود درواقع فرایند طبیعی زندگی روزمره است که در گذشته هم وجود داشته است، الان هم هست و قطعا در آینده هم خواهدبود.»
محمد آیتی، دکترای علوم اجتماعی، در گفتگو با شهرآرانیوز ضمن نقد این نظر میگوید: «بسیار بعید است که بتوان ملال اجتماعی ناشی از صفبستن را یک امتیاز یا فرصت برای دولتها به شمار آورد. نارضایتی ناشی از تکرار پدیده صفبستن بهویژه در شرایط کنونی که با جامعهای نهچندان باحوصله و کمصبر روبهرو هستیم، نهایتا نه به نفع دولتها، که در جهت افزایش نارضایتیهای گسترده از آنها حرکت میکند.»
امنیت صف در نا امنی اجتماعی
همچنین به گزارش «پانا»، دکتر معتمدی، روانشناس و استاد دانشگاه، درباره معضل میل به ایستادن میگوید: «در صف ایستادن ازجمله رفتارهایی است که در ارتباط با ناامنی اجتماعی مطرح میشود. به این معنی که ناامنی اجتماعی این حالت را در افراد برمیانگیزد که باید برای رسیدن به خواسته و حق خود در صفهای طولانی بایستند.» او در ادامه یکی دیگر از ابعاد این موضوع را گرفتن اطلاعات در صفها از دیگران میداند و میافزاید: «افراد در صفها درباره موضوعات مختلف صحبت میکنند و همین موضوع میتواند علاقه برای رفتن به این مکانها را بیشتر کند. همچنین این صفها یک اجتماع کوچک محسوب میشوند که میتوانند عدهای از افراد را به دور یکدیگر جمع کنند تا بتوانند ساعاتی را سپری کنند.»
این روانشناس نمونه بارز این موضوع را ایستادن در صفهای بورس نام میبرد و میگوید: «از نظر آسیبشناس اجتماعی، ایجاد یک صف بهمنزله یک مرکز در نظر گرفته میشود که بسیاری از افراد علاقهمند به شرکت و حضور در این مرکز هستند. در این مرکز ممکن است اطلاعاتی ردوبدل شود که در مکان دیگری وجود نداشته باشد.» معتمدی با آنکه عادت ایستادن در صف را نوعی ناهنجاری اجتماعی میداند، ذات این موضوع را مثبت ارزیابی کرده و تصریح میکند: «درست است که در این صفها وقت زیادی هدر میرود، اما امنیت خاطر و تبادل نظر، یکی از دستاوردهای مهم ایستادن در صفهای طولانی است.»
جای خالی حفظ کرامت شهروندان
درحالیکه کارشناسان علوم اجتماعی نظرات مختلف و گاه متضادی درباره خوب و بد پدیده اجتماعی صفبستن دارند، ناهید نظامدوست، کارشناس ارشد حقوق در گفتگو با «شهرآرانیوز»، ایستادن طولانیمدت و نابهنجار و نامتعارف مردم در صفهای طولانی برای تأمین مایحتاج اولیه زندگی خود را ناشی از اطلاعنداشتن آنها از حقوق شهروندی خود میداند و با انتقاد از مواضع دولت درباره شرایط کنونی میگوید: «اصطلاحاتی مانند حقوق شهروندی و کرامت انسانی و... اتفاقا بیش از آنکه با لفاظیهای سیاسی و شعارهای انتخاباتی نسبت داشته باشد، به رعایت مواردی مانند رعایت احترام شخصیت شهروندان، توزیع عادلانه فرصتها و... برمیگردد.
نمیتوانیم عمر مردم را در صف مرغ و روغن و... هدر بدهیم و همزمان دم از رعایت کرامت انسانی و حفظ حقوق شهروندی بزنیم.» به اعتقاد این کارشناس، رعایت حقوق شهروندان پیش از هرچیز به شناخت خود آنها و احترام خود شهروندان به کرامتشان بستگی دارد و تا زمانیکه خود آنها نخواهند و این مطالبه را از خود و خانوادهشان شروع نکنند، مجابکردن دولت و بازار برای حفظ کرامت و حقوق شهروندی آنها هم آسان نخواهد بود.»
صف، فرصتی برای یادگیری!
سعیده ریحانی، مشاور خانواده، نیز به «شهرآرانیوز» میگوید: «کافی است مجموعه زمانهایی را که در صفهای مختلف مواد غذایی و نان و مرغ و... درانتظار اتوبوس و مترو، در صف بانکها و پشت درِ ادارات میگذرانیم، بررسی کنیم تا به این نتیجه برسیم که چه بخش مهمی از عمر ما به «انتظار» در محیط شهری میگذرد و در عمل به بطالت تلف میشود.»
این کارشناس مشاوره توصیه میکند: «شهروندان تا حد امکان و تاجاییکه ضروریترین نیازهایشان به مخاطره نمیافتد، وقتشان را در صفها هدر ندهند» و اینکه «اگر در شرایطی ناچار به ایستادن طولانیمدت در صف هستند، از قبل برای استفاده بهتر از این فرصتها برنامهریزی کنند؛ زیرا این زمانهای صف ایستادن هم جزو زمان و عمر مردم است و برای هدر نرفتن آن باید برنامهریزی کرد.» به پیشنهاد این مشاور خانواده، کتابهای جیبی، کتابهای الکترونیک، پادکستهای آموزشی و... میتوانند هم میزان نارضایتی و کسالت در صف ماندن را کاهش دهند و هم این چالش زندگی شهری را به فرصتی برای یادگیری بیشتر تبدیل کنند.