صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روزنوشت‌های شهری (٧٩) | مسافر سنت در هزاره سوم

  • کد خبر: ۶۵۳۷۸
  • ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۰
محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| مشغول گفتگو با متصدی باجه بانک هستم که همکارش جلو می‌آید و اظهار لطفی می‌کند و می‌گوید: حاج‌آقا، کامنتا رو نبندید!
اشاره‌اش به کامنت‌های اینستاگرام است که برای برخی پست‌ها ناچار می‌شوم برخلاف میلم آن را غیرفعال کنم و به‌اصطلاح ببندم.

یکشنبه| پسرک ده‌یازده‌ساله‌ای کنار خیابان ایستاده است و با توپ روپایی می‌زند و پول می‌گیرد. خم می‌شوم و داخل کیف ورزشی روبه‌رویش اسکناسی می‌اندازم. در همان حال که مشغول بالاانداختن توپ است، لبخندی می‌زند و من هم دستی تکان می‌دهم.

دوشنبه| هربار که کتابی از گفتار‌ها یا نوشتار‌های امام موسى صدر را می‌خوانم، چیزی تازه در آن می‌یابم. مردی که از روزگار خویش فراتر بود، پنجاه‌شصت سال قبل چیز‌هایی گفته است که برای امروز ما همچنان جدید و تازه به‌نظر می‌رسد. در ایام ماه مبارک رمضان برخی دیدگاه‌های تفسیری حیرت‌انگیز او را مرور می‌کنم که کاملا با تفاسیر رایج متفاوت است و فهمی امروزین و انسانی و جهان‌شمول از قرآن کریم را در متن زندگی طبیعی بشر ارائه می‌دهد.

سه‌شنبه| سر یک خیابان فرعی مدتی طولانی منتظر تاکسی هستم و خبری نیست. جوانی موتورسوار سر می‌رسد و توقف می‌کند و می‌گوید:، چون می‌دانستم که شما موتور هم سوار می‌شوید، ایستادم!
درحالی‌که دارم عبایم را جمع می‌کنم و ترک موتور سوار می‌شوم، از او تشکر می‌کنم که به دادم رسیده است.

چهارشنبه| سوار تاکسی اینترنتی هستم. در ترافیک پشت چراغ قرمز راننده اسپری الکل را برمی‌دارد که دستش را ضدعفونی کند و بعد شیشه را به طرف من می‌گیرد و با ادب و نزاکت تعارف می‌زند: شما میل دارید؟
تشکر می‌کنم و درحالی‌که دارد افشانه را فشار می‌دهد، متوجه خنده من از زیر ماسک می‌شود! به عمامه‌ام اشاره می‌کنم و می‌گویم: تا حالا پیش نیامده بود که کسی الکل به من تعارف کند و بگوید میل دارید! راننده درحالی‌که با صدای بلند می‌خندد، سر تکان می‌دهد.

پنجشنبه| تماس‌های پیاپی و پیام‌های مکرر از مشکلات مالی و گرفتاری‌های مردم امانم را بریده است. همه هم، نمی‌دانم چرا، فکر می‌کنند دستم به جایی می‌رسد و می‌توانم راحت گره از کارشان باز کنم. در همین حال دوستی از هنرمندان و نویسندگان نام‌دار، تلفنی درددل می‌کند و از حال‌وروز خود چیز‌هایی می‌گوید و بیشتر مرا به‌هم می‌ریزد. اندوهگین و آشفته‌ام که کاری هم نمی‌توانم بکنم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.