«مورات احمتی»، کارتونیست کوزوویی، در این کارتون، طنزپرداز را مثل بندبازی میبیند که بر فراز لبخندی بزرگ در حال آزمودن شانس خودش است. او در طنزی ترسیمی، نوع خنده از طنز را با لبخندی بزرگ و عمیق نشان میدهد.
امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - خنداندن آدمها سختتر از به گریه درآوردن آن هاست. از اول هم همین طور بوده است. خنده یک موقعیت است، یک تنفس است، فرصتی است تا بشر بتواند با مسائل کنار بیاید. خنده اساسا یک ترفند سیاسی به حساب میآید. شیوه لبخند همیشه جواب میدهد. در دعواهای سخت خیابانی هم همین ترفند را میشود به کار برد.
اگر یک طرف زودتر لب به لبخند باز کند، دعوا تمام میشود. ولی بین خنده تا خنده فرق است که در این باره توضیح خواهم داد. برای همین هم هست که در دربار اکثر حاکمان و سلاطین گذشته، شغلی به اسم دلقک به وجود آمده بود. آدمهایی که نکته سنج و هوشیار بودند. کسانی که در بزنگاههایی که سلطان در پیدا کردن چاره امور دچار مشکل میشد، با تکیه بر نکته سنجی شان به زاویههای پنهان امور اشاره میکردند و این کار را هم با لحنی انجام میدادند که موجب خنداندن سلطان و درباریان میشد.
دلقکهایی که گاهی به زبان کنایه، از مشکلات و مسائل حرف میزدند و نکتههایی را به سلطان حالی میکردند. آدمهایی باهوش و نکته سنج که به اسمی ورای دلقک معروف شدند. اسم «تلخک» هم از اینجا آمده است. این افراد، مسائل تلخ را در لفافهای از شوخی به خورد حاکمان میدادند و گاهی جانشان را هم سر این نکته بینی میگذاشتند. پس هر کاری که آدمها را مجبور به خندیدن کند، یک نوع هنر به حساب میآید. ولی این هنر هم مثل بقیه مصادیق هنر، چندین شاخه دارد. طنز، هزل و هجو از شاخههای اصلی هنر خنداندن هستند. هزل و هجو را در این یادداشت نمیگنجانم، این دو از نوع نامرغوب خندیدن و خنداندن هستند. از آن نوعی که اغلب، باعث بالا گرفتن شعله اختلافات و دعواها میشوند.
ولی طنز، فاخرترین نوع خنداندن است و به قسمهای تصویری، نظم، نثر و دیگر انواع تقسیم میشود. برخلاف هجو و هزل، طنز راه رفتن روی لبه تیغ است. برای هزل و هجو لازم نیست خیلی از مناسبات و اصول اخلاقی را درنظر گرفت. ولی در طنز این گونه نیست. رعایت ادب درعین ریزبینی و تفکر پس از خنده، از اصول اولیه طنز است. به تعریفی، طنزپردازی موفق است که بتواند مسئلهای را بازگو کند و درحالی که مخاطب را میخنداند، به تفکر هم وادار کند، نه مثل خندههای قهقهه وار از سر هجو و هزل که آن هم خاصیت خودش را دارد، ولی هیچ منظوری در پی اش نیست. با تکیه بر همین اصل با هر کسی و هرچیزی میشود شوخی کرد. آدمها دوست دارند بخندند و حالا که این طور است، چه خندهای بهتر از خنده با فکر و تامل؟
نکتهای که «مورات احمتی»، کارتونیست کوزوویی، به خوبی آن را گوشزد میکند. او در این کارتون، طنزپرداز را مثل بندبازی میبیند که بر فراز لبخندی بزرگ در حال آزمودن شانس خودش است. او در طنزی ترسیمی، نوع خنده از طنز را با لبخندی بزرگ و عمیق نشان میدهد. زاویه هنرمند در این اثر، از پایین تصویر است. جایی که لبخند در جلوی مخاطب قرار میگیرد و بندباز در بالای تصویر از زاویهای پایین به بالا کشیده شده است. انگار بندی که او رویش درحال راه رفتن است، دو طرف لبها را به بالا کشیده و باعث شده است این لبخند به وجود بیاید. درحقیقت هم این گونه است. در جهانی با این همه سختی و مسئله خرد و کلان برای گریه کردن، زحمت خنداندن آدمها بیشتر از گریاندن آن هاست.
آنها باید چیزی را ببینند یا بشنوند یا حس کنند تا بخندند. مورات احمتی ازسوی دیگر، طنزپردازها را هم فراموش نمیکند. بندبازی که برای راه رفتن روی همین طناب باریک احتیاج به کسانی دارد که درک زیادی از شوخی داشته باشند. او احتیاج این بندباز را به مخاطب در حدی میداند که اگر لبخندی وجود نداشته باشد، طنابی هم در کار نخواهد بود. طنزپرداز مثل بندبازی میشود که بدون بند و درحال سقوط است.