صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خواننده داستان به ماجرا نیاز دارد

  • کد خبر: ۶۶۴
  • ۰۲ تير ۱۳۹۸ - ۰۶:۲۸
چرا ادبیات داستانی معاصر ایران از قصه‌گویی فاصله گرفته است؟

مریم قاسمی| به نظر می‌رسد یکی از دلایل مهم روی‌گردانی مخاطبان ادبیات داستانی از داستان ایرانی و رغبت نشان دادن به آثار خارجی، فاصله گرفتن نویسندگان ما از قصه‌گویی باشد؛ اینکه نویسنده وطنی به جای ارائه و روایت ماجراهایی جذاب و حوادثی که فکر و ذکر و علاقه خواننده را درگیر خود کند، صرفا به توصیف موقعیت‌هایی خنثی و بی‌رمق بپردازد یا ماجراهایی کم‌رنگ ارائه دهد که خواننده را چندان با خود همراه نمی‌سازد. شاید یک دلیل مهم این کاستی اثرپذیری بزرگان داستان‌نویسی ایران‌ صرفا از بخشی از ادبیات جهان باشد که به ادبیات نخبه‌گرا موسوم است، ادبیاتی که اگرچه مخاطبی خاص را نشانه می‌رود، به‌راستی فقط بخشی از ادبیات داستانی جهان است در حالی که ادبیات مصداق‌های دیگری هم دارد. ما به عنوان کشوری مصرف‌کننده در اثرپذیری از آثار ادبی بزرگان همیشه با این مشکل روبه‌رو بوده‌ایم و بیشتر شیفته ساختار و فرم آثار ادبیات غرب -به عنوان خاستگاه داستان‌نویسی کنونی جهان- شده‌ایم. همچنین در کشور ما که بسیاری از آثار حاصل گذراندن کارگاه‌های نویسندگی است، نویسندگان جوان دست‌پرورده کسانی هستند که هنوز از زیر سایه دیدگاه‌های تاریخ مصرف گذشته غربی خارج نشده‌اند. در گزارش پیش رو موضوع فقدان قصه‌گویی و ماجراپردازی در داستان‌های ایرانی را در گفت‌وگو با منصور انوری، تورج صیادپور‌ و سید سعید موسوی، 3 نویسنده ساکن مشهد‌، بررسی می‌کنیم.

 

‌ لزوم مطالعه ادبیات کلاسیک جهان
رمان پرحجم و دنباله‌دار «جاده جنگ» اثری تاریخی است که منصور انوری، نویسنده مشهدی آن، بابتش حتی توانست گران‌ترین جایزه ادبی ایران، یعنی جایزه جلال آل‌احمد، را به دست بیاورد. حوادث و ماجراهای این رمان از روزگار حکومت پهلوی و حمله متفقین به ایران تا سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را در بر می‌گیرد‌ اما شاید بتوان گفت یکی از دلایلی که توجه داوران جایزه جلال را به این اثر جلب کرد‌ سرشار بودن آن از «ماجرا»ست، عنصری که امروزه در ادبیات داستانی جدی ما تا حد زیادی از آن غفلت شده است. انوری می‌گوید: از همان ابتدا که داستان‌نویسی به شیوه جدید در کشور ما رواج یافت، یک پای این کار می‌لنگید. این ضعف ناشی از آن بود که کسانی که برای نخستین بار داستان‌نویسی را متأثر از آثار غربی دنبال می‌کردند، کارهایی قوی و پرماجرا ننوشتند. از این‌ رو، شاگردان این افراد و نسل‌های بعدی هم متأثر از استادانشان همین شیوه را ادامه دادند و کار به جایی رسید که ما امروز داستان‌های ماجرامحور و قصه‌گو نداریم، هرچند ‌تنها ماجرامحوری شرط جذابیت داستان نیست و یک داستان نیاز به عوامل مختلفی دارد. برای نمونه، داستان‌هایی نوشته می‌شود که ماجرا دارند اما این ماجراها تکراری و به دور از تازگی هستند و این امر، داستان را از جذابیت دور می‌کند.
به گفته این نویسنده، مطالعه آثار فاخر ادبیات جهان می‌تواند به ماجرامحوری و قصه‌گو شدن داستان‌هایمان تا حدی یاری برساند. او توضیح می‌دهد: وقتی آثار داستانی کلاسیک جهان را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم بیشتر آن‌ها حول یک ماجرای واقعی می‌چرخد. مثلا «بینوایان»، اثر ویکتور هوگو، درباره انقلاب فرانسه است. «دن آرام»، اثر میخائیل شولوخوف، درباره انقلاب اکتبر روسیه است و «جنگ و صلح»، اثر تولستوی، به حمله ناپلئون به روسیه می‌پردازد. این آثار برپایه حوادث واقعی ساخته و پرداخته شده‌اند اما وقتی به آثار خودمان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم بیشتر آن‌ها صرفا به تخیل اتکا دارند ‌یا مسائلی ساده و تقلیدی در آن‌ها مورد توجه قرار گرفته است.
انوری در ادامه با تمجید از موضوع این گزارش شهرآرا، از تأثیر تبلیغات و رسانه‌ها در معرفی آثار کلاسیک و لزوم مطالعه آن‌ها سخن می‌گوید: موضوع گزارش شما برای من جذاب بود در حالی که بارها از روزنامه‌ها با من تماس گرفته‌‌ و درباره مسائل سطحی نویسندگی با من صحبت کرده‌اند. به نظر من، مطالعه آثار کلاسیک حتی به بهتر فهمیدن آثار معاصر و مدرن و نوشتن به این شیوه‌ها نیز کمک زیادی می‌کند؛ چون به مثابه پیش‌نیازی برای آثار دیگر ادبیات داستانی است. برخی‌ها فکر می‌کنند زمان ادبیات کلاسیک ‌گذشته است، اما به نظر من، مطالعه ادبیات کلاسیک مثل 4 عمل اصلی در ریاضیات ضرور‌ است، و توجه رسانه به موضوعاتی مانند همین قصه‌محوری در داستان‌نویسی، خود،‌ در معرفی آثار کلاسیک و توجه دادن مخاطبان به اهمیت مطالعه آن‌ها مؤثر است.
نویسنده رمان «از عشق‌آباد تا عشق‌آباد» تأکید می‌کند ‌باید تعدادی از پیش‌کسوتان که به شکل حرفه‌ای داستان می‌نویسند و به جایگاه قصه‌گویی واقف‌اند، دانسته‌ها و تجربه‌های خود را در اختیار نسل جوان داستان‌نویسی ایران بگذارند و راه را برای آن‌ها روشن کنند.

 

تأثیرپذیری از مترجمان نخبه‌گرا
ترجمه نقش مهمی در اثرپذیری نویسندگان ما از ادبیات داستانی جهان دارد. اما آیا همه آثار مهم دنیا در ایران ترجمه می‌شوند؟ آیا در همه سبک‌ها و مکاتب ادبی مترجمان فعال علاقه‌مندی وجود دارند؟ تورج صیادپور صحبت‌هایش را با این موضوع شروع می‌کند. به اعتقاد او، داستان‌گویی موضوعی کلی است و در حقیقت، جذابیت‌های قصه در درجه دوم اهمیت برای نویسنده‌ها قرار گرفته است: امروز در ایران، رمان به پدیده‌ای روشن‌فکری تبدیل شده است که مطالب فلسفی را منتقل می‌کند. نویسندگان ما نیز به سمت رمان‌های روشن‌فکری می‌روند و آن‌ها را بازتولید می‌کنند. دلیل این موضوع این است که ما در ترجمه با تمام جهان غرب ارتباط برقرار نکرده‌ایم بلکه با بخشی از آن‌ها آشنا هستیم. از این رو، برخی نویسنده‌ها آثارشان چندین بار ترجمه و سبب شده است آن‌ها را بشناسیم اما تعدادی از نویسنده‌ها را به ‌دلیل ترجمه نشدن آثارشان اصلا نمی‌شناسیم. ما تا‌کنون ادبیاتی را ترجمه کرده‌ایم که بیشتر نخبه‌گرا بوده و از طرفی، نخبه‌های جامعه و نویسنده‌های ما فکر می‌کنند ادبیات یعنی همین آثار. اینکه داستان‌نویسان با دیگر جریان‌های ادبی کمتر مواجه شده‌اند آن‌ها را در این سطح متوقف کرده است.
مؤلف کتاب «واقعیت داستانی» در بخشی دیگر از صحبت‌هایش می‌گوید: یکی از مشکلات نویسنده‌های ما این است که با زبان‌های خارجی بیگانه‌اند و تحت تأثیر خوراک فکری و سلیقه مترجمان هستند. در حقیقت، مترجمان بزرگ ما روی جریان ادبی ما تأثیر می‌گذارند. ترجمه‌ها را افراد روشن‌فکر و باسوادی انجام می‌دهند که تمایلات خاصی به برخی نویسنده‌ها دارند. اینکه می‌بینیم خیلی از نویسنده‌های ما از آثار کافکا تأثیر می‌گیرند به این دلیل است که بیشتر آثار او ترجمه شده است. این در حالی است که ترجمه‌های چندانی از آثار قصه‌گو نداریم زیرا ‌با ‌آنکه آثار خوبی در این حوزه وجود دارد، کمتر مترجمان و نشرهایی سراغ آن‌ها می‌روند. در عوض، ترجمه شماری از کارهای فرمالیستی، پسا‌مدرنیستی و ... زیاد انجام شده است.
صیادپور همچنین سلیقه‌ای بودن فضای نقد را دیگر عامل مهم ‌فقدان قصه‌گویی ادبیات ما می‌داند: فضای نقد ما فضای نقد جهانی نیست و به ساختارگرایی اهمیت بیشتری داده است. این موضوع سبب شده است بیشتر نقدها سلیقه‌ا‌ی باشد. این در حالی است که نویسنده ما باید بتواند دیدی حرفه‌ای از کل فضای نقد جهانی داشته باشد.
به نظر می‌رسد وابستگی بیش از اندازه نویسندگان به مترجمان و بسنده کردن به انتخاب‌های مترجمان، مانع ‌به‌روز شدن یا آشنایی فراگیر نویسنده با جریان‌های گوناگون ادبی و نقد ادبی می‌شود. این داستان‌نویس ساکن مشهد بر این باور است که اگر نویسنده به زبانی خارجی (انگلیسی و فرانسوی و ...) مسلط باشد، خودش می‌تواند با بسیاری از آثار مهم ارتباط برقرار کند و مثلا مجلات روز جهان را ببیند، در صورتی که متأسفانه مقالات ادبی در دسترس نویسنده‌ها و خواننده‌هایی که زبان‌های خارجی نمی‌دانند همیشه ده پانزده سال عقب‌تر از دنیاست.
او یادآور می‌شود: از آنجا که مترجمان همه ادبیات را پوشش نمی‌دهند، بسیاری از نویسندگان ما از ادبیات قصه‌گو محروم‌اند. برای همین است که ما امروز ادبیات قصه‌گو نداریم و به جایش ادبیات پیچیده و مغلق‌گویی داریم که متأثر از برگردان‌هایی است که بیشتر مترجمان به آن رغبت نشان می‌دهند.

 

ده‌ها سال عقب‌ماندگی از ادبیات داستانی دنیا
یکی از آسیب‌های جدی داستان‌نویسی ما کهنه بودن مباحث رایج در محافل و کارگاه‌های نویسندگی کشور است. هنوز در برخی کارگاه‌ها از جریان سیال ذهن سخن می‌رود که در دهه‌های آغازین سده بیستم میلادی در اروپا و آمریکا مطرح شد، یا رمان نو که نیم قرنی از هیاهو به پا کردنش در فرانسه می‌گذرد! این در حالی است که بعدها رویکردها و نظریات جدیدتری در ادبیات داستانی دنیا مطرح شده است. نمونه‌های یادشده حاکی از آن است که ما همیشه از مسائل روز ادبیات داستانی دنیا عقب بوده‌ایم و همچنین بحث مخاطب را جدی نگرفته‌ایم. سید سعید موسوی از همین منظر به فقدان قصه‌گویی و ماجراپردازی در داستان‌های ایرانی می‌نگرد و می‌گوید: از آنجا که ما در تکنیک‌های داستان‌نویسی به‌روز نیستیم، قصه‌گویی جدی گرفته نمی‌شود؛ یعنی به عنوان کار حرفه‌ای در ایران به آن پرداخته نمی‌شود و بیشتر تفننی شده است. البته وقتی داستان‌نویسی شغل سوم و چهارم فرد است نمی‌توانیم زیاد انتظار قصه‌گویی را در داستان‌هایمان داشته باشیم.
به گفته نویسنده کتاب «پشت دیوارهای شهر»، امروز بسیاری از نویسندگان فرم‌گرا شده‌اند که این ویژگی بدون توجه به عنصر قصه‌گویی سبب می‌شود داستان‌ها خشک یا سیاه شوند و خواننده را فراری دهند: به نظر من، استفاده از تکنیک‌های روز دنیا و آموزه‌های خودمان می‌تواند پیام، درگیری و جدال در داستان ایجاد کند ولی اینکه مخاطب وادار به خواندن شود نیازمند استفاده از شگردهایی است که مخاطب نتواند اثر را کنار بگذارد؛ یعنی ما به عنوان نویسنده باید کاری کنیم که مخاطب به صورت فعال در متن شرکت کند و منفعل نباشد.
این نویسنده لازمه دانستن تکنیک‌های قصه‌گویی را آشنایی نویسنده با همه ذائقه‌ها می‌داند و ادامه می‌دهد: اینکه درباره انواع آثار ادبیات جهان بدانیم اطلاعات عمومی ما را بالا می‌برد و ما را با شیوه‌های گوناگون قصه‌گویی آشنا می‌سازد؛ یعنی قرار نیست از هرچه خواندیم تأثیر بپذیریم.
موسوی در بخشی دیگر از صحبت‌هایش به تولید اندک آثار داستانی در ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: در شرایطی که ما تنها 10 درصد از ظرفیت ادبیات داستانی را تولید می‌کنیم، 90 درصد باقی‌مانده را ترجمه‌ها پر می‌کنند، آن‌ هم ترجمه‌هایی که سمت و سوی مشخصی دارند و همه ادبیات داستانی جهان را در بر نمی‌گیرند. هرچه تولید را بیشتر کنیم، به همان نسبت می‌توان امیدوار بود آثار قصه‌گوی ما نیز افزایش یابد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.