صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی به رمان «برکت» که ماجراهایش در حال و هوای ماه رمضان و عید فطر می‌گذرد

  • کد خبر: ۶۶۸۹۹
  • ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۴
در آستانه عید سعید فطر، معرفی «برکت»، نوشته ابراهیم اکبری، از جهاتی پیشنهاد مناسبی به نظر می‌رسد. از سویی حال و هوای ماه رمضان و عید فطر در این رمان وجود دارد و از سوی دیگر کتاب به قشری از آدم‌های جامعه ایرانی می‌پردازد که دست‌کم در ادبیات داستانی کمتر به آن‌ها پرداخته شده است.
خراسانی | شهرآرانیوز - در آستانه عید سعید فطر، معرفی «برکت» از جهاتی پیشنهاد مناسبی به نظر می‌رسد. از سویی حال و هوای ماه رمضان و عید فطر در این رمان وجود دارد و از سوی دیگر کتاب به قشری از آدم‌های جامعه ایرانی می‌پردازد که دست‌کم در ادبیات داستانی کمتر به آن‌ها پرداخته شده است. رمان «برکت» داستان طلبه‌ای است که راهی دشوار در پیش‌رو دارد و در این مسیر، خواننده را با دغدغه‌های خود آشنا می‌کند. شخصیتی که خواننده ایرانی اگرچه هم‌لباسانش را در مسجد و تلویزیون و کوچه و خیابان زیاد دیده، احتمالا آشنایی بایسته‌ای با او و این قشر ندارد. ابراهیم اکبری دیزگاه، نویسنده کتاب، که خود طلبه است، داستان طلبه جوانی به نام یونس برکت را روایت می‌کند که برای تبلیغ، راهی روستایی به نام میان‌رودان می‌شود.
 
رمان در قالب یادداشت‌های یونس اتفاقات زندگی او را به تصویر می‌کشد. او از سویی با اعتقاداتش روبه‌رو است و از سوی دیگر با آدم‌هایی که هر یک به گونه‌ای در برابر او می‌ایستند. این رویارویی‌ها از همسر تا مردمان روستا را دربر می‌گیرد. در بخشی از کتاب آمده است:
 

ساعت ۴ بعدازظهر گرما امانم را بریده. زبانم را نمی‌توانم تکان بدهم. دکمه پنکه را تا آخرین درجه زده‌ام و نشسته‌ام زیرش. هوای نفتالینی اتاق را تکانی می‌دهد و من هم خودکار را برداشته‌ام خردخردک چیزی می‌نویسم توی این دفتر. این‌ها را برای چه می‌نویسم؟ به چه دردی می‌خورند؟ به هیچ دردی! شاید روزی این‌ها را گذاشتم توی وبلاگم تا مردم بخوانند و بدانند در این در و دهات‌ها به این طلبه‌ها چه می‌گذرد! شاید هم چاپش کردم اصلا. خلاصه همین است که هست. امروز می‌خواستم از این خراب‌شده در بروم که نجات دستگیرم کرد و آورد خانه‌اش. حالا در این اتاقک نفتالین گلپری شب و روزم را به هم بیاورم تا عید فطر بیاید و خلاص. خوب است. اگر در خانه هم می‌ماندم، باید با سونیا یکی به دو می‌کردم. هر روز اوقاتم تلخ می‌شد و جنگ اعصاب پیدا می‌کردم که خانم یک روز روزه‌خواری نکند یا لطف کند ظهر‌های ماه رمضان میهمانی خانوادگی نگیرد یا هزاران کثافت‌کاری دیگر که حوصله‌اش نیست فعلا اینجا بنویسم، البته اگر هم نوشتم، باید همه این‌ها را دربیاورم و منتشر نکنم. نمی‌شود. او رهایم نمی‌کند. هی می‌آید به ذهنم و اذیتم می‌کند. اصلا من از دست سونیا فرار کردم. آمدم اینجا تا از دستش راحت باشم، اما اینجا هم راحت نیستم. هیچ‌وقت راحت نیستم. گفتم شاید این ماه رمضان را به عافیت بگذرانم، دعایی بخوانم، روزه‌ای بگیرم و... به موضوع دیگری بپردازم. امروز چه اتفاقی افتاد؟ هرچه فکر می‌کنم، چیزی به ذهنم نمی‌آید بنویسم، جز سونیا و جز رجز‌های پنج‌ساله‌اش! اگر در این ماه بتوانم او را از ذهنم پاک کنم هنر کرده‌ام. یکی از فضیلت‌های این ماه برایم شاید همین باشد! پاک کردن سونیا از ذهن. ولی نمی‌شود. خوابم گرفته. باید قدری بخوابم. برای نماز ظهر اقامه گفتم. حتی نیت هم کرده بودم که یادم آمد وضو ندارم. مانده بودم چه کار کنم. ادامه بدهم یا نه؟ می‌ترسیدم از غرغر مردم. فورا برگشتم عقب و گفتم: «ببخشید، یادم رفته وضو بگیرم.»
 
 
«برکت» را انتشارات کتابستان معرفت در ۳۷۰ صفحه به چاپ رسانده است.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.