روایت شهرآرا از زلزله ۲ سال پیش که لرزه به جانِ سفیدسنگ و روستاهای اطراف آن انداخت
آن روز مثل همه روزهای عادی، عموحیدر از خانه گِلی شان بیرون رفت تا با پیرمردان روستا هم کلام شود. خیلی وقت بود که دیگر کاری از دستش برنمی آمد. از زمانی که با موتور تصادف کرده بود، دیگر کمرش راست نمیشد و پایش هم به زور پلاتین یاری اش میکرد. عموحیدر خیلی معمولا از خانه چندان دور نمیشد؛ برای همین صبحها با فاطمه یا به قول خودش «صابجان» خداحافظی نمیکرد. چند روزی از تعطیلات نوروز گذشته بود، حوالی ساعت ۱۱ ظهر، آسمان مهربانتر از روزهای قبل بود، اما زمین نه؛ «صدای وحشتناکی شنیدم. یک دفعه دیدم سقف و دیوار تمام خانهها به زمین میریزد. تکان بعدی که زلزله به زمین داد، دیگر خانهای نمانده بود. همه روستا مانند زمین خاکی یک دست شده بود.» اینها را عموحیدر از زلزله سفیدسنگ تعریف میکند، زلزلهای که تنها، جانِ صابجان او را گرفت. این همه ماجرا نبود و بعد از زلزله، پس لرزهها به جانِ روستا افتاد. عمو حیدر میگوید: مردهای جوانِ روستا بیل میزدند تا مردم را از زیر آوار بیرون بیاورند، اما باز پس لرزه میآمد و همه به گوشه و کنار پناه میبردند. مردها سراغ خانه ما هم آمدند. آوار خاک و چوب روی سر صابجان، ضربهای به او نزده بود، اما خاک خفه اش کرده بود.
دوقلعه براش؛ کانونِ زلزله
«دو قلعه براش» روستای محل سکونت عمو حیدر، کانون زلزلهای بود که ۱۶ فروردین سال ۹۶ رعشه به تنِ زمین انداخت. شدت این زلزله به قدری بود که علاوه بر تخریب کم و بیش خانههای روستاهای اطراف، در مشهد نیز احساس شد. حالا ۲ سال و ۶ ماه از این زلزله و پس لرزههای پی در پی اش میگذرد و روایتی که میخوانید، گزارشی از وضعیت فعلی روستاهای زلزله زده است. با این گزارش رفتیم به سراغ پروندهای که به قول مسئولان بسته شده بود. دست و صورت عموحیدر آفتاب سوخته شده است؛ به قدرِ تمام روزهایی که در روستا زیر آفتاب قدم زده است. دستار سفید بلندی دور سرش پیچیده و انتهای آن را روی شانه اش انداخته است. پیراهن سفیدرنگ و شلوار مندرسی به پا کرده، جورابها را روی شلوار کشیده و پاشنه کفش هایش را خوابانده است. ۲ سال پیش، زلزله او را از همیشه تنهاتر کرد. وقتی میخواهم از دلتنگی اش برای صابجان بگوید، مانند خیلی از مردهای قدیمی به نجابت پناه میبرد و زیرلب میگوید: «صابجان خیلی مهربان بود؛ هرچه بگویم، کم گفته ام. اما چارهای نیست دیگر؛ باید با نبودنش ساخت.» به قول خودش، خانه و زندگی ۲ فرزند «کلون» (بزرگ) او در روستاهای دیگر است و نمیتوانند زیاد به او سر بزنند. عمو حیدر مانده و رضا، آخرین فرزندش که بیشتر شبها به خانه همسرش میرود و عمو حیدر تنها شب را به صبح میرساند.
در آرزوی دامادی رضا
جای خانه گِلی که جانِ صابجان را گرفت، با وام مسکن خانه جدیدی ساخته اند. آنها یک خانه خیّرساز هم دارند که زلزله در دلش ترک ایجاد کرده است. چند تایی تیرآهن زنگ زده کنج دیوارها زده اند تا خانه ایمنی بیشتری داشته باشد. عمو حیدر باید در این خانه بماند و رضا وعروسش به خانه نوساز بروند. رضا میگوید: پول زیادی نداریم که این خانه را اساسی درست کنیم؛ فقط به دیوارهایش گچ میزنیم تا درزها گرفته شود. عموحیدر ۶۷ سال دارد، اما به اندازه یک پیرمردِ نودساله شکسته شده است. گوش هایش بگیر نگیر دارد. با صدای بلندتر از او میپرسم: عموحیدر آرزویت چیست؟ و او میگوید: همین که رضا، پسرم، دامادی اش را بگیرد تا از غمِ او آزاد شوم. فقط همین آرزو را دارم؛ اگر تا آن زمان زنده ماندم که هیچ، اگر هم نماندم امر و وعده
خداست. چشمهای رضا به خاطر ازدواج فامیلی پدر و مادرش مشکل دارد. یک دکتر میگوید آب مروارید دارد و دیگری تشخیصش شب کوری است. اما عینک هم افاقه نکرده است. دو سال است نتوانسته عروسی بگیرد. غصه اش هم بی پولی برای خرید وسایل زندگی است و مراسم عروسی.
کار نیمه کاره پیمانکار
مریم، یکی دیگر از اهالی روستای دو قلعه براش است که بعد از فوت پدرش، حکمِ مردِ خانواده را پیدا کرده است. کلاه نقاب دار گذاشته و دستکشهای مشکی به دست کرده است و حوالی زمینی خاکی پرسه میزند. میگوید: خانه ما هم مانند خیلی از خانههای دیگر در این روستا صد درصد تخریب شد، چون گِلی بود. با همان ۲۰ میلیون وام، یک خانه دیگر برای ما ساختند. اما پیمانکار خانه را کامل نکرده به ما تحویل داد؛ الان خانه مان سرویس بهداشتی و جای لوله بخاری ندارد. پیمانکار گفت خودتان کارگر بگیرید و مابقی آن را درست کنید و بعد پول آن را به شما میدهیم. اما ما پولی برای این کار نداریم. یارانه برای قسط خانه میرود و گاهی من برای زعفران یا گوجه چینی در زمینها کار میکنم.
میپرسم: پرداخت اقساط، طبق وعده یک سال بعد از زلزله شروع شد؟ و میگوید: تقریبا؛ اما بعضیها که بضاعت مالی نداشتند، به دلیل اخطارهای زیاد تازه اقدام به پرداخت کرده اند. روستاییها قبل از زلزله، نمیدانستند قسط و وام چیست، اما حالا دیگر حسابی به این مسائل وارد شده اند. خانوادههایی در این روستا مانند ما هستند و زمینی ندارند و درآمدشان بخور و نمیر است؛ به همین دلیل یک خیّر، سال ۹۵ برای خانوادههایی که بضاعت چندانی نداشتند، خانه ساخته بود. برای ما هم ساخت. هنوز چند ماهی بیشتر در آن ننشسته بودیم که زلزله شد. دیوارهای گچی خانه خیّرساز که برای مریم، خواهر، برادر و مادرش ساختند، درست مانند خانه عمو حیدر ریخته است و حالا بدجور توی ذوق میزند. ترکهای روی دیوار مثل مرزی است که خاک دو کشور را از هم جدا کرده است. معصومه خانم، مادرِ مریم، میگوید: روزی که زلزله آمد، ما مهمان داشتیم. نمیدانید چه جیغ و دادی راه افتاده بود. در را به زور باز کردیم و به بیرون پریدیم. نه کفشی بود و نه چادری. از همان موقع تا ۹ ماه بعد توی چادر ماندیم تا خانه درست شود. وسایل برقی مان هم از بین رفته بود. حالا با اینکه خانه جدید برای ما ساخته اند، هنوز در خانه خیّری زندگی میکنیم، چون خانه جدید، جای بخاری ندارد و حالا هم هوا سرد شده است. اینجا زلزله زیاد میآید؛ یک جورهایی عادت کرده ایم.
هرچه داشتیم فروختیم
فاطمه با چادر رنگی، دختربچه اش را بغل گرفته است. او میگوید حال و هوای روزی که در روستا زلزله ۶ ریشتری آمد، هیچ وقت فراموش نمیشود: خدا را شکر من و بچه هایم بیرون از خانه بودیم و پدرشان سر کار بود. یک مرتبه صدایی بلند شنیدیم.... دست بچه هایم را گرفتم و از خانهها دور شدم. وقتی برگشتم کل روستا در خاک بود. نصف خانه ما ریخته و وسایلمان خراب شده بود. خانه مان دیگر قابل استفاده نبود. وام مسکن را گرفتیم و هرچه داشتیم فروختیم و خانه را ساختیم. اما دیوارهای همین خانه جدید هم در پس لرزهها ترک برداشته است. در مسیر روستای بعدی جاده خاکی است و زحمت ماشین برای طی مسیر ناهموار زیاد، اما کمی مانده به روستا، وارد جاده آسفالت میشویم. روستاییان میگویند این موضوع، ارمغان طرح هادی است.
اوضاع تأسف بار «کارغش»
فاصله روستای کارغش از کانون زلزله بیشتر است، اما بازهم بعضی خانهها صد درصد یا به صورت نصفه و نیمه تخریب شده است. خانه رمضانعلی تقریبا وسط روستا قرار دارد. او و خانواده اش در همان خانه کاهگلی قدیمی شان زندگی میکنند و در کنار آن، خبری از خانه نوساز نیست؛ به این دلیل که پس از زلزله وام مسکن شامل حال آنها نشده است. وضعیت دیوارهای داخل خانه و سقفی که با چوب پابرجا مانده است، نشان بختی است که با رمضانعلی یار بوده و زمین لرزه به خانه آنها رحم کرده است. رمضانعلی میگوید: هرکس خانه ما را ببیند، متوجه میشود که ایمن نیست، اما وام به ما تعلق نگرفت؛ فقط به این دلیل که سال ۸۰، ۵ میلیون تومان وام مسکن گرفته بودیم. آشپزخانه خانه آنها خیلی محقر است. آشپزخانه که نمیشود گفت؛ یک اتاق نمور و تاریک که دور تا دور آن پر از کابینت کهنه و کاسه و بشقاب است، با گاز و یخچالی زهوار در رفته که کارِ آنها را راه میاندازد. هر از گاه هم اهالی خانه، داخل آشپزخانه مار دیده اند. او میگوید: سقف حمام خانه زمان زلزله ریخته و تا به حال چندبار آجرهای آن روی سر اعضای خانواده آوار شده، اما باز هم خدا رحم کرده است.
چادر هلال احمر یا انباری؟
چادر هلا ل احمر که یادگار روزهای پس از زلزله است، هنوز روی سکوی جلو خانه شان به چشم میخورد؛ چادری که روزی برای آنها حکمِ چهاردیواری ضدزلزله را داشت و حالا به انباری تبدیل شده است. بیشتر اتاقهای خانه گِلی شان زلزله را تاب نیاورد، اما قسمتهایی هم که سرِ پا مانده بود، دیگر قابل استفاده نبود. خانه گِلی شان که به تلی از خاک تبدیل شده درست روبه روی خانه نوساز آنها قرار دارد. احمد، بچه همین روستاست و حالا باید به فکر عروس و دامادی بچه هایش باشد. میگوید: وام مسکن کم بود؛ خیلی پول روی آن گذاشتیم تا بتوانیم این خانه را بسازیم. عید سال ۹۷ به این خانه آمدیم. آنهایی که بضاعت مالی ندارند اقساط را پرداخت کنند، یارانه خود یا ضامنشان از حساب آنها کم میشود.
پول کم آوردیم
نزدیک ظهر است و اهالی کمتر در روستا پرسه میزنند. سعید در سایه درختی نشسته است و با بچه اش بازی میکند. او میگوید: این روستا حدود ۱۵۰ نفر جمعیت دارد. زمان زلزله تقریبا همه خانهها تخریب شده بود. تا مدتها در چادرهای هلال احمر زندگی میکردیم. وام ۲۰ میلیون تومانی برای هر خانه دادند. ما ۲ خانوار بودیم که خانه هایمان تخریب شده بود و ۴۰ میلیون تومان گرفتیم. سعید خانه دو طبقه بتنی را که در طبقه اول آن، وسایل روی هم تلنبار شده است، نشان میدهد و میگوید: با وجود وام، بازهم برای ساخت پول کم آوردیم و این خانهها نیمه کاره است. ما دیگر در زلزله آب دیده شده ایم؛ همین خانههای جدید هم ترک برداشته است.
الغور، آخرین روستا
فاصله روستای «الغور» تا «دو قلعه براش» با خودرو حدود ۵ دقیقه است. ازآنجاکه کانون زلزله روستای دوقلعه براش بود، قطعا مردم در این روستا به دلیل نزدیکی، شدت زلزله را حس کرده اند. در این روستا هم مانند روستاهای اطراف سفیدسنگ، زیاد زمین لرزه میشود، آن قدر که خودشان میگویند زلزله هر چند وقت یک بار از ما خبر میگیرد. خانههای زلزله زده روستاها را به خوبی میشود تشخیص داد. خانههایی با در و پنجره شکسته که درون آن هیچ رنگ و بویی از زندگی نیست. اغلب این خانهها به انباری تبدیل شده است و اعضای خانواده کمتر به آن پا میگذراند تا روزهای تلخ زلزله و آوارگی برایشان یادآوری نشود. خانه آمنه هم چندان تعریفی ندارد. همان لحظه ورود به خانه، چند مشت دان مرغ روی زمین ریخته شده است و مرغ و خروس هم در اتاقها پرسه میزنند. وسایل کهنه یا آ نهایی که دیگر قابل استفاده نیست، داخل اتاقها به چشم میخورد.
خانه نوسازی که تکمیل نشد
خانه جدیدشان را در ارتفاع بالاتری نسبت به خانه قبل ساخته اند، اما مانند خیلی از اهالی زلزله زده، پول کم آورده و خانه را تکمیل نکرده اند. خانه نوسازشان لوله کشی آب و حمام ندارد. آمنه میگوید: کم کم جهیزیه دخترم را خریده بودیم و، چون جای دیگری نبود، گوشه اتاق گذاشته بودیم. زلزله آمد و بیشتر وسایل جهیزیه اش شکست. عروسی شان عقب افتاد. دوباره جهیزیه اش را با قرض جور کردیم.
فقط صدای جیغ میآمد
در روستا «بی بی» صدایش میکنند. خوب یادش است که زلزله چطور ترس را به جان اهالی روستا انداخته بود. به قول خودش، صدای وحشتناکی شنیده شد و بعد خانه شروع به لرزیدن کرد. خانهای که حالا در گوشه و کنار آن، وسایل بلااستفاده و داغان جا خوش کرده است. بی بی میگوید: در همین خانه بودیم. درِ خانه انگار هوا گرفته بود و باز نمیشد؛ با لگد آن را باز کردیم. بیرون که رفتیم، دیدم تمام خانهها در حال فرو ریختن است. از کوچهها فقط صدای جیغ و داد میآمد. همه اهالی به اول روستا رفتیم. کمی بعد، چند نفر رفتند تا از نزدیکترین خانه برای بچهها نان بردارند که دوباره زمین لرزه شد. آن شب در سرما ماندیم و فردای آن روز برایمان چادر آوردند. بی بی ادامه میدهد: آنهایی که مانند ما جایی برای ماندن نداشتند، ۲ سال در چادر ماندند تا خانه نو ساخته شود، اما همین خانههای نو هم ترک خورده است؛ به این دلیل که اینجا خیلی زلزله میآید. اصلا میشود گفت زلزله ما را رها نکرده است.
زلزله برکت بود!
صبوری، دهیار روستای الغور که در ضمن بازدید، همراه ماست، میگوید: حدود ۶۰ درصد خانههای این روستا تخریب شد که البته با وام، خانههای جدید ساخته یا خانههای قبل بازسازی شد. میتوان گفت زلزله برای این منطقه برکت بود؛ به این دلیل که قبل از آن، تمام خانهها کلنگی بود و اگر زلزله اتفاق نمیافتاد، کسی در جریان مشکلات اینجا قرار نمیگرفت.
مشکلات مشابه سرچشمه
اوضاع روستای «سرچشمه» هم تفاوت چندانی با سایر روستاهای زلزله زده ندارد. آنها هم طعم ترس را مزمزه کرده اند، با پول وام خانههای نو ساخته اند، اما انگار ترک ها، دیوار سفید را از یکنواختی درآورده اند. مریم، یکی از اهالی سرچشمه، میگوید: ما هم وام مسکن را گرفتیم، مبلغی روی آن گذاشتیم و فقط توانستیم یک خانه ۶۰ متری برای ۶ نفر بسازیم.
هم وام مسکن، هم اشتغال
شهر سفیدسنگ با جمعیت هفت هزار نفری، برخلاف روستاهای اطراف آن، آسیب جدی در زمینه زلزله ندیده و فقط دیوار خانهها دچار ترک شده است. زابلی، عضو شورای شهر سفیدسنگ، در این باره، میگوید: خوشبختانه در زلزله، سفیدسنگ آسیب زیادی ندید. اما بیشتر خانه روستاهای بالادست خراب شد. وام مسکن به آنها تعلق گرفت. حدود ۷ میلیون تومان نیز وام بلاعوض برای خرید وسایل خانه پرداخت شد. خانهها ظرف یک سال درست شد. زابلی بیان میکند: برای اشتغال روستاییان، کمیته امداد وارد شد و به کسانی که نیاز داشتند، ۲۵ میلیون تومان وام اشتغال داد.
وی ادامه میدهد: منازل روستای دو قلعه براش تقریبا صد درصد تخریب شد. خانهها در روستاهایی مانند «رزمگاه»، «سرچشمه»، «کارغش»، «چشمه روغنی» که آسیب زیادی دیده و قابل سکونت نبود، تعمیر شد و خانه جدید با اسکلت محکم برای آنها ساخته شد.
اقدامات لازم انجام شده است
زلزله از بلایای طبیعی است که پساز وقوع، باید مدیریت شود. مدیرکل مدیریت بحران استانداری خراسان رضوی درباره زلزلهای که ۲ سال قبل در حوالی شهر سفیدسنگ رخ داد و کانون آن روستای دوقلعهبراش بود، میگوید: از دیدِ ما اقداماتی که باید برای روستاهای زلزلهزده انجام میشده، صورت گرفته است. بهعنوان مثال وام مسکن به افرادی که خانه آنها تخریب شده بود، تعلق گرفته است، اما بخشودگی این وامها به افراد امکانپذیر نیست.
حجتعلی شایانفر در گفتگو با شهرآرا، ادامه میدهد: پس از وقوع زلزله، چند خانه در روستای دوقلعهبراش و کلاتهقدم هیچ آسیبی ندید؛ بهدلیل اینکه اصولی ساخته شده بود. اصول در ساخت خانههای جدید در این روستاها باید رعایت شده باشد. این خانهها نیز مطابق استاندارد بنیاد مسکن ساخته میشود و اگر موردی برخلاف این موضوع باشد بنابر وظیفه نظارتی پیگیری میکنیم. اگر خانهها ترکخورده باشد، باید بررسی شود؛ زیرا این یک موضوع فنی است و ممکن است ترکها براثر انبساط و انقباض باشد.
۶۸ درصد واحدهای روستایی مقاوم نیست
معاون بازسازی و مسکن روستایی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی استان نیز میگوید: از ۴۸۶ هزار واحد مسکن روستایی که در استان وجود دارد، فقط ۱۵۵ هزار واحد مقاوم است و بقیه آنها غیرمقاوم است، به عبارتی ۶۸ درصد واحدهای مسکن روستایی استان، مقاوم نیست. بنیاد مسکن نیز به این افراد وام پرداخت میکند تا واحدهای نوساز را جایگزین خانههای قدیمی شان کنند. حسن حسینی به خبرنگار ما میگوید: در پی زلزله سفیدسنگ، ۲۰۰۰ واحد روستایی در بخشهای رضویه، تربت جام و سرخس آسیب دید، اما واحدهای جدید برای آنها ساخته شد. وی درباره ترک خوردگی دیوار بعضی از این خانه ها، اظهار میکند: بعضی از ترکها به خاطر گرما و سرما اتفاق افتاده است، اما خانههایی را که بیشتر از این ترک داشته است، بررسی میکنیم تا مشکل آنها حل شود. حسینی ادامه میدهد: تنها واحدهایی که در زلزله سفیدسنگ آسیب ندید، واحدهایی بوده که بنیاد مسکن ساخته است. وی درباره کمبود مبلغ وام و ناتمام ماندن برخی واحدهای روستایی، بیان میکند: اعلام کرده ایم از محل حساب ها، بودجهای برای افرادی که مستحق هستند و واحد آنها نیمه تمام مانده است، تعلق میگیرد. ضمن اینکه اگر خانوادهای تحت پوشش بهزیستی یا کمیته امداد باشد از این ادارهها نیز کمک مالی دریافت میکند. وی اضافه میکند: وقتی وام روستایی پرداخت کردیم، از آنها تعهد گرفتیم در زمان ساخت خانه جدید، خانه قبلی را تخریب کنند، مگر اینکه کاربری آن را برای نگهداری دام یا انباری تغییر دهند. متأسفانه برخی افراد با اینکه خانههای قدیمی شان آسیب دیده است، هنوز در آن ساکن هستند و فقط خانه قدیمی را ترمیم و از آن استفاده میکنند.