صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره کتابدار بی کفایت مظفرالدین شاه که بخش زیادی از میراث کهن ایران را واگذار کرد

  • کد خبر: ۷۱۹۷۶
  • ۰۵ تير ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۷
ابن سینا نیز در بخشی از عمر خود کتابدارکتابخانه نوح ابن منصور سامانی در بخارا بود، ولی مظفرالدین شاهِ تهی مغز، موجودی را به نام رئیس کتابخانه سلطنتی معرفی کرد که علاوه بر نداشتن معرفت علمی، فردی بی وطن و خائن به مملکت بود.

فاطمه قاضی‌ها | شهرآرانیوز؛ اگر به موزه‌ها و کتابخانه‌های غرب سری بزنید متوجه وجود میراث کهن اسلامی و ایرانی در آنجا خواهید شد. برخی از میراث مهم هنری ایران در این موزه‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و بازدیدکنندگان می‌توانند این میراث ارزشمند را در مقابل دیدگان خود ببینند، اما سؤال مهمی که در ذهن یک ایرانی خطور می‌کند این است که چگونه این آثار هنری و نسخه‌های خطی ارزشمند از موزه‌ها و کتابخانه‌های غرب سر درآورده است؟

 

با نگاهی به تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان می‌توان دریافت که در دوره‌های مختلف با هجوم دشمنان به مرز و بوم ایران، آثار ارزشمند ایرانی به تاراج برده شد و هم‌اکنون بسیاری از آن میراث در سرزمین‌های دیگر قرار دارد، اما گاهی وجود شخصیت‌هایی سودجو سبب می‌شد تا با فروش این میراث به خارجی‌ها باعث خروج این میراث ارزشمند از کشورمان می‌شدند. در دوره قاجار از این رویداد‌ها به وفور دیده می‌شد.


در دوره قاجار به دلیل بی کفایتی برخی درباریان بسیاری از نسخه‌های خطی و آثار ارزشمند هنری ایران به بیگانگان واگذار شد و اکتپنون این میراث گران‌بها در موزه‌ها و کتابخانه‌های غرب نگهداری می‌شود.
برای بررسی دقیق این مسئله مقاله‌ای از فاطمه قاضی‌ها، پژوهشگر نسخ خطی و تاریخ پژوه عصر قاجار، منتشر کرده ایم. وی سال هاست با پژوهش‌های اسنادی و تاریخی زوایای پنهانی از وضعیت فرهنگی قاجار را نشان می‌دهد.
تا به امروز آثار گوناگونی در این‌باره از او به چاپ رسیده است. تازه‌ترین کتابش «دختران ناصرالدین شاه» نام دارد که در آن به بررسی زندگی و جایگاه دختران او با توجه به اسناد بر جای مانده از دوره قاجار پرداخته است.


حمله مغول؛ فاجعه فرهنگی

نسخه‌های خطی فارسی و پیامد آن آثار هنری، نفایس فرهنگی و حاصل تلاش عالمان و هنرمندان کشورمان ایران در طول تاریخ بار‌ها و به اشکال مختلف مورد تهاجم بی‌رحمانه و دَدمنشانه قرار گرفته است.
چنان‌چه سلطان محمود غزنوی و پدرش سبکتکین، امیرنشین‌ها و فرمانروایی‌های محلی ایران زمین را که هر کدام یک کانون زبان فارسی دری و فرهنگ ایرانی بود، یکی پس از دیگری از میان برداشتند و کتابخانۀ عظیم ری را در آتش سوزاندند. حمله مغول نیز علاوه بر کشتار و ویرانی، فرهنگ و میراث مکتوب را منهدم کرد، به طوری که «شهاب‌الدین زیدری نسوی»

 

مورخ قرن هفتم می‌نویسد: «لطمه‌ای که ایران در هجوم مغول دید، در یک یا چند بُعد محدود و خلاصه نمی‌شود، بلکه خسرانی همه جانبه بود، بیهوده نیست که مورخ سترگی همچون «ابن الاثیر»، آن‌گاه که می‌خواهد از هجوم مغولان سخن بگوید چنین آغاز می‌کند که «ای کاش مادرم مرا نمی‌زاد و‌ای کاش قبل از مغول می‌مردم تا چنین مسائل را نمی‌نوشتم.» و چنان شد که کتابخانه شهاب‌الدین خیوقی، دانشمند خوارزمی که در آن زمان هیچ کسی مثل آن ندیده بود، غارت شد و به دست عوام افتاد، و در بخارا پس از کشتنِ تمام مردم، کتابخانه نیز سوزانده و نابود گردید و در همه جا صندوق‌ها و مصحف‌های قرآن کریم را آخور اسبان خود ساختند.» نتیجه آن‌که آثار علمی بسیاری در حملۀ این قوم وحشی منهدم گردید و علم و دانش رو به افول نهاد و نشانی از فرهنگ و ادب بر جای نماند، مراکز علم و ادب، ویران و کتابخانه‌ها و کتاب‌خوان‌ها از صفحۀ روزگار محو گردیدند. چنانچه عطاملک جوینی چنین توصیف کرده است: «بردند و کشتند و سوختند.»


تاراج نسخه‌های خطی ایرانی

در دوران متأخرتر زمان فتحعلی شاه قاجار، در هنگامه جنگ‌های ایران و روس وقتی که روس‌ها بر بخشی از آذربایجان تسلط یافتند، کتابخانۀ آرامگاه شیخ صفی‌الدین را که حاوی نسخه‌های نادر و گرانبهای قدیمی بودکه پادشاهان صفوی بر آن افزوده بودند، تاراج کردند. در این جنگ فرمانده چیره روسی دستور داد کتاب‌های خطی بقعۀ شیخ صفی‌الدین را بار کنند و به ماورای قفقاز ببرند و مردم تنها توقعی که داشتند این بود که از روی آن‌ها نسخه بردارند. در عین حال دو دسته قشون سواره و پیاده کاروان کتاب‌های نفیس بقعه شیخ صفی را از اردبیل تا تفلیس همراهی کردند و پس از زمانی نه چندان دور آثارهنری به مخازن کتابخانۀ پطرزبورگ و موزۀ آرمیتاژ پیوستند.


در مقابل تهاجم و آتش زدن و تاراج کتاب‌ها از سوی دشمنان، شاهان هنگامی که به قدرت می‌رسیدند، با انگیزه‌های مختلف به گردآوری کتاب و تأسیس کتابخانه‌های سلطنتی اقدام می‌کردند. مجموعه‌سازی و فراهم‌آوری، گردآوری و تأمین منابع کتابخانه‌های سلطنتی به برکت قدرت و ثروت شاهان چندان دشوار نبود. ابن‌ندیم می‌گوید: اردشیر بابکان پس از تکیه بر مسند حکومت دستور داد کلیه کتب باقی‌مانده از دوران گذشته را که پراکنده بود، از چین و هند گردآوری و در گنجینه‌ای نگهداری کنند. نیز پس از اسلام، عضدالدوله دیلمی از پادشاهان آل‌بویه در قرن چهارم هجری از کسانی بود که به کتاب و علم گرایش داشت، چنانچه کتابخانۀ بزرگی در شیراز و در محل کاخ خود تأسیس کرد.

 

همچنین سلطان محمود غزنوی در «ری» کتاب‌سوزی به راه انداخت، زمانی که به قدرت رسید، به تقلید از شاهان آل‌بویه و سلاطین قبل از خود کتابخانه باشکوهی در غزنه تأسیس کرد که منابع آن را از باقی‌مانده کتابخانه‌های دیلمان، عراق، خراسان و هندوستان فراهم آورده بود. صفویان به‌ویژه شاه عباس به طرز در خورتوجهی بر غنای کتابخانۀ شیخ صفی‌الدین اردبیلی در اردبیل و آستان قدس رضوی در مشهد افزودند.


فتحعلی شاه و تاسیس کتابخانه سلطنتی

در دورۀ قاجار فتحعلی شاه، دومین پادشاه این سلسله، به سبب علاقه‌ای که به کتب نفیس و آثار هنری داشت به تأسیس کتابخانه‌ای در کاخ گلستان همت گماشت و برای تجهیز آن به گردآوری جمعی از ادیبان و هنرمندان در دستگاه خود پرداخت و با همکاری آن‌ها، کتابخانۀ شاهنشاهی را که بعدها، در زمان ناصرالدین شاه به «کتابخانۀ سلطنتی» تغییر نام داد، تأسیس کرد و آنجا را به گنجینه‌ای تبدیل کرد از کتب نفیس علمی و ادبی که دارای ارزش هنری بودند و آثار هنری و علمی گذشتگان از قبیل کتاب‌های باقی‌مانده از شاهان صفویه و زندیه و همچنین ذخایر نادرشاه و ... را در آن جای داد. ناصرالدین‌شاه در سراسر دوران سلطنتش ریاست این کتابخانه را نیز بر عهده گرفت و به جمع‌آوری و خرید کتب و مُرقعات، تابلو‌های نقاشی و دیگر آثار هنری پرداخت و با سعی و تلاشی که در نگهداری آن‌ها به کار برد، کتابخانه را بیش از پیش غنی ساخت.


پس از مرگ ناصرالدین شاه در سال ۱۳۱۳ قمری، مظفرالدین شاه با تعداد زیادی از افرادِ دون‌مایه، که در تبریز گِرد او بودند، از تبریز به تهران آمد و به هریک از آن‌ها منصبی داد و از جمله میرزا علی را که در تبریز کتابدار او بود، به سمت کتابدار باشی یا رئیس کتابخانۀ سلطنتی منصوب کرد و او را به لسان‌الدوله ملقب ساخت.


مظفرالدین شاه و اهمال در حفظ میراث ایرانی

مظفرالدین شاه قاجار که پادشاهی ناتوان در اجرای امور مملکتی بود، ضعف و بی‌کفایتی خود را نیز در انتخاب کتابدار سلطنتی بروز داد. در این باره باید گفت که از دیرباز در ایران به کتابدار «گنجور» می‌گفتند، زیرا «گنج» به معنای مجموعه‌ای از جواهر و سنگ‌های قیمتی یا فلزات زرین و سیمین و گران‌بهاست که در جایی پنهان باشد و اطلاق گنجور به کتابدار به آن معنی بوده که در نزد آنان ارزش کتاب و نوشته یا سخنان مکتوب به در و گوهر و مروارید تعبیر می‌شده است و کتاب را برابر با همان گنج و گنجینه چیز‌های گرانبها و حتی «نامیرا» می‌دانسته‌اند که ضابط و حافظ و خازن آن‌ها را «گنجور» نامیده‌اند که همین کتابدار فعلی باشد.

 

به هر روی کتابدار از چنان مقام والایی برخوردار بود که کتابداران کتابخانه‌های سلطنتی از میان دانشمندان، نویسندگان، فلاسفه و هنرمندان انتخاب می‌شدند به طوری که مسعود‌سعد‌سلمان، شاعر بزرگ، ریاست کتابخانه مسعود بن ابراهیم‌غزنوی در غزنه را بر عهده داشت. ابن سینا نیز در بخشی از عمر خود کتابدارکتابخانه نوح ابن منصور سامانی در بخارا بود، ولی مظفرالدین شاهِ تهی مغز، موجودی را به نام رئیس کتابخانه سلطنتی معرفی کرد که علاوه بر نداشتن معرفت علمی، فردی بی وطن و خائن به مملکت بود.


عین‌السلطنه در خاطرات خود درباره لسان‌الدوله چنین می‌نویسد: «لسان‌الدوله پدر سوخته را هم برای کتاب‌های دولتی حبس کرده‌اند، در ایام مظفرالدین شاه خیلی از کتاب‌ها را فروخته و خیلی‌ها را عوض کرده، آنچه همه جلد‌های مروارید و نقاشی بوده، با صورت‌های چینی همه را فروخته» و همچنین دربارۀ شخصیت او چنین می‌نویسد: «یک کتابدار بود، مثل امیری، وزیری، تجمل داشت، از بس هم بد صورت بود، هر وقت [نزد]شاه می‌آمد، می‌گفت، برو صد تومان بگیر و تا یک هفته نزد من نیا.»


لسان الدوله؛ کتابداری بی کفایت

لسان‌الدوله که از ابتدا تا انتهای دوران پادشاهی مظفرالدین شاه عهده‌دار ریاست کتابخانه بود، چون با بی‌توجهی شاه و دربار به کتابخانه و ذخایر آن رو به رو شد، فرصت را مغتنم شمرد و به تاراجی بزرگ پرداخت و با همدستان متعددش، بخشی عمده از میراث کهن ایران زمین را به اجنبی واگذار کرد، تا اینکه در آغاز سلطنت محمدعلی شاه از ریاست کتابخانه معزول شد.


این شخص در سراسر عمر ننگینش بار‌ها و بار‌ها از سوی «هیئت انکشاف اشیای مسروقه سلطنتی» که از نهاد‌های انقلاب مشروطه بود و سپس نظمیه و عدلیه، بازداشت و مورد محاکمه و استنطاق قرار گرفت، این محاکمات سال‌ها به طول انجامید و او تمام این مدت با همدستانی که تعدادشان کم نبودند به فروش و خروج ذخایر ملی دست می‌یازید، تا اینکه پیری فرا رسید و بیماری گریبانِ او را گرفت، بنابراین با وساطت آشنایانش و براساس تقاضای هیئت وزرا، احمد شاه موافقت کرد که از حبس آزاد شود، ولی محاکمه ادامه یابد، طولی نکشید که مرگ بر وجود خیانتکارش مستولی گشت و پروندۀ محاکمات او که از سال ۱۳۲۶ قمری آغاز شده بود، حدود سال ۱۳۳۸ قمری بدون نتیجه‌گیری مختوم ماند.

 

پس از مرگ او بعضی مسئولان دلسوز نیز به تعقیب همدستان او پرداختند تا حتی‌الامکان بتوانند بعضی اموال مسروقه را به کشور بازگردانند و یا اگر خارج نشده، از خروج آن‌ها ممانعت کنند، چنان که در سال ۱۳۰۱ خورشیدی، وزارت مالیه قانونی را صادر کرد تا کتب خطی، مرقع و تصاویر (نقاشی‌ها) و امثالهم را احدی نتواند بدون مجوز صادره از ادارۀ محاسبات دولتی از سر حد خارج کند، بلکه از این طریق برخی اشیاء و کتب مسروقۀ سلطنتی را به دست آورد و همان‌طورکه گمان می‌رفت بعضی از مسروقات به دست آمد و ضبط شد که در مقایسه با میراث از دست رفته در خور توجه نبود.

 

به هر روی، فروردین سال ۱۳۱۰ خورشیدی، علی اسفندیاری، وکیل عیال لسان‌الدوله، تقاضای استرداد نوشتجات توقیفی لسان‌الدوله را که در عدلیه موجود بود، ارائه داد، زیرا املاک لسان‌الدوله در تهران به همسرش صلح شده بود که اسناد آن در توقیف عدلیه بود. مکاتبات مربوط برای استرداد آن‌ها تا سال ۱۳۱۵ خورشیدی ادامه یافت تا اینکه در این سال از طرف عدلیه حکمی صادر شد مبنی بر اینکه، چون در زمان زنده بودن لسان‌الدوله اتهام او ثابت نشده، املاک دوباره به وراثش بر می‌گردد و در واقع اموال حاصل از خیانت این شخص به وراثش بخشیده می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.