صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

۷ سال از اختراع این دستگاه گذشته بود که نخستین پنکه ایران از راه آلمان وارد کشور می‌شود و مالک آن کسی نیست جز «ناصرالدین شاه قاجار»، اما حکایت برخورد و رویارویی او با این خنک کننده فلزی حکایتی بس خواندنی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست.

سعادتمند | شهرآرانیوز؛ پیش از اختراع نخستین پنکه در سال ۱۸۸۲ میلادی، بشر برای خنک کردن خود در فصل‌های گرم سال، آزمون و خطا‌های بسیاری را پشت سر گذاشته بود، اما در نهایت «ویلر» بود که توانست با سوار کردن دو تیغه فلزی روی یک موتور برقی و اختراع پنکه، آن را به سرانجام برساند.


۷ سال از اختراع این دستگاه گذشته بود که نخستین پنکه ایران از راه آلمان وارد کشور می‌شود و مالک آن کسی نیست جز «ناصرالدین شاه قاجار»، اما حکایت برخورد و رویارویی او با این خنک کننده فلزی حکایتی بس خواندنی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست.

 


آن طور که در کتاب «روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه» آمده، سلطان صاحبقران در سال ۱۸۸۹ میلادی برای سومین مرتبه راهی دیار فرنگ می‌شود تا از نزدیک با توسعه صنعتی اروپا آشنا شود. بازدید از کارخانجات بخشی از تماشایی‌های این سفر است. در صبح یکی از روز‌ها (۱۲ شوال ۱۳۰۶ هجری قمری، برابر با ۲۱ خرداد ۱۲۶۸) او پس از بازدید از باغ وحش راهی کارخانه تولید وسایل برقی می‌شود و در میان آن همه عجایب تنها چیزی که نظر همایونی را به خود جلب می‌کند، دیدن پنکه است.

 

ناصر‌قجردر این باره می‌نویسد: «این کارخانه مال سیمُن است و محل آن در شارلوطنبورگ است. راه دوری است. عزیزالسلطان هم اصرار کرد بیاید و آمد. (او در این سفر به بیماری چشم درد مبتلا بوده) به کارخانه رسیدیم. در این کارخانه اسباب الکتریسیته از هر قبیل می‌سازند؛ سیم‌های کلفت به جهت تلگراف زیر دریا، اسباب طلفون (تلفن)، پیل‌ها و چرخ‌های تلگراف و ...، هزار عمله در اینجا کار می‌کنند. چرخ بخار دارد و چرخ‌های مختلف که کار می‌کنند. حقیقت چیز تازه انطرسان (جالب توجه) نداشت، غیر همان چرخ بخار و چرخ‌ها که کار می‌کردند.

 

چیز تازه این بود که دورنمایی پانورا مانند ساخته بودند از مقوا و نقاشی مثل پرده تماشاخانه، ده و دره و بلندی و پستی و چیز‌های دیگر ساخته بودند. روشنی الکتریسیته می‌انداختند، مجسم می‌شد، دیدنی بود. گاهی روشن نبود، کم کم روشنی می‌دادند مثل طلوع صبح و آفتاب، گاهی ماه بیرون می‌آمد. خیلی باصفا، روشنی الکتریسیته زیاد در کارخانه بود، چشم را می‌زد. عزیزالسلطان هم تازه چشمش خوب شده و از این روشنی صدمه خواهد خورد. لابد (به ناچار) به او گفتیم حکما برود. اوقاتش تلخ شد، قهر کرد و رفت. کارخانه خیلی گرم بود و بوی قیر و بو‌های دیگر و ما حرکت می‌کردیم، همه را می‌دیدیم. در بین گردش، نسیم خنکی احساس کردیم، باد می‌وزید، مثل باد بهشت که در آن گرما و تعفن آدم را زنده می‌کرد. ما تعجب کردیم از کجا باد می‌آید.

 

بعد ملتفت شدیم از یک چرخی است. پره پره ساخته اند، با الکتریسیته حرکت و با سرعت زیاد و احداث باد می‌کند. اسبابی دارد که به حرکت انگشت چرخ می‌ایستد. یک مرتبه تعفن و گرما، جهنم می‌شود. باز انگشت می‌گذارند به حرکت می‌آید، بهشت می‌شود. خیلی مغتنم دانستم و آنجا ایستادم، خنک شدم، باد طوری بود که دامن سرداری و کلیچه (پیراهن و نیم تنه) را خوب حرکت می‌داد. گفتیم اگر ممکن است یکی از این چرخ‌ها بسازند برای ما به طهران بفرستند. «سیمُن» گفت می‌سازم و می‌فرستم. یک نفر هم پیش سیمن بود، ماطیاس نام که مدتی در طهران در سر کار‌های سیمن بود. خلاصه بعد از تماشای کارخانه به منزل آمدیم، شام خوردیم خوابیدیم.»


پنکه سفارشی شاه که یک سه پره سقفی و دیواری بود، چندی بعد، پس از بازگشت او از سفر فرهنگ از راه بندر انزلی وارد ایران می‌شود و مستقیم به کاخ گلستان می‌رود، زیرا این کاخ تنها مکان برق دار در سراسر ایرانِ آن زمان بود. پس از آن، جناب همایونی، سفارش چهار پنکه دیگر نیز برای اندرونی و حرمسرا می‌دهد که آن‌ها را هم ساخته و به دربار می‌فرستند. او در جای دیگری از خاطراتش در همین سال، به گرمای بی سابقه تهران اشاره می‌کند و می‌نویسد: «دیشب خیلی هوا گرم بود. توی پشه دان خوابیده بودم.

 

کم مانده بود، خفه شوم. نصف شب برخاستیم، پشه دان را برداشتیم. کشیک شب، آن کاکاسیاه دراز غاز بود. برخاسته بود، خواب آلود. رخت خواب‌ها را به این طرف و آن طرف می‌کشید. بالاخره زیر آسمان خوابیدم و خوابم برد.» این گرما چنان ادامه پیدا می‌کند که بخشی از باغ شاهی در دوشان تپه را می ‎خشکاند. از آنجا که ماه محرم بوده، شاه از عوام می‌خواهد تا در تکیه دولت به وقت عزاداری طلب باران کنند تا مگر تف هوا به این سان بشکند. چند روز بعد نم نم بارانی دهان خشک زمین را‌تر کرده و سببب شادمانی تهرانی‌ها می‌شود.»


مردم این روزگار تا پایان دوران احمدشاه قاجار از وجود پنکه بی بهره اند و تنها می‌توان ردپای این اختراع را در منزل اشراف و نزدیکان شاه دید. این بی بهرگی تا دهه ۴۰ هم ادامه پیدا می‌کند تا اینکه «محمدتقی برخوردار» که همه آن را با عنوان «پدرلوازم خانگی ایران» می‌شناسند، با تأسیس کارخانه پارس الکتریک، نمایندگی مونتاژ رادیو و تلویزیون را می‌گیرد و بعد‌ها هم با گسترش کارش انواع لوازم خانگی از جمله پنکه را وارد بازار ایران می‌کند و در اختیار عموم مردم می‌گذارد. کم کم کولر آبی که نمونه فلزی همان بادگیر‌های ایرانی بود نیز روی کار آمد. این اختراع چند سال بعد هم با ساخت کولر گازی کامل شده و سرما را به خانه‌ها ارمغان می‌دهد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.