صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نشانه زنی برای شکار خاطرات | تیر و کمان‌بازان افغانستانی گلشهر از این ورزش سنتی می‌گویند

  • کد خبر: ۷۴۸۲۳
  • ۲۹ تير ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۷
روایتی از تیر و کمان‌بازان افغانستانی گلشهر که ورزش سنتی خود را زنده نگه داشته‌اند.
سحر نیکوعقیده | شهرآرانیوز؛ صدای خنده بچه‌ها توی گوش زمین خاکی پیچیده، چشم به آسمان آبی دوخته‌اند و بادبادک‌های رنگارنگشان را در باد می‌رقصانند. از آن سوی میدان صدای پرتاب تیر‌ها به گوش می‌رسد، از کمان رها می‌شوند و زوزه‌کشان به نشانه می‌خورند. در گوشه‌ای دیگر فوتبالیست‌ها توپ می‌زنند و پیش می‌روند و با هر گل فریاد شادی‌شان تمام فضا را پر می‌کند.
 
این زمین خالی در انتهای محله ثامن در محدوده گلشهر حالا تبدیل به قرارگاه تفریحی مهاجران افغانستانی منطقه شده. زمین خاکی افسون شده که هر گوشه‌اش تداعی‌کننده خاطره‌ای است. آن هم برای مردمانی که یاد گرفته‌اند که در همین مساحت کم به رویا‌های بزرگ فکر کنند و گذشته پرشکوهشان را زنده نگه دارند. درست است که دست روزگار سرشاخه‌هایشان را به سرزمین دیگری رسانده، اما اصل برای آن‌ها همان ریشه‌ای است که نگذاشته‌اند از میان برود. امروز به سرزمین کوچکشان پا گذاشته‌ایم تا با مهاجران افغانستانی این منطقه گفتگو کنیم و دل به حرف‌های کمان‌داران خودآموز این منطقه بدهیم که در جمع‌های دوستانه به خود لقب «جومونگ‌های گلشهر» را می‌دهند و به این ورزش نشانه‌زنی می‌گویند. آن‌ها حالا چند سالی است که سنگ‌بازی را کنار گذاشته‌اند و هر بعدازظهر برای تیراندازی با کمان دور هم در محدوده کرامت ۱۴ و ۱۶ جمع می‌شوند.
 

بهانه‌ای برای دور هم جمع شدن

تیرانداز‌ها اولین گروهی هستند که وسط گرمای روز به این زمین پا می‌گذارند. قرارگاهشان هم تکه‌ای زمین محصور شده است که با تپه‌های کوچک اطراف از کل زمین خاکی جدا شده است، درست بغل به بغل دیواری آجری تا از شر آفتاب سوزان در اندک سایه‌ای که روی زمین افتاده پناه بگیرند. مسن‌تر‌ها که اشتیاق بیشتری دارند از همه زودتر می‌رسند. سواره و پیاده صندلی به بغل، آهسته آهسته خودشان را می‌رسانند. اگر توان به دست گرفتن کمان را هم نداشته باشند به تماشای بازی دیگر تیرانداز‌ها می‌نشینند. بعدتر می‌فهمم که تماشای بازی بهانه‌ای بیشتر نیست که اینجا دور هم جمع شوند با گویش غلیظ خودشان گفتگو کنند و خاطرات روز‌های شیرین گذشته را مزه مزه کنند.
 

تماشای تیراندازی به جای قرص فشار!

جان‌علی رحیمی یکی از تیرانداز‌های سن و سال‌دار منطقه است، بزرگ‌ترین برادر خاندان رحیمی که زودتر از همه می‌رسد. صندلی کوچک تاشویش را به دیوار تکیه می‌دهد و در انتظار دیگران می‌نشیند. تا سلام می‌دهم و احوال‌پرسی می‌کنم تمام زندگی‌اش را می‌ریزد روی دایره. اینکه وقتی جوان‌تر بوده به همراه خانواده و برادر‌ها به اینجا مهاجرت می‌کند. بعد از سال‌ها کارگری در کوچه عباس قلی خان خواربارفروشی باز می‌کند، اما مدتی بعد ورشکست می‌کند و از آن به بعد قرص فشار قوت غالبش می‌شود. می‌گوید: همین چند ساعت که اینجا بنشینم و با هم‌وطنانم گفتگو کنم از صدتا قرص فشار برایم بهتر است.
 
او حالا یک خیاطی کوچک در خانه‌اش دارد. تا ظهر به کار مشغول است و بعد ناهار را خورده و نخورده صندلی‌اش را می‌زند زیر بغل و به زمین خاکی می‌آید. جان علی تعریف می‌کند که عمر تیر و کمان بازی اینجا به ۴ سال هم قد نمی‌دهد. قبل از آن بازی اصلی‌شان سنگرک بوده. یک بازی شبیه تیله‌بازی و هفت سنگ خودمان که ۱۰ سال دلیل دورهم جمع شدن مهاجران افغانستانی این منطقه بوده است. یکی از هم‌ولایتی‌های این منطقه، اما باعث می‌شود که تیراندازی تبدیل به بازی محبوب این جمع شود.
 

یحیی بانی زنده شدن نیروکمان بازی شد

چیزی نمی‌گذرد که یحیی نظری هم سوار بر موتور فکستنی‌اش از راه می‌رسد. او باعث و بانی زنده ماندن این بازی سنتی در این جمع کوچک است. آرام از موتورش پیاده می‌شود و لنگان لنگان راه می‌رود. همین پا دردی که ۴ سال است گریبانگیر او شده دلیل اصلی رواج تیر و کمان بازی در این محدوده شده است.
 
ماجرا از این قرار است که سنگرک بازی که نیاز به خم و راست شدن داشته درد پایش را بیشتر می‌کرده و او ترجیح می‌داده است تنها به تماشا کردن بازی بسنده کند. بعد از مدتی از تماشاچی بودن هم خسته می‌شود و تصمیم می‌گیرد بازی سنتی دیگری را جایگزین سنگ بازی کند. او که از سال‌های دور در فکر خرید تیر و کمان بوده تا بازی سنتی خانواده‌اش را زنده کند سرانجام رؤیای همیشگی‌اش را محقق می‌کند. تیر و کمانی می‌خرد، بعد با برش یک پوستر سفید و کمی رنگ‌آمیزی هم یک سیبل درست می‌کند که بین خودشان به آن دایره می‌گویند. ابتدا گوشه زمین یکه و تنها شروع می‌کند به تیراندازی. اما آن تیر و کمان کار خودش را می‌کند. چیزی نمی‌گذرد که خاطرات دوستان مهاجرش را هم قلقلک می‌دهد. یکی یکی کمان می‌خرند و بازی سنتی افغانستانی دوباره در سرزمین دیگری جان می‌گیرد.
 

حلمای ۵ ساله هم کمان داشت

یحیی نظری تیر و کمان و زه را از گونی برنج پشت موتورش بیرون می‌کشد و شروع می‌کند به سر هم کردنشان. کم کم بقیه هم از راه می‌رسند. محمد ابراهیم رحیمی با پسر و نوه‌اش می‌آید. احسان ٢۵ ساله فرزند اوست که تازه یک‌سال است به لطف همین جمع و زمین خاکی، ورزش سنتی دیارش را از پدرش یاد گرفته است. اما حالا یکی از ماهرترین تیراندازان جمع محسوب می‌شود. حلمای ۵ ساله هم دختر اوست که تیر و کمان کوچکی در دست دارد و گوشه‌ای مشغول بازی می‌شود. کم کم جمعیت بیشتر و بیشتر می‌شود. تعدادشان به ۱۰، ۱۵ نفر که می‌رسد شروع می‌کنند به تقسیم کردن!
 

پوشش لازم تیرانداز‌های افغانستانی

انگشتانه چرمی را که خودشان ساخته‌اند دور انگشتشان می‌پیچند تا به هنگام پرتاب کمان زخم برندارد. بعد هم روی زمین می‌نشینند و پاچه شلوارشان را داخل جوراب‌های ساق بلندشان می‌دهند تا خاک تمام تنشان را پر نکند. نه از لباس مخصوص خبری است، نه از کلاهی برای محافظت. احسان می‌خندد و می‌گوید: «پوشش لازم و تمهیدات و تجهیزات ما برای تیراندازی همین است که می‌بینید.»
 
تقسیم کنید، تقسیم کنید گویان وسط زمین می‌ایستند، یارکشی می‌کنند و به ۲ گروه مساوی تقسیم می‌شوند. بازی که شروع می‌شود اعضای هر تیم به نوبت چند متر دورتر از سیبل می‌ایستند. هدف را نشانه می‌گیرند و تیرهایشان را پرتاب می‌کنند. هر قدر تیر به دایره قرمز وسط نشان نزدیک‌تر بخورد تیرانداز امتیاز بیشتری برای تیمش می‌خرد.
 

تمام آرزوی «یاور»

نوشتن امتیاز‌ها برعهده یاور است. پسربچه ١٢ساله‌ای که صبح‌ها سر ساختمان بنایی می‌کند و بعدازظهر‌ها با همان پیراهن چرک مالِ زخمی برای دیدن بازی به زمین می‌آید. بی سر و صدا گوشه زمین می‌نشیند و چشم از تیرانداز‌ها برنمی‌دارد. آن وقت به انتظار می‌نشیند تا جمله: «یاور امتیاز‌ها را بنویس» از دهان کسی بیرون بیاید.
 
چوب کوچکی را برمی‌دارد و با اشتیاقی که توی چشم‌هایش پیداست امتیاز‌ها را یکی یکی روی خاک می‌نویسد. اگر خوش شانس باشد هم انتهای بازی می‌تواند کمان تیرانداز‌ها را به دست بگیرد و چند تیر پرتاب کند. کمان را طوری توی دست‌هایش می‌گیرد که انگار باارزش‌ترین چیز دنیا رابرای لحظاتی به او سپرده باشند. می‌گوید تمام آرزویش این است که یک روز بتواند با پس‌اندازی که دارد یک کمان آرش درجه یک برای خودش بگیرد.
 

تیر‌های دست‌ساز

کمان آرش حالا بالغ بر ۴۰۰ هزار تومان است و هر تیر هم ١٨٠هزار تومان! همین باعث شده که آن‌ها خودشان دست به کار شوند و شروع کنند به ساخت تیر. محمد ابراهیم رحیمی که به قول خودش تک تک تار‌های مویش را در کار جوشکاری سپید کرده تیرساز گروه محسوب می‌شود و می‌تواند با جوشکاری هر چیزی را بسازد. بدنه تیر در واقع میله فلزی داخل چادر‌های مسافرتی است. میلگرد هم به یک سر تیر جوش می‌خورد و تمام! این تیر‌ها کارشان را راه می‌اندازند، ولی به پای تیر‌های سبک بازار نمی‌رسند! توی گرما استحکامشان را از دست می‌دهند و پیچ می‌خورند. توی سرما هم ممکن است بشکنند.
 

دوستی و برادری و کم‌رنگ شدن مرز‌ها

درست است که تیراندازی از قدیم بیشتر در ولایت غزنی افغانستان رواج داشته، اما در ولایت‌های دیگر هم این بازی کم و بیش شناخته شده بوده است. برادران رحیمی که از ولایت مزار هستند از قبل با تیراندازی آشنا بودند، اما اولین بار به واسطه آقا یحیی کمان را به دست می‌گیرند. می‌فهمم که مناسبات خاص و مرز‌هایی که در افغانستان مردم هر ولایت را از ولایت دیگر جدا می‌کرده اینجا از بین رفته است. حالا هر کدام از قوم و قبیله و ولایتی مخصوص دور هم جمع شده‌اند، اما خودشان را برادر و دوست یکدیگر می‌دانند.
 

بازی بین نخاله و زباله

یک دور بازی که تمام می‌شود یاور با خجالت به سمت آقای نظری می‌رود تا بتواند کمانش را برای لحظاتی قرض بگیرد و تیری پرتاب کند. من هم جرئت می‌کنم و می‌گویم که دلم می‌خواهد بازی را یاد بگیرم. یاور تیرش را پرتاب می‌کند و نوبت به من می‌رسد. کمان سنگین‌تر از چیزی است که فکرش را می‌کنم.
 
حالا نفس نفس زدن محمد خاوری، مسن‌ترین فرد گروه را درک می‌کنم. پیرمرد ۸۰ ساله‌ای که با همان پای لنگان و دست‌های لرزان می‌تواند رو به سیبل بایستد و تیر را به هدف بنشاند. تمام تصاویری را که سعی کرده‌ام به خاطرم بسپارم مرور می‌کنم. مدل ایستادن، کمان به دست گرفتن و... تمام نیروی بدنم را توی بازوی چپم جمع می‌کنم تا مغلوب سنگینی کمان نشوم. تیر را بین انگشتانم می‌گیرم و زه کمان را با تمام وجود می‌کشم. تیر پرتاب می‌شود و از کنار سیبل روی زمین خاکی می‌نشیند. تشویقم می‌کنند که برای بار اول خیلی خوب است! خوشحال می‌شوم و توی دلم بهشان حق می‌دهم که هر روز بین نخاله و زباله به این زمین خاکی می‌آیند و تیر پرتاب می‌کنند.
 

گروه‌های دیگر هم از راه می‌رسند...

آفتاب که می‌رود و نسیم خنک عصرگاهی شروع به وزیدن می‌کند گروه‌های دیگر هم از راه می‌رسند. پسربچه‌ها بادبادک‌های رنگارنگشان را توی آسمان به رقص در می‌آورند. آن‌سوتر عده‌ای مشغول تیله بازی می‌شوند و عده‌ای فوتبال بازی می‌کنند. تمام این‌ها دست به دست هم داده تا زمین خاکی انتهای محله ثامن حالا فقط یک زمین خشک و خالی نباشد. اینجا تبدیل به سرزمین کوچک افسون شده‌ای شده است که هر گوشه‌اش خاطره‌ای را برای مهاجران افغانستانی منطقه زنده‌ می‌کند.
 

ساخت زه کمان از ماهیچه گاو

داستان زندگی برای خیلی‌ها یک فرایند پیش رونده و بی‌رحم بیشتر نیست. چیزی که به این فرایند خشک معنا می‌دهد شاید لحظه‌های اثرگذار باشند، همان نشانه‌هایی که می‌توانند همه چیز را حتی برای لحظاتی کوتاه به خاطرات پررنگ شیرینمان پیوند بدهند. این لحظات برای تیراندازان گلشهر همین چند ساعت تیراندازی است. یحیی، مرد میانسال مهربان گروه این پیوند را بیشتر از بقیه احساس می‌کند. وقتی بقیه می‌گویند آقای نظری استاد تیراندازی است با تواضع همیشگی توی کلامش آرام می‌گوید که تنها یک خدمتگزار است و بس. تیرهایش قریب به اتفاق به دایره برخورد می‌کنند، اما انگار برایش اهمیتی ندارد! چیزی که برای او اهمیت دارد پیوندی است که تمام این‌ها با گذشته‌اش دارد.
 
از او که درباره اصول بازی می‌پرسم رشته حرف را می‌کشد لای خاطراتش و از روزگار کودکی و نوجوانی‌اش در ولایت غزنی افغانستان می‌گوید: یک برادرم جوشکار بود و دیگری نجار. با کمک هم تیر و کمان می‌ساختیم. درخت اَرچه که از یک دسته بیل بلندتر می‌شد، آن را قطع می‌کردیم و کمان چوبی می‌ساختیم. تیر هم از ماهیچه خشک شده گاو درست می‌شد. ماهیچه خشک شده را ریش ریش می‌کردیم و زه کمان را می‌ساختیم. محکم و بادوام بود و سخت پاره می‌شد!
انتهای تیر را هم با پر لاشخور‌ها تزیین می‌کردیم. تیر را که پرتاب می‌کردیم تیز و چابک از کمان خارج می‌شد.
 

میراث فرهنگی موضوعی ملی است

مرجان اکبری سرشوری، معاون سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان خراسان رضوی، در گفتگو با شهرآرامحله در ابتدا با اشاره به قانون اساس‌نامه سازمان میراث فرهنگی بیان می‌کند که در این اساس‌نامه اشاره‌ای به میراث اقوام دیگر نشده و به میراث ملی یا میراث مشترک ملی توجه شده است. مرجان اکبری در ادامه توضیح می‌دهد: در تمام دنیا موضوع میراث فرهنگی بیشتر موضوعی ملی است. برای مثال در کشور‌های دیگر به میراث معنوی و ناملموس ایرانی‌های مقیم توجه چندانی نمی‌شود و در کشور ما هم با وجود پشتوانه و میراث غنی مهاجران افغانستانی دستورالعمل و برنامه‌ای برای احیای میراث این عزیزان نداریم. البته با توجه به اشتراکات تاریخی و فرهنگی که بین ایران و افغانستان وجود دارد ما میراث مشترک فراوان داریم. برای مثال آیین نوروز یک میراث مشترک است که پیش از این، آن را در سازمان یونسکو به ثبت جهانی رسانده‌ایم.
 
 
 

زمین خاکی آسفالت می‌شود

زمین خاکی انتهای محله ثامن فضای مناسبی برای بازی تیرانداز‌ها ندارد. خاک مهمان همیشگی تن و بدن آن‌هاست و علاوه بر آن نخاله‌ها و زباله‌هایی که در هر گوشه زمین به چشم می‌خورد منظره نامناسبی را ایجاد کرده است.

 

خبر خوب، اما این است که این وضعیت قرار نیست به همین شکل باقی بماند. رئیس ناحیه ۲ منطقه ۵ شهرداری در گفتگو با شهرآرامحله از آسفالت این زمین خبر می‌دهد و می‌گوید: در ابتدا قرار بود معبر خاکی که بین خیابان کرامت ١۴ و ١٦ قرار دارد بازگشایی شود. با نظر شهردار با توجه به حجم تراکمی کم آن محدوده این اتفاق نیفتاد. اما تصمیم گرفته شد که تغییراتی برای مناسب‌سازی فضا برای بازی تیرانداز‌ها انجام شود. این زمین خاکی کوچک در واقع ۳ قطعه زمین شخصی بود که مربوط به بخش خصوصی می‌شد و توسط شهرداری منطقه ۵ تملک شد.

 

به گفته حسن صالحی مفرد حالا قرار است در هفته‌های آتی عملیات خاک‌برداری انجام شود که با توجه به حجم خاک و نخاله‌ها ٦٠میلیارد هزینه خواهد داشت و بعد از آن در ماه‌های آینده با همکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد این زمین آسفالت و فنس‌کشی و مناسب‌سازی خواهد شد.

 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.