صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

معرفی کتاب «این مرد پایان ندارد» سیدعلی بنی لوحی

  • کد خبر: ۹۴۴۹۵
  • ۱۳ دی ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۹
«این مرد پایان ندارد» کتابی است که مخاطب در آن علاوه بر برخی تصاویر منتشرنشده از فرمانده جبهه مقاومت، «سردار حاج قاسم سلیمانی»، خاطراتی را می‌خواند که تعدادی از آن‌ها برای اولین بار منتشر شده اند.

به گزارش شهرآرانیوز - «این مرد پایان ندارد» کتابی است که مخاطب در آن علاوه بر برخی تصاویر منتشرنشده از فرمانده جبهه مقاومت، «سردار حاج قاسم سلیمانی»، خاطراتی را می‌خواند که تعدادی از آن‌ها برای اولین بار منتشر شده اند.

درواقع در سیر این کتاب، نگارنده تلاش کرده است مطالب آن به گونه‌ای سامان یابد که خواننده، مکتب شهید سلیمانی را بیشتر بشناسد.

سیدعلی بنی لوحی، نویسنده کتاب، از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که خود را خادم یاران حضرت روح ا... در لشکر امام حسین (ع) می‌داند و معتقد است بزرگ‌ترین خوشبختی زندگی اش این بوده است که او را در صحنه جهاد و شهادت راه داده اند؛ هرچند دست خالی و مانده از راه بازگشته است.

او بعد از دفاع مقدس، مدتی رئیس ستاد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و اکنون به فعالیت‌های فرهنگی مشغول است که نتیجه تلاش وی، تدوین و تالیف بیش از ۲۰جلد کتاب با موضوع دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است.

در بخشی از کتاب این مرد پایان ندارد که در خصوص داستان آشنایی سردار سلیمانی و سید علی بنی‌لوحی است، می‌خوانیم: «اولین بار که او را دیدم، در بهمن ماه ۱۳۶۰ بود که ما در پادگان دوکوهه مستقر بودیم و لشکر امام حسین (ع) را برای عملیات مهم فتح المبین آماده می‌کردیم. یک روز که با آقارحیم و حسن باقری برای هماهنگی کار‌های منطقه عملیات جلسه داشتیم، به ما گفتند که قرار است از نیرو‌های بسیجی و پاسدار کرمان یک تیپ تشکیل شود و، چون ما مقدار زیادی سلاح و مهمات در عملیات آزادسازی آبادان از محاصره و فتح بستان به دست آورده بودیم، موظف شدیم ضمن اینکه چند ساختمان از دوکوهه را دراختیار تیپ درحال تاسیس قرار می‌دهیم، به اندازه سه گردان هم سلاح، مهمات و تجهیزات به آن‌ها بدهیم. همان روز به دوکوهه برگشتیم و اولین دیدار با جوانی خوش سیما، ما را به یاد دوستان شهیدمان انداخت که در ماه‌های اخیر در فراق آن‌ها می‌سوختیم.»

در بخش دیگری از کتاب می‌خوانیم: «در آزادسازی تکریت به خاطر اینکه سقوط آن موصل را به خطر می‌انداخت، آمریکایی‌ها ماشین حاج قاسم را مورد حمله قرار دادند؛ برای همین هم بود که در بیشتر صحنه‌ها ایشان تلاش می‌کرد از ماشین و بچه‌ها دور شود و تنهایی جابه جا شود تا خطر از دیگران هم دفع شود.

آمریکایی‌ها با زدن ماشین فرماندهی عملیات، به ما می‌خواستند بفهمانند که نباید جلوتر بروید، ولی حاج قاسم گوشش بدهکار نبود و کار خودش را می‌کرد تا تکریت را تصرف کردیم. در سوریه و در نزدیکی تنف که مقر آمریکایی‌ها بود و هنوز هم آنجا هستند، زمانی که ما به سمت این جبهه حرکت کردیم تا عملیات را شروع کنیم، هواپیما‌های آمریکایی به ما حمله کردند که چند تانک و نفربر و یک بولدوزر منهدم شد و شهید هم دادیم، ولی حاج قاسم با تغییر موضع سریع سالم ماند. آمریکایی‌ها برای آنکه در آن منطقه، داعش از موقعیت ما مطلع شود، فیلم آن را برای داعش ارسال کردند.

ما ظهر نماز خواندیم و حاج قاسم امام جماعت شد. چند ساعت بعد داعش یک ماشین انتحاری فرستاد برای به شهادت رساندن حاجی، ولی ما تغییر مکان داده بودیم و عده‌ای از رزمندگان شهید شدند. در هرصورت آمریکایی‌ها سال‌ها تلاش می‌کردند حاج قاسم را شهید کنند؛ چون تمام برنامه‌های آن‌ها را با شکست روبه رو کرده بود...»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.