هانیه وهابی - ایگی علاقهی زیادی به ساختمانها دارد. او از همان کودکی برای پدرش با کلوچه و شیرینی نارگیلی، یک طاق درست کرد و حتی با سیب و هلو یک کلیسا ساخت.
اما خانم معلم به او میگوید که در مدرسه خبری از ساختمانها نیست، درحالیکه او حواسش به ساختن یک قلعه با گچ است!
ایگی به هیچچیز جز ساختن علاقه ندارد. خانم گریر هم البته تقصیری ندارد. او از ساختمانها متنفر است، چون یک بار در کودکی در یک بازدید دستهجمعی، در طبقهی ۹۵ یک ساختمان، از گروه جا مانده و گم شده است و ۲ روز بعد، او را در آسانسور پیدا کردهاند! از آن روز به بعد، او فکر میکند هرکس عاشق ساختمانهاست دیوانه است!
یک روز کلاسدومیها در کنار رودخانه به گردش میروند. آنها از روی پلی قدیمی رد میشوند و کمی بعد، پل میشکند.
خانم معلم هم از ترس غش میکند. وقتی خانم معلم کمکم چشمهایش را باز میکند، متوجه پلی میشود که ریشهی درخت ساخته شده است.
او فکر میکند بچهها چه کار شجاعانهای انجام دادهاند، و به این نتیجه میرسد که ایگی چه کاری مهمتر از این دارد که دنبال آرزویش برود.
داستان «ایگی سزار، پسرک معمار» داستان کودکی با استعداد معماری است که با وجود چالشهای سر راهش، ناامید نمیشود و علاقهاش را دنبال میکند.