سمیرا منشادی | شهرآرانیوز - دستهدسته مردم از راه میرسند و در چهارراه اول خیابان صبا ۲۵ مقابل مسجد صاحبالزمان (عج) جمع میشوند. کمتر از نیم ساعت این جمعیت که حدود پنجاه نفر دیده میشد، به جمعیتی غریب پانصد تا هزار نفر تبدیل شد. مسیر ماشینها را بستند و جای سوزنانداز نبود. نه نوحهای خوانده میشد و نه صدای مداحی بلند شده بود. آخر هنوز پیکر شهید هم نیامده بود، اما صدای شیون از گوشه و کنار خیابان به گوش میرسید، انگار هر یک از آنها عزیزی از دست داده بودند. آنقدر گرد غم و اندوه بر این خیابان ریخته شده بود که گویا عاشورایی دیگر فرا رسیده و علمی برپا شده است.
اهالی باصفای صبا ۲۵ از کوچک و بزرگ آمدهاند تا آخرین وداع را با بزرگتر محلهشان انجام دهند. کارهای استقبال از این شهید را مردم و بسیج مسجد صاحبالزمان (عج) بهعهده گرفتهاند. اینجا شکوه حضور مردم را میبینیم. همه با چشمانی اشکبار و با دلی شکسته در حال انجام کاری هستند. عدهای در حال بستن داربست هستند و گروه دیگر سکویی را آماده کردهاند که پیکر شهید را روی آن بگذارند.
پیادهروها مملو از مردم محلههای اطراف است. هر کدام خاطرهای را که از شهید دارند، با چشمانی اشکبار برای یکدیگر بازگو میکنند. آنها باور ندارند که چنین یار و یاوری را از دست داده باشند. بانویی که هر روز برای اقامه نماز به مسجد میرود، میگوید: «آنقدر شهید دلسوز کارها و مشکلات مردم محله بود که تصور میکنم پدرم را از دست دادهام.» سالهاست که در این محله زندگی میکند و همه اهالی و مشکلاتشان را میشناسد. «خانواده شهید تنها پدرشان را از دست ندادهاند، ما هم یتیم شدهایم.»
تنها این بانوی نمازگزار نیست که از شهید بهاسم پدری دلسوز یاد میکند. هنگامی که با جوانان محله همکلام میشویم، آنها هم میگویند: «ما به عشق شهید به مسجد میآمدیم. در همه کارها جوانان محله را بهصف میکرد.» خیابان صبا ۲۵ به علت افزایش عبور و مرور ماشینها بسته شده است. حالا سیل جمعیت پیاده بهسمت مسجد صاحبالزمان (عج) در حال حرکت هستند. کمکم صدای مداحی بلند میشود و طنینش در خیابان میپیچد.
مردم در هر گوشهای که ایستادهاند، با روضهای که پخش میشود، برای خود عزاداری میکنند. بانوان چادر بهصورت کشیدهاند و به سروصورت خود میزنند و بهآرامی اشک میریزند. کودکان هم از این واقعه برای یکدیگر تعریف میکنند و نحوه شهادت این مرد بزرگ را با چشمانی اشکبار برای یکدیگر نقل میکنند. یکی از آنها با همان صدای کودکانهاش میگوید: «مگر میشود کسی در حرم آسیب ببیند؟ پدرم گفته حاجآقا به آرزویش رسیده و رفته پیش خدا.»
حالا یک نفر از پشت بلندگو اعلام میکند که پیکر شهید به ابتدای کوچه صبا ۲۵ رسیده است. سیل جمعیت بهسمت ابتدای خیابان اصلی صبا بهراه میافتد. پیکر شهید سر دستها بهسمت مسجد بهسرعت در حال حرکت است. صدای تکبیرها بلند است. همه اهالی با چشمان اشکبار بهدنبال پیکر میروند. برخی برای اینکه بهتر بتوانند این واقعه را ببینند، روی ماشینها رفتهاند. برخی کودکان و نوجوانان روی شاخههای درختها ایستادهاند و در حال تهیه فیلم و عکس هستند.
پیکر شهید روی سکو قرار میگیرد. حجتالاسلاموالمسلمین پژمانفر نماینده مجلس شورای اسلامی پشت تریبون قرار میگیرد و میگوید: «شهادت موضوعی نیست که با بهشهادترسیدن فردی بهاتمام برسد. امام (ره) گفتند که ابرقدرتها تصور کردند که با شهادت عقبنشینی میکنیم. این در حالی است که نمیدانند ما آماده شهادتیم.» او ادامه میدهد: «ما میدانیم که جریان صهیونیسم در پشت این موضوع است. آنها میخواهند با اختلافانداختن بین مذاهب به آنچه میخواهند برسند.» حجتالاسلاموالمسلمین پژمانفر بیان میکند: «برادران دینی ما سالیان سال است که در کنار ما در جبهه جنگیدهاند.
همینها بودند که جبهه فاطمیون را تشکیل دادند و جبهه مقاومت را راه انداختند.» نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی میافزاید: «الفتی را که بین مردم افغانستان و ایران است، جریان صهیونیسم نمیتواند با این موضوعات خدشهدار کند. ما نباید اجازه بدهیم جریانی بین ما و برادران دینی ما تنشی ایجاد کند.» وی میگوید: «این شهید با فعالیت در حاشیه شهر و پهنه شهیدسعادتی راه خدمت را برای خود انتخاب کرده بود؛ میدانیم که این راه ادامه خواهد داشت و این نشان میدهد که خون این شهید راه خدمت بیثمر نخواهد بود.»