صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفت‌وگوی تفصیلی با «مجتبی مجرد» درباره شعر و شخصیت ملک‌الشعرا

  • کد خبر: ۱۰۵۷۴۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۸
محمدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵-۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) بزرگ‌ترین شاعر سنت‌گرای معاصر است که عنوان «ملک‌الشعرا» او را می‌زیبد. محمدتقی بهار از پیامبران شعر معاصر است، گفت‌وگویی مفصل با «مجتبی مجرد» را درباره شعر و شخصیت ملک‌الشعرای در ادامه بخوانید.

علی باقریان | شهرآرانیوز؛ اتفاق بر سر اینکه برترین شاعر معاصر کیست، به‌ویژه بین خواص و عوام، بعید می‌نماید، اما احتمالا همگان برآن‌اند که بزرگ‌ترین شاعر سنت‌گرای معاصر محمدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵-۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) است و بدین‌معنی است که عنوان «ملک‌الشعرا» او را می‌زیبد. محمدتقی بهار از پیامبران شعر معاصر است؛ این «قولی است که جملگی برآن‌اند». این سنت‌گرابودن او نباید ما را به این تصور بکشاند که با فردی مرتجع مواجهیم؛ اتفاقا بهار بسیار نوآور بوده است. تفصیل این مطلب را در ادامه خواهید خواند. او، جز اینکه در شاعری سرآمد اقران بوده (این از قصاید و مسمطات و مثنوی‌ها و تصنیف‌های سیاسی-اجتماعی انتقادی‌اش پیداست)، در میدان پژوهش‌های ادبی و سیاسی (این را از نگارش «سبک‌شناسی» و تصحیح «تاریخ سیستان» و نوشتن «تاریخ احزاب سیاسی» می‌فهمیم)، و سیاست (مقام وزارت و چند دوره نمایندگی او در مجلس را به‌یاد آورید) نیز فرس رانده و میان‌دار بوده است. بهار کسی نیست که به‌این آسانی‌ها و به‌این زودی‌ها از یادها برود، اما سائقه ما در موضوع‌قراردادن او این بود که با رسیدن به اردیبهشت ماه 68 سال از درگذشت او می‌گذرد و این مصادف شده با چاپ صورتی جدید از دیوان او که البته هنگامی که من این یادداشت را می‌نویسم هنوز عرضه نشده، دیوانی که براساس دست‌نویس سیدمحمود فرخ خراسانی فراهم آمده و مجتبی مجرد و سیدامیر منصوری آن را تصحیح کرده‌اند. کل این ماجرا با ما مشهدی‌ها پیوندی تنگاتنگ دارد: هم شاعرِ دیوان مشهدی است هم گردآورنده آغازین آن مشهدی است هم یکی از مصححان آن، یعنی مجتبی مجرد، مشهدی است (آن‌ دیگری هم، اگرچه اصلا هراتی است، در شهر ما نشوونما یافته است)؛ اصلا اصل نسخه را مصححان در کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه «فردوسی» پیدا کرده‌اند. آنچه در ادامه خواهید خواند در چهار بخش تدوین شده است، اول گفت‌وگو با مجتبی مجرد، عضو هیئت‌علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بجنورد (همان شهری که بهار در دوره‌ای نماینده آن در مجلس بود) درباره شعر و شخصیت ملک‌الشعرا، دوم یادداشتی از سیدامیرمنصوری درباب کم‌وکیف چاپ جدید دیوان او، سوم چند شعر نویافته از بهار که پیش از این در هیچ‌جایی منتشر نشده، چهارم یادداشت روح‌ا... اسلامی، عضو هیئت‌علمی علوم سیاسی دانشگاه «فردوسی»، درباب بهار سیاست‌مدار.

* آیا نسخه جدیدی که شما و همکارتان ارائه کرده‌اید در داوری‌های ما درباره بهار تأثیری خواهد گذاشت و احیانا آن‌ها را دگرگون خواهد کرد؟ اگر پاسخ مثبت است، کدام‌یک از آرا دستخوش تغییر خواهد شد؟ مثلا آیا در بحث‌هایی که حول‌وحوش سرقت ملک‌الشعرا از بهار شروانی هست فصل‌الخطابی خواهیم یافت؟

این نسخه حتما و قطعا بر قضاوت‌های ما درباره بهار تأثیرگذار خواهد بود؛ به‌ویژه درراستای شناخت جریان تطور شعر و اندیشه و زیبایی‌شناسی او، این نسخه می‌تواند سخنان جدیدی را در قلمرو بهارشناسی مطرح کند، اما نمی‌توانیم به‌قطع بگوییم که می‌تواند درباره بعضی از مسائل فصل‌الخطاب باشد، چون در بحث‌های تاریخی فصل‌الخطاب‌قراردادن یک سخن کار بسیار بسیار دشواری است. طبیعتا این نسخه می‌تواند در بحث‌هایی مثل همین سرقت بهار از بهار شروانی و ... نکات ارزنده‌ای داشته باشد، اما گمان نمی‌کنم که فصل‌الخطاب باشد، به‌معنی اینکه به همه این داوری‌ها فیصله بدهد.

* گفته‌اند که بهار می‌خواسته گزیده‌ای از اشعار خویش فراهم آورد و بخشی از آن‌ها را حذف کند. شما، باتوجه‌به شناختی که از ذوق بهار دارید، فکر می‌کنید او کدام شعرهای خود را به چه دلیلی حذف می‌کرده؟ آیا دربین اشعار او مثلا مصادیق نظم که وی آن را خوش نمی‌داشته نیز به‌چشم می‌خورد؟

اینکه بهار می‌خواسته گزیده‌ای از اشعار خودش فراهم کند، فارغ از اینکه سخن درستی است یا نه، حق او بوده، چنان‌که درباره بقیه شعرا هم می‌دانیم که دست به حذف‌واضافاتی می‌زده‌اند یا اینکه شعرهایی را که به‌نظر خودشان بهتر بوده انتخاب می‌کرده‌اند و برای ثبت به دیگران پیشنهاد می‌داده‌اند یا خودشان آن‌ها را در دواوین خود ثبت می‌کرده‌اند. اما، اگر این نکته را بپذیریم و بپردازیم به بخش دوم سؤال شما که اگر بهار می‌خواست چنین کاری بکند کدام شعرهایش را حذف می‌کرد، باتوجه‌به شناختی که خود من دارم، گمان می‌کنم تقریبا یقین دارم که او حتما به‌سراغ شعرهای دوران جوانی خود می‌رفت، خصوصا شعرهایی که در دوران ملک‌الشعرائی آستان‌قدس سروده. چرا؟ به دو دلیل، اول اینکه این شعرها عموما شعرهایی هستند که صبغه تقلید محض دارند و عناصر تشخص‌بخش شعر بهار به‌هیچ‌عنوان در آن‌ها به‌چشم نمی‌خورد؛ تقلیدهای محضی هستند از سبک خراسانی و گذشتگان، دوم اینکه این اشعار عموما مضامین مدحی دارند و شامل وصف طبیعت و چیزهایی ازاین‌دست می‌شوند. پس، اگر بهار مشروطه‌خواه، بهار مشروطه‌خواهی که شعرهایش درباره آزادی و وطن و ... آن‌قدر با آب‌وتاب و آتشین است، می‌خواست یک گزیده‌ از اشعار خودش تدوین کند، بی‌گمان، هیچ‌وقت آن شعرها را در آن گزیده ذکر نمی‌کرد، مگر اینکه می‌خواست تطور شعری خودش را نشان بدهد که به‌گمان من خیلی به این مسئله علاقه‌ای نداشته که بخواهد جریان تطور شعر خودش را برای مخاطبان خودش به‌نمایش بگذارد.

* اما آنچه اینک دراختیار داریم، به‌ویژه در این چاپ، شامل همه یا بخش عمده‌ای از اشعار بهار است. باتوجه‌به این مطلب و اینکه شاعر دیگر زنده نیست، کار درست کدام است؟ مثلا اخیرا همه داستان‌کوتاه‌های اکبر رادی منتشر شده، حال‌آنکه خود او ابدا مایل به این کار نبوده. آیا سندی وجود دارد که بتوانیم برمبنای آن گزیده مطلوب بهار را فراهم آوریم؟ آیا خود شما گزیده‌ای از این چاپ فراهم خواهید آورد؟

من گمان می‌کنم که وظیفه مصحح عرضه روایت درست‌تر و دقیق‌تری از تاریخ است؛ وظیفه مصحح این نیست که بداند که اگر شاعر یا نویسنده‌ای زنده بود دوست داشت چه آثاری از او چاپ بشود یا دوست داشت چه تعریفی از او رواج یابد؛ بنابراین، ما کاری به روح شاعر نداریم، کاری به این نداریم که اگر می‌بود می‌خواست چه اتفاقی بیفتد، کمااینکه اگر سعدی امروز می‌بود شاید هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد که هزلیاتش چاپ بشود. اما ما می‌دانیم که هزلیات به‌هرحال نشان‌دهنده یکی از ابعاد شخصیتی سعدی است و محقق امروز را در شناخت بهتر ابعاد این شخصیت یاری می‌کند. درباره شعر بهار هم گمان من همین است که ما ازطریق این دیوان و شعرهایی که در آن هست و به‌ویژه، چنان‌که در مقدمه دیوان ذکر کرده‌ایم، ازطریق مقایسه و ملاحظه تغییراتی که شاعر بعدها در اشعار خویش داده و در دواوین چاپ «امیرکبیر» و بعد از آن اعمال شده می‌توانیم روند تحول شخصیتی او را کاملا تشریح و تبیین کنیم، بفهمیم که او ازطرف چه استتیک و زیبایی‌شناسی‌ای به چه سمت دیگری گرایش پیدا کرده، بفهمیم که ازطرف چه مضامین اندیشگانی‌ای به چه سمت دیگری سوق پیدا کرده، و چیزهایی ازاین‌دست. ازاین‌حیث، گمان من این است که این دیوان حتما به حفظ شخصیت مرحوم ملک‌‌الشعرا بهار کمک می‌کند و هیچ آسیب و خللی به شخصیت والا و روح او وارد نمی‌آورد؛ بلکه روزنه‌ای است که ما ازطریق آن می‌توانیم شناخت بهتر و دقیق‌تری از شخصیت و شعر و تطور شخصیت و شعر مرحوم بهار به‌دست بیاوریم. اما در پاسخ به اینکه آیا ما قصد داریم از این چاپ گزیده‌ای فراهم کنیم یا نه باید بگویم که ما فعلا قصد چنین کاری را نداریم، چون هدف اصلی از تصحیح و عرضه این اثر بدون هیچ سانسور یا هیچ‌گونه حذفی یا حتی جابه‌جاکردن‌ واژه‌ها این بوده که به شناخت شخصیت و شعر بهار کمک کنیم، و قصدمان اصلا این نبوده که مثل دیگران چاپ‌هایی از دیوان بهار عرضه کنیم، چاپ‌هایی که متناسب با ذوق و سلیقه مخاطب باشد و چیزهایی ازاین‌دست، مگر اینکه اوضاع اقتضا کند یا درخواست دوستان آن‌قدر زیاد باشد که بخواهیم گزیده‌ای از این کار فراهم بکنیم. باری، فعلا هیچ قصدی برای این کار نداریم.

* اگر بتوانیم با کشفِ معاییرِ پسندِ بهار گزیده‌ای از اشعار او تدارک ببینیم، تصویری که آن گزیده از شاعر ارائه خواهد کرد تفاوتی با تصویر کنونی او درنزد ما خواهد داشت؟ اگر پاسخ مثبت است، چه تفاوت یا تفاوت‌هایی؟ کسی که مثلا می‌گفته «اشعار عشقی چیزهایی نیستند که نام شاعر را جاودانه ضبط کنند» با معدودغزل‌های عاشقانه خود چه می‌کرده؟

به‌گمانم اگر مبنا را بهار مشروطه‌خواه یا بهار بعد از مشروطه قرار بدهیم، خیلی با آن تصویری که ما اینک از بهار داریم تفاوتی نخواهد داشت، چون تصویری که ما امروز از بهار ارائه می‌دهیم یا تصویری که اساتید ما در کتاب‌هایشان از بهار ارائه داده‌اند و می‌دهند تصویر یک شاعر ملی و وطن‌پرست و مشروطه‌خواه است و خود بهار هم دوست داشته که این‌جوری او را بفهمند و بشناسند. ازاین‌حیث، گمان می‌کنم که اگر براساس معاییر خود مرحوم ملک‌الشعرا بهار هم گزیده‌ای از اشعار او تدارک ببینیم تصویر حاصل از آن تاحدزیادی شبیه تصویر همین بهاری می‌شود که ما امروز می‌شناسیم.

* تقریبا همه شعرهای معروف و زبانزد بهار، از «هیجان روح» گرفته تا «جغد جنگ»، از «لزنیه» گرفته تا «دماوندیه دوم»، مضمونی ملی-میهنی و آزادی‌خواهانه دارند. آیا اشعار معروف بهار همان اشعار مرغوب او هستند یا جدا از این‌ها اشعار مرغوبی هستند که به‌دلایلی درجنب این اشعار ملی-میهنی و آزادی‌خواهانه رنگ باخته‌اند؟

اشعار معروف بهار، چنان‌که فرمودید، عموما آن‌هایی هستند که مضامین ملی-میهنی و آزادی‌خواهانه دارند. اما، جز این‌ها، من گمان می‌کنم که او در سرودن شعر عاشقانه و حتی در سرودن هزل و هجو هم استاد بوده. اگر معیاری داشته باشیم که برمبنای آن بگوییم هزل و شعرهای عاشقانه هم می‌تواند شعر مرغوبی به‌شمار بیایند، می‌توانیم بگوییم که بهار در این حوزه‌ها هم اشعار خوبی دارد که کمتر معروف و مشهور شده‌اند، اما شاید خود شاعر هم دوست داشته که او را بیشتر به‌عنوان یک شاعر ملی-میهنی و آزادی‌خواه بشناسند تا شاعری که شعر عاشقانه هم می‌گوید، هزل هم می‌گوید، هجو هم ممکن است بگوید. بااین‌همه، چنان‌که گفتم، گمان می‌کنم که بهار، علاوه‌بر آن نوع ملی-میهنی و آزادی‌خواهانه، در ژانرهای دیگری مثل شعر عاشقانه و هزل و هجو هم جزء شاعران سرآمد است، حداقل سرآمد در دوره خودش.

* مطابق تصور فعلی ما و با درنظرگرفتن همین اشعار ملی-میهنی و آزادی‌خواهانه، بهار شاعری سیاسی به‌حساب می‌آید، اما او در قصیده «سرگذشت شاعر» با نقد تند اهل‌تهران و مقصردانستن آن‌‌‌ها در آلوده‌کردن «ملت پاک ‌خراسان» که خود یکی از آن‌ها بوده نشان می‌دهد که از این امر خرسند نیست. این امر به‌واسطه سرخوردگی و ناکامی سیاسی بوده یا دلیل دیگری داشته؟ گناه پایتخت‌نشینان چه بوده؟! منظور بهار چیست؟

دراین‌زمینه یک نکته به‌نظرم جالب‌توجه می‌آید و آن خراسانی‌گرایی‌ای است که در دوران جدید دربین برخی از شاعران و حتی پژوهشگران معاصر ما وجود دارد. این روحیه خراسان‌دوستی مولود این تصور است که خراسان مهد زبان و ادبیات فارسی است و زبان خراسانی یک زبان فخیم است، چنان‌که همین امروز هم بعضی از پژوهشگران و استادان بزرگ همچنان بر این نکته تأکید دارند. بهار هم شخصیتی است که می‌شود گفت خراسان‌گرایی تقریبا زیادی داشته. جالب‌تر این است که حتی همنشینان بهار، امثال مرحوم فرخ و دیگرانی که درجنب او بوده‌اند، هم این روحیه را داشته‌اند، کمااینکه در نسل‌های بعد از این‌ها امثال مرحوم تقی بینش و مرحوم محمد قهرمان و دیگران نیز همچنان این روحیه را حفظ کرده‌اند. اصلا وجود شعرهای گوناگون به‌لهجه مشهدی در دیوان بهار نشان‌دهنده همین تعصب و روحیه اوست. فکر می‌کنم در دوره‌ای این روحیه همه‌گیر بوده و گاهی وقت‌ها، مثلا در جایی مثل «انجمن فرخ»، تحریک می‌شده. نکته جالب‌تر این است که مرحوم ملک‌الشعرا بهار و دیگران سبک خراسانی را یک سبک فخیم می‌دانسته‌اند و چنان‌که از نوشته‌های آن‌ها هم پیداست وقتی درباره سبک خراسانی صحبت می‌کنند با احترامی از آن یاد می‌کنند که نسبت‌به سبک‌های دیگر روا نمی‌دارند. ایشان، ازآنجایی‌که گمان می‌کرده‌اند پایتخت‌نشینان، اهل‌تهران، و مردم بقیه جاها این صفا و این خلوص خراسانی را که در زبان و ادبیات ما هست ازبین برده‌اند، حس خوشایندی ‌به آن‌ها نداشته‌اند.

* بهار، لااقل بنابر ادعاهای خود که نمونه‌ آن‌ها را در خطابه «نخستین کنگره نویسندگان ایران» می‌بینیم، شاعری نوگرا بوده. ظاهرا، نوآوری‌های محتوایی او مشخص‌اند، اما نوآوری‌های او در حوزه صورت شامل چه اموری می‌شوند؟ بهار، غیر اینکه «غایط» را با «حمایت» قافیه کند یا کلمه‌ای رندانه چون «فراریدن» بسازد، در حوزه صورت دیگر چه کرده؟

گمان من هم همین است که بهار شاعری نوگراست، اما در حوزه محتوا و تاحدی صور خیال؛ درزمینه ساختار و ظاهر شعر، مثل وزن و قافیه و مسائلی ازاین‌دست، نوآوری خاصی ارائه نداده. اما واقعا زبان و صور خیال و محتوا و مضمون شعر بهار، مخصوصا آن بهار پس از مشروطه، دریچه‌های نویی باز کرده. ازاین‌حیث است که بهار شاعر نوگرایی به‌شمار می‌آید؛ درزمینه ساختار و امثال آن خیلی نمی‌توانیم او را نوگرا بدانیم.

* باتوجه‌به اینکه فرخ نسخه دست‌نویس خود را برمبنای تاریخ سرایش اشعار تدوین کرده، در محتوا و صورت اشعار بهار چه تحول یا تحولاتی را می‌توان ردیابی کرد؟ آیا او همیشه بر یک قرار بوده؟ چطور کسی که از «شهنشه» «کفِ دستی ز رامسر» طلب می‌کرده شده ملی‌گرا و ضداستبداد؟! مگر نه اینکه «شاعر ملی باید اخلاقش از سایر هموطنانش بهتر باشد تا بتواند آنان را هدایت نماید»؟! چطور کسی که لنین و مسلک اشتراکی را می‌ستوده بعدها روس‌ها را هجو کرده؟ چطور کسی که در زندگی‌نامه خودنوشتش درآستانه ۲۵سالگی از «نامه خسروان» جلال‌الدین‌میرزا قاجار تعریف کرده، «زیرا کتاب مزبور فقط با کلمات مقدس پارسی نوشته شده» خود سره‌گرا نبوده و حتی کسروی را بابت این کارش می‌نکوهیده؟! این‌ها تناقض‌اند یا تحول؟

اصلا یکی از مبانی اصلی ما در تصحیح این دیوان همین بوده. اینکه ما در تصحیح این دیوان سعی کرده‌ایم نظمی را که مرحوم فرخ رعایت کرده به‌هم نزنیم دقیقا به‌همین‌دلیل است که ازنظر ما این دیوان وقتی‌‌ براساس این سیر تحول و تطور جلو می‌رود برای محقق و پژوهشگر بسیار ارزنده است و او می‌تواند نشان بدهد که شخصیت بهار، اندیشه بهار، شعر بهار و هرآن‌چیزی که در آن متبلور می‌شود چطور درطول زندگی او دچار تحول و دگرگونی و دگردیسی شده. این موقعیتی است که نسخه مرحوم فرخ برای ما ایجاد کرده؛ کمتر شاعری هست که ما بتوانیم شأن‌نزول شعرهایش و ترتیب زمانی آن‌ها را بدانیم. اگر امروز ما شأن‌نزول آیات «قرآن» را دقیقا بدانیم و اینکه چه آیاتی ابتدا نازل شده‌اند و چه آیاتی بعد، تصورمان حتی از متن مقدس و نوع تطورش با تصور رسمی تفاوت خواهد داشت. درباره دیوان بهار هم همین‌طور است؛ بهار این شانس تاریخی را داشته که مرحوم فرخ این کار را برایش انجام داده، البته تاحدی، چون تدوین این دیوان کاملا مبتنی‌بر شأن‌نزول شعرها نیست، ولی، باوجوداین، می‌تواند تاحدزیادی آن تطور را به ما نشان بدهد که این امر یکی از نقاط قوت این چاپ است که پژوهشگران و بهارشناسانی را که ‌می‌خواهند تطور شخصیت او را بررسی کنند به‌کار می‌آید.

* بهار درباب نقد ادبی نیز سخنانی دارد؛ مثلا معتقد است می‌توان شعر خوب را در دو دسته «شعر خوب عمومی»، یعنی شعری با مفاهیمِ مطلوبِ عمومِ انسان‌ها، و «شعر خوب خصوصی»، یعنی شعری با مفاهیمِ مطلوبِ گروهِ مشخصی از انسان‌ها، طبقه‌بندی کرد یا اینکه می‌توان اساس شعر را در سه دسته «اخلاقی» و «وصفی» و «روایی» جای داد یا می‌گوید: «هر شعری که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید، هر شعری که شما را نخنداند و یا به‌گریه نیندازد آن را دور بیندازید، هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید بدان اعتنا ننمایید ...». با درنظرگرفتن همین تقسیم‌بندی‌ها درباره شعر خود او چه می‌توان گفت؟

نکته‌هایی که بهار در نقد ادبی به آن‌ها معتقد بوده در شعرش هم تبلور یافته، اما این بدین‌معنا نیست که او همه آن نکات را در اشعار خودش لحاظ کرده یا می‌تواند دراین‌زمینه برای دیگران الگو باشد. همین را که «هر شعری که شما را نخنداند و یا به‌گریه نیندازد آن را دور بیندازید» درنظر بگیرید.خب، اگر این‌جوری عمل کنیم، احتمالا می‌توانیم بعضی از اشعار خود بهار را دور بیندازیم، چون ما را نه می‌خندانند و نه به‌گریه می‌اندازند. اما باید بپذیریم که بهار اشعار خود را در احوال روحی گوناگون، در اوضاع اجتماعی گوناگون سروده. اگر این را بپذیریم، به‌نظر می‌رسد در سرتاسر دیوان ملک‌الشعرا بهار به‌هرحال رنگ و صبغه‌ای از این نکاتی که خود او به آن‌ها معتقد بوده وجود دارد، اما این رنگ و صبغه چنان پررنگ نیست که بگوییم بهار وقتی خودش شعر می‌سروده حتما این نکات را درنظر می‌گرفته؛ نه؛ این‌جور نیست.

* اساسا اهمیت شخصیت و شعر بهار برای نسل امروز که در این اوضاع و احوال می‌زیند در چیست؟ جز خواندن و شنیدن تصانیف بهار، نسل ما چه پیوندی با او دارد؟

اول باید بگویم که زمانه ما با زمانه بهار متفاوت است؛ باوجوداین، ما، مثلا در حوزه فرهنگ، نسبت‌به زمانه بهار رشد و پیشرفت چشمگیری نداشته‌ایم؛ حتی متأسفانه باید بگویم که در بعضی زمینه‌ها عقب‌تر هم رفته‌ایم. در شعر بهار در مواضع مختلف می‌بینیم که او به نقد و بررسی فرهنگ ایرانی می‌پردازد؛ وقتی‌که درباره آزادی و مشروطیت و میهن و وطن و چیزهایی ازاین‌دست شعر می‌گوید یک‌جاهایی مثل یک سخنور روشن‌فکر برای برون‌رفت از مشکلات به ما راه‌ و چاره ارائه می‌دهد. ازاین‌حیث، به‌نظرم می‌رسد که بعضی از شعرهای بهار که حامل اندیشه‌های فرهنگی والایی هستند در عصری که ما زندگی می‌کنیم هم همچنان قابل‌استفاده‌اند. دوم اینکه ملک‌الشعرا بهار شعرهایی دارد که حتی نسل امروز همچنان می‌توانند با آن بخندند، بغض کنند، گریه کنند. این شعرها شعرهای زیبایی است. شعرهای عاشقانه او هم هنوز تأثیرگذارند.

این گفتگو در شماره ۵۲ هفته نامه میلان در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۹۸ برای اولین بار منتشر شده است 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.