سیده نعیمه زینبی | شهرآرانیوز؛ تولید سوغات زیارت از آن موضوعاتی است که همیشه از حد حرف فراتر نرفته و کمتر مشهدی بهصورت تخصصی به آن ورود کرده است. بههمین دلیل وقتی تولیدات یک گروه جوان مشهدی را در فضای مجازی میبینیم، توجهمان جلب میشود.
ساخت گنبد و بارگاه امام رضا (ع)، زینبیه، تندیس سردار سلیمانی، شمعدان رضوان تنها بخشی از محصولات آنهاست که ازسوی زائران با استقبال روبهرو شده است.
بیشتر که میپرسیم، متوجه میشویم کارگاهشان در بولوار توس است؛ راهی میشویم تا از مسیری که طی کردهاند، بشنویم.
هیچ کدام از اعضای این گروه نمیدانند چه وقتی گام در مسیر تولید گذاشتهاند؛ زیرا آن توانمندیهایی که اکنون در تولید محصول، خودش را نشان داده در سالهای بسیار دور پایهگذاری شده است. نرگس ظفر، زهرا دلیری و مصطفی معمیوند، هر کدام مسیر خودشان را رفتهاند و چیزهایی را آموختهاند و آن آموزهها اکنون به کارشان میآید تا چرخ ایجاد یک محصول بچرخد.
آنها صاحب برند «پنجرهفولاد» هستند که بهصورت تخصصی در حوزه سوغات زیارت فعالیت میکند و تاکنون ۲۵محصول روانه بازار کرده اند. این گروه با تولیداتشان نشان دادهاند که این عرصه نیازمند توجه بیشتر تولید کنندههاست.
وقتی به دوره صفویه و پیش از آن مینگریم، نگاه هنری صنعتگران ایرانی را در ابزاری که میساختند، میبینیم؛ هنرمندان قابلی که ابزار روزمره زندگی شان را در نهایت کمال ساخته اند و اکنون برای ما جنبه هنری بسیار والایی دارد.
در آن دوره تک تک کالاهایی که تولید و استفاده میشد، یک خط فکری مشترک داشت. معماری منزل، وسایل خانه، لباسی که بر تن داشته اند، کفشی که پایشان بوده، کلیدی که دستشان میگرفته اند، حجره و حتی مسجد شان همه خطی از هنر آن زمان با خود داشته است و به همین دلیل محصولشان تبدیل به یک رسانه شده است که توانسته فرهنگ ایرانی را به دیگران بشناساند. این زبان مشترک جذابیت، هویت و تاریخچه دارد که پیام خود را به حال آورده است.
این نگاه هنری در دوره قاجار کمرنگ میشود و در دوره پهلوی با ورود سبک زندگی صنعتی به جامعه ایرانی از بین میرود. در دوران معاصر در عرصه تولید و صنعت فقط به رفع نیاز فکر شده است و خبری از سبک زندگی ایرانی اسلامی نیست.
چالش گروه پنجره فولاد این است که با نگاه به گذشته و توجه به ذائقه روز نیازجامعه را رفع کنند. در دوره معاصر این دانههای تسبیح از هم پاشیده شده است. رویایی که گروه پنجره فولاد برای خود ساخته اند، این است: «ما باید دانههای تسبیح هنر ایرانی را پیدا کنیم و جاهای خالی و گم گشته آن را باز تولید کنیم.»
در گام بعدی آنها تصمیم میگیرند که سوغات را انتخاب کنند و در این حوزه فعالیت خود را ادامه بدهند. آنچه این تیم به خوبی دریافته، این است که سوغات یک رسانه است. گروه پنجره فولاد این باور را دارد که هر کدام از کالاهایی که میسازد و از مشهد به سویی میرود، یک سفیر فرهنگی برای این شهر است.
وقتی کسی برجهای دوقلو مالزی را از این کشور به مشهد میآورد، همراه آن فرهنگ آن را هم وارد میکند. معمی وند میگوید: سوغات میتواند پیام ما را به دیگر نقاط جهان ببرد و جذب مخاطب کند و همراه خودش گردشگر و زائر بیاورد و این تکثیر بارها اتفاق بیفتد. با این باور، عید نوروز ۱۴۰۱ چند میلیون سفیر فرهنگی به مشهد آمده که این شهر از ظرفیتشان به خوبی استفاده نکرده است.
«سوغات مشهد در خور شأن زائر امام رضا (ع) نیست و هیچ ربطی هم با زیارت پیدا نمیکند.» این ادامه صحبت معمی وند است که در تولید به سراغ گوشهای از بازار سوغات مشهد رفته است؛ بازاری که گردش مالی هزاران میلیاردی اش بر کسی پوشیده نیست.
آنها در فرایند تحقیق، متوجه میشوند اگر تولیدکنندهها در حوزه سوغات زیارت، هوشمندانه به سراغ خلأها بروند و در تولید، جا پای یکدیگر نگذارند و جاهای خالی را پر کنند، میتوانند اقتصاد مشهد و حتی کشور را زیر ورو کنند. اما بازار سوغات مشهد اکنون دراختیار زعفران و زرشک است که هیچ کدام در مشهد تولید نمیشوند و ارتباطی نیز با زیارت و امام رضا (ع) ندارند.
سؤالی که معمی وند از ما میپرسد، ولی پاسخش دست ما نیست، این است: «هر زائر هزینهای را به زندگی اش تحمیل کرده است تا همراه با خانواده اش به مشهد بیاید. این سوغات چه مفهومی را از زیارت به زائران منتقل میکند؟» حرم گنجینهای از مفاهیم و آثار رضوی دارد، اما کار هنرمند با صنعتگر و بازار گره نخورده است که با توجه به آن مفاهیم، محصول تولید کنند. «پنجره فولاد» با تکیه بر جلوههای هنری حرم میخواهد سوغاتی تولید کند که ارتباطی نزدیک با مفاهیم رضوی داشته باشد.
معمی وند از سال ۸۶ تا ۸۹ طراح امور فرهنگی حرممطهر رضوی بوده است. تجربههای خوبی در زمینه مفاهیم رضوی دارد. از سال ۸۹ مشاور هنری پروژههای آستان قدس بوده است، سپس او طراح و کارشناس هنری شرکت فرش میشود. طرح تابلوفرشها او را به سوی این فکر سوق میدهد که چرا این تابلو فرشی که صادر میشود، نباید نشانی از ایران داشته باشد؟
او نقش و نگارهای ایرانی را از دل زیباییهای حرم بیرون میکشد تا تبدیل به فرش شود. در آن برهه متوجه میشود که موتیفهای هنری حرم میتواند مدرن شود و به فرش تبدیل شود؛ فرشی که در نمایشگاه «دموتکس» آلمان استقبال میشود و نشانی از هنر ایرانی -اسلامی هم دارد.
آن زمان استودیو مُلک با همین نگاه، راه اندازی میشود تا آمیزهای از هنر ایرانی و اسلامی باشد. برنامههای «زیر سایه خورشید» نقطه عطف دیگری را در کارنامه کاری معمی وند و گروهش رقم میزند. او سه سال مسئول طراحی و ساخت هدایایی میشود مانند حرزهای متبرک حضرت، نمک و نبات متبرک، شمعدان که در دهه کرامت قرار میشود به شهرها و کشورهای مختلف برود.
گروه او پیش از ورود جدی آنها به این عرصه، سه سال سوغات زیارت برای دهه کرامت تولید میکند. آنجا هنوز خبری از کارگاه نیست و یکی از چالشهای آنها فضایی است که بتوانند کاری را که طراحی کرده اند به تولید برسانند. از بانوان محله تا حاشیه شهر را در مساجد و حسینیهها بسیج میکنند تا در مدتی کوتاه بتوانند تعداد زیادی تولید داشته باشند.
این تجربه باعث میشود هنگام ورود به دنیای تازه تولید، آمادگی کافی برای آن داشته باشند. آنچه الان تولید میشود، حاصل چند سال تجربه در حوزه زیارت است. سالها حضور در حرم و ارتباط با زائر شناخت ایجاد کرده، اما چالش این گروه تجاری سازی و بازار بوده است.
یک اتفاق آنها را به سوی تولد برند پنجره فولاد سوق میدهد. طراحی تندیس حاج قاسم سلیمانی دو ماه پیش از شهادت او انجام شده است که در آن زمان، تبدیل به یک محصول نمیشود. ساخت یک مجسمه حجمی و چهره نامدار که مردم خیلی خوب میتوانند تشخیص بدهند با او شباهت دارد یا نه، کار سختی است.
اما حاج قاسم شهید میشود و در تشییع حاج قاسم آنها طرح را از مردم نظرسنجی میکنند و سه بار طراحی آن عوض میشود تا بیشترین شباهت را با سردار داشته باشد. آنها دو تولیدکننده برای اجرای طرح انتخاب میکنند، اما نتیجه کار آن دو دلخواه تیم طراح نیست.
در نهایت گروه تصمیم میگیرد خودش وارد گود شود و روی یک میز عسلی شروع به تولید تندیس میکند. گروه، از تولید خودشان رضایت بیشتری دارند و همین باعث میشود که آن میز تبدیل به یک اتاق و سپس دو اتاق شود.
اما همین جا با یک چالش روبه رو میشوند تا نخستین تجربه تولید را به دست آورند: «پس از تولید تندیس حاج قاسم، چون ما هنوز توان تأمین نیاز بازار را نداشتیم، کار به دست کپی کار افتاد و بازار را به دست گرفت.»
لزوم ایجاد یک برند جدید برای رسیدن به هدف ساخت کارخانه سوغات زیارت آنها را وامی دارد تا به سراغ برند پنجره فولاد بروند که نامش علقه انکارناپذیری با امام رضا (ع) دارد.
سرمایه آنها برای شروع کار ۲ میلیون تومان پول و دنیایی از ایده است. وقتی شروع به کار میکنند، هنوز ایده ساخت سوغات زیارت برایشان شفاف نیست. جسته گریخته کارهایی انجام میدهند، ولی هدف را نیافته اند. وقتی گروه مسیرش را پیدا میکند، کرونا از راه میرسد و تولید سوغات را با چالش روبه رو میکند.
وقتی زائری نیست برای چه کسی باید تولید کرد؟ اما آنها با این مسئله هم روبه رو میشوند. در شروع کار، حتی خبری از میز و صندلی هم نیست و مجبورند روی زمین بنشینند و کارهایشان را بسازند.
در مقطعی از زمان پارکینگ مؤسسه جوانان آستان قدس به داد کمبود فضا میرسد تا سفارش هایشان برای طرح زیر سایه خورشید روی زمین نماند. آنجا تازه به این نتیجه میرسند که یافتن جایی که بشود بدون دغدغه در آنجا کار کرد، یک مسئله جدی است. اتاقهای دفتر ۱۲۰ متری کارشان در کلاهدوز را تبدیل به کارگاه میکنند و درنهایت به یک سوله که قبلا مرغداری و آفرودسازی بوده است، کوچ میکنند. جایی که دو رشته لامپ برای روشنایی بیشتر ندارد و اجارهای است.
نزدیک به دو ماه طول میکشد تا فضای آنجا را آماده کنند و اکنون میدانند تا چند وقت دیگر باید آنجا را واگذار کنند. اما آنها همه این مراحل را طی کرده اند تا اکنون به نقطهای برسند که گروه سه یا چهارنفره شان تبدیل به یک کارگاه هفده نفره شود و ۲۵ محصول تولید کند. رؤیایشان ایجاد کارخانه دانش بنیان سوغات زیارت و اشتغال برای ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر است.
وقتی وارد ماجرای تولید میشوند، میفهمند که آنها طراحان و ایده پردازان خوبی هستند، اما سر رشته زیادی از کسب وکار ندارند. به همین دلیل مهمترین سرمایه گذاری را درزمینه آموزش کرده اند.
در طول دو سال ۱۲۰ میلیون هزینه کرده اند تا از دورههای کسب و کار تا مدیریت منابع انسانی را آموزش ببینند؛ قالب سازی، ریخته گری، رنگ آمیزی را میآموزند و آن را در کار خودشان توسعه میدهند تا بتوانند محصول با کیفیت تولید کنند. در ابتدای کار همه کارهای ساخت دستی انجام میشود و آنها مسائل زیادی را پشت سر میگذراند.
حتی پمپ باد و پیسوله هم ندارند و با دست شروع به رنگ زدن میکنند. به تدریج متوجه میشوند که برای تولید بیشتر نیاز به نیروی بیشتری دارند. پس از افزایش نیرو، مسئله کمبود فضا برایشان جدی میشود و اتاقهای دفتر یکی یکی تبدیل به فضای کارگاهی میشود.
سپس موضوعات مدیریت، مالی و حسابداری به صدر چالشها اضافه میشود. پس از آن بازاریابی و فروش مطرح میشود تا پیمودن این مسیر سخت به همین آسانی میسر نشود و «عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها». آنها با همه این فراز و فرودها دست و پنجه نرم کرده اند و اکنون باور دارند تولید خلاق و دانش بنیان سخت است، اما به آینده نیز نگاه روشنی دارند.
نرگس ظفر شش سال پیش، ابتدا حسابدار مجموعه بوده است، اما از زمانی که سفارش زیر سایه خورشید را پذیرفتند، وارد تولید شد. اکنون بیشتر کارهای مالی، حسابداری، بازاریابی و فروش بر عهده اوست. ظفر همه تلاشش را میکند تا بتواند محصول را در بازار بفروشد.
صفحه مجازی فروش و فروشگاههای آفرینشهای هنری و به نشر از مقاصد فروش است. آنها به بازار تهران و قم و حتی عراق هم ورود پیدا کرده اند تا محصولات باکیفیت را به دست مصرف کننده برسانند و برنامه دارند که سایت هم راه اندازی کنند تا مسیر دسترسی به مشتری آسانتر شود. معمولا از فروشنده محصولاتشان میپرسند کدام یک از محصولات پرفروش بوده است و دلیل آن را بررسی میکنند.
ظفر میگوید: کسانی که به مشهد میآیند از همه قشر هستند. باید محصول همه پسند باشد. محصولات کاربردی معمولا فروش بهتری دارد. تولید هر روزش چالش است. ظفر این چالشهای هر روزه را این طور تفسیر میکند: غیر ممکن است یک روز سر کار بیایی و با مسئله تازهای روبه رو نشوی.
اوایل خسته میشدیم و میگفتیم تا کجا میتوانیم ادامه بدهیم. آرام آرام یاد گرفتیم چطور از این چالشها عبور کنیم. من علاقه دارم خانمهای سرزمینم را توانمند کنم. هیچ کدام از کسانی که الان با ما کار میکنند، چیزی از تولید نمیدانستند، ولی اینجا فهمیدند که حضورشان چقدر ارزشمند است و نبودشان به تولید ضربه میزند.
زهرا دلیری که ۲۵ سال بیشتر ندارد و قرار بوده یک طراح گرافیک در مجموعه باشد، اکنون یک تولید کننده است. او همه مراحل تولید را آموزش دیده و اکنون دایرالمعارف کارگاه است. دلیری از زمان شکل گیری استودیو ملک همراه گروه بوده و اکنون یکی از سهام داران استودیو ملک است.
هنری بودن یک تولید برای او اهمیت دارد. دلیری به بصری بودنش تکیه دارد و دوست دارد کاری را که طراحی کرده است، ببیند. همین مسئله او را بیش از پیش به کار تولید نزدیک کرده است. دلیری میگوید: اکنون که با چالش تولید روبه رو شده ام و محدودیتهای آن را میدانم، طراحی که انجام میدهم، نیز با همین نگاه است. میدانم آن زوایایی که من به راحتی در طراحی میآورم، در چرخه ساخت به سادگی میسر نیست.
او به عنوان یک طراح فکرش را نمیکرده است که روزی دست هایش رنگی شود یا لباسش خاکی شود. نخستین تجربه تولید یک اثر طراحی شده را زمانی تجربه کرد که در آستان قدس کارآموز معمی وند بوده است.
او آنجا از نبود استاد استفاده کرد تا کار را خودش به سرانجام برساند و خیلی زود به اشتباهی که انجام داده بود، پی برد و نخستین دلسردی و بغض تولید را تجربه کرد! اما برخورد خوب استاد برای دعوت به تلاش بیشتر و نه کسب نتیجه، او را به ادامه این راه امیدوار کرد.
دلیری میگوید: این اتفاق بارها و بارها در مسیر تولید یک اثر تازه میافتد، ولی ما باورمان شکل گرفته است. ما جایی که خسته میشویم، هدفمان را یادآوری میکنیم و تلاشمان را ادامه میدهیم و گام هایمان را محکمتر برمی داریم تا نتیجه بگیریم.
او کارخانه شدن این کارگاه را دور از ذهنش نمیداند و برای رسیدن به این هدف تلاش میکند.