امسال در ماه مبارک رمضان به لطف خدا توانستم چند نفر از همکلاسیهایم را به خواندن نماز دعوت کنم و این علاقه را برای آنها به وجود بیاورم که هر روز بعد از نماز جماعت در نمازخانه یک صفحه قرآن هم بخوانیم.
اینکه چهطور توانستم به دوستانم بفهمانم که نماز خیلی خوب است و فایده دارد، کمی زمان برد و ماجرای خودش را دارد.
همهچیز از چند ماه پیش یعنی زمستان آغاز شد. چون زمستان بود و روزها خیلی زود میگذشت، بعد از اذان ظهر من و معلمم و دو تا از دوستانم زنگ تفریح به نمازخانه میرفتیم.
یادم هست که هروقت که به نماز میرفتیم، برای زنگ بعد استرس و اضطراب امتحان را نداشتم و نمرهام همیشه ۲۰ میشد.
بعضی از دوستانم برایشان سؤال شده بود که چهطور وقتی امتحان داریم قبلش به نماز میروم و استرس ندارم.
دورم جمع شدند و یکی پرسید: «به جای مرور درس میروی نماز میخوانی؟! استرس امتحان را نداری؟!» یکی دیگر گفت: «نه بابا، استرس ربطی به نماز ندارد!»
تا آنکه خوشبختانه فردای آن روز خانم یاورینسب دربارهی نماز خواندن و قرآن و خدا صحبت کرد.
صدای اذان که شنیده شد، دیدم تعدادی از دوستانم برای گرفتن وضو با من همراه شدند. خوشحال بودم که موقع نماز بیشتر دوستانم به نمازخانه آمده بودند.
حالا هم که ماه رمضان و بهار قرآن شده است. از روز اول، بعد از نمازم، قرآن به دست گرفتهام که یک سورهی کوچک را بخوانم.
خوشبختانه تعدادی از بچهها قرآنبهدست دورتادور من جمع شدند و با هم شروع به قرآن خواندن کردیم.
شاید اول چند سورهی کوتاه بود ولی الان با زیاد شدن تعداد همکلاسیهایم و وقت بیشتر با هم سورههای طولانی مانند سوره الرحمان و زیارت عاشورا میخوانیم.
این روزها احساس خیلی خوبی دارم. دوستانم هم اینطور. از نظر من، دوستانی که نماز نمیخواندند معنی نماز و عشق ورزیدن به خدا را درک نکرده بودند.
الان با فهم آن، عاشق خدا و نماز شدند.
هستی نیکصفتی
یازدهساله