سیدزاده | شهرآرانیوز؛ اصل ماجرا به اسفند ۱۴۰۰ برمی گردد، یعنی دقیقا یک ماه مانده به آغاز سال نو و دقیقا در همان شلوغیها و ولوله ورود به سال جدید. ورق، اما همان روز برای رضا و خانواده اش برمی گردد. او سوار موتور بود که در صدمتری دچار یک سانحه شدید میشود و حالا توی همین عکسی که با عنوان «جان آفرین» و با شعار «اهدای عضو، اهدای زندگی» در میدان شهدای مشهد نصب شده، تاریخ فوتش ششم اسفند درج شده است.
وقتی از مادرش میپرسیم پسرت چند ساله بود، بدون فوت وقت میگوید بیست سال و پنج ماه و بعد با همان چشمهای بغض آلودش اضافه میکند: «آدم حساب سن و سال بچه ش رو دقیق داره. من حالا دیگه غمهای دیگه م رو فراموش کردم.» طاهره محمدپور، همان مادری که مقابل عکس فرزندش اشک میریخت و ویدئوی آن در شبکههای اجتماعی دست به دست شد، میگوید همسرش که راننده اتوبوسهای خط واحد است، پشت فرمان بوده که تصویر پسرش را که در این قاب عکس بزرگ جا خوش کرده است میبیند و پی صحبتهای پدر، مادر هم میآید تا عکس یکی یک دانه اش را اینجا ببیند.
ما او را وقتی میبینیم که ایستاده مقابل عکس پسرش، در خودش فرورفته و دارد نجواهای مادرانه اش را با پسرش در میان میگذارد. مادر رضا میگوید زمانی که دکتر به آنها گفته وضعیت پسرش دیگر رو به بهبود نمیرود و سطح هوشیاری اش دارد رفته رفته پایین میآید، پدرش، احمد صابر، بدون تردید رأی به اهدای اعضای پسرش میدهد و خانواده اش هم پای این تصمیم میمانند و از آن حمایت میکنند، چون «حالا رضا میتواند به چند نفر دیگر زندگی ببخشد.» آن طور که مادر رضا میگوید اعضای بدن رضا نجات بخش جان ۶ بیمار شد.
شاید شما هم ویدئوی مادری را که مقابل قاب عکس فرزندش اشک میریزد دیده باشید؛ ویدئویی که شاید اشک خیلی از ما را هم درآورد؛ اما در پس همه آن اشک ها، مدح و تحسینی نهفته بود بابت این تصمیم و بابت این بخشش. آن فیلم مربوط میشود به طاهره محمدپور، مادر رضا صابر، جوان ۲۰ سالهای که خانواده اش تصمیم به اهدای اعضای او میگیرند.
اما مرگ چگونه میتواند خود زندگی باشد؟ مرگ یک تن چگونه میتواند بشود نقطه آغاز زندگی یک یا چند تن دیگر؟ لابه لای آن لباسهای سیاهی که به تن آدم هاست، لابه لای انبوه اندوه و غمی که از در و دیوار بر سر آدم خراب میشود، میان آن جبری که ناگهان با آن روبه رو میشویم و چارهای جز پذیرفتنش نداریم، چگونه میتوانیم به زندگی بخشیدن و زندگی ساختن فکر کنیم؟ مگر نه اینکه دل بزرگی میخواهد و خرد وسیعی؟ پدر و مادری که فرزندش را از دست داده یا فرزندی که پدر یا مادرش را؛ چه تفاوتی میکند؟
عزیزی رفته و فراقی ابدی حاصل شده و زخمی که مرهمی جز گذر زمان ندارد. همه چیز میتواند در همین نقطه تمام شود؛ در «مرگ»، در «مردن»، در «دیگر نبودن و دیگر وجود نداشتن.» مرگ میتواند نقش اصلی اش را ایفا کند و بشود همان نقطه پایانی. بحث اهدای عضو و فرهنگ سازی برای زندگی بخشیدن به نیازمندان عضو، حالا مدت هاست که کمی سیاهی مرگ را کم رنگتر کرده و آرامشی شده برای آنها که از دست داده اند و آسایشی شده برای گیرندگان عضو.
حالا خیلی وقت است که وقتی لابه لای اخبار و اطلاعات شبکههای اجتماعی میچرخیم، بسیاری از افراد که برخی هایشان هم چهرههای معروف فرهنگی و هنری هستند، کارت اهدای عضو خود را به اشتراک میگذارند، دیگران را به داشتن آن تشویق میکنند و از این میگویند که تمایل دارند اگر سرنوشت جوری رقم خورد که میتوانستند کمک حال فرد یا افرادی باشند، رضایت خود را برای اهدای عضو از پیش اعلام کرده باشند و دیگر حرف و حدیثی در آن نباشد.
آخرین روز اردیبهشت که مصادف با روز اهدای عضو است، بهانهای بود تا خانواده رضا صابر و همه خانوادههایی که با چنین اتفاقی در زندگی شان روبه رو شده اند و در ادامه تصمیم به اهدای اعضای عزیزشان گرفته اند، در قطعه بخشندگان زندگی بهشت رضا (ع) مشهد گردهم جمع شوند تا یک مرتبه دیگر اهمیت این بحث را به همگان یادآوری کنند.
بد نیست بدانید که طبق گفتههای ابراهیم خالقی، مسئول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، در گفتگو با شهرآرانیوز و در همین مراسم، دانشگاه علوم پزشکی مشهد از سال ۸۰ بخش اهدای عضو را راه اندازی کرد و اکنون به عنوان قطب شرق و شمال شرق کشور در اهدای عضو و پیوند اعضا شناخته میشود. تاکنون بیشتر از ۱۱۹۸ مورد اهدای عضو از مرگ مغزی در دانشگاه علوم پزشکی انجام شده که از این تعداد به بیش از ۵۱۰۰ نفر عضو اهدا شده است، یا شاید بهتر است بگوییم «زندگی» اهدا شده است.