صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادی از آیت الله حاج شیخ محمدحسین سیبویه | بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

  • کد خبر: ۱۱۸۶۲
  • ۱۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۳
  • ۱
یادی از آیت الله حاج شیخ محمدحسین سیبویه، احیاگر سنت مقتل خوانی در ایران به بهانه سالروز درگذشت او​.

به گزارش شهرآرانیوز؛ 

یکم/ چون رفتن جان از بدن​

با پا‌های لرزان از ورودی باب الحسین (ع) حرم حضرت عباس (ع) می‌آید بیرون. خنکای نسیم سحر روی اشک‌های تمام نشدنی اش دستی می‌کشد. چشم هایش به خون نشسته. عین دلش. چند قدم دور می‌شود. باز برمی گردد پشت سرش را نگاه می‌کند. دستی او را به خود می‌خواند. با همان پای برهنه کشیده می‌شود سمت باب الحسین (ع). انگار با نخی نامرئی به آجر آجرِ این آستان متصل است. مثل کودکی که به زور از مادر جدایش کرده باشند، هق هق می‌زند و خودش را می‌چسباند به پنجره‌های ضریح. 

او سال‌ها در این حرم به امامت نماز ایستاده. شب‌های تاسوعا میان حلقه عظیم عزادار‌ها مقتل خوانده. کربلازاده است. حالا هزاری هم که سجل نامه اش برای ایران باشد، باز خودش را یکی از کربلایی‌ها می‌داند. دارند او را از زادگاهش بیرون می‌کنند. جایی که ریشه هایش در آن قوت گرفته. نان و نمک این شهر را خورده. با نسیم صبحگاهی که از لای پرچم سرخ گنبد وزیده و به ریه هایش رسیده، جان گرفته و اصلا حالا صدام چه کسی باشد که بخواهد او را از این بهشت بیرون کند؟ 

از اینجا به بعد گریه هایش شدت می‌گیرد. دست به پیشانی می‌کوبد و سری به نشانه افسوس تکان می‌دهد. مدام به خودش نهیب می‌زند که هرچه به سرش آمده، مکافات عمل اوست. اما همه می‌دانند. شیخ محمدحسین سیبویه تمام جوانی اش برای اباعبدا... گذشته. دهانش عطر روضه می‌دهد. تار و پود پیراهنش با عزای حسین (ع) یکی شده.

دل کندن از کربلا برای او، دل کندن نوزاد شیرخواره از مادر است. با این همه خبر ندارد خدا تقدیر دیگری برای او رقم زده که باقیات الصالحاتی است و تا دنیا دنیاست، در کتیبه اعمالش نگاشته می‌شود. او به حکم سرنوشت و به جبر رژیم بعث به ایران کوچ می‌کند تا احیاگر سنتی باشد که در ایران رو به فراموشی بود: مقتل خوانی.

آیت ا... حاج شیخ محمدحسین سیبویه در مسیر پیاده روی کربلا

دوم/ پیر غلام اباعبدا...

عمامه را برداشته، عبا را کناری می‌گذارد، راه می‌افتد می‌آید میانه مجلس. با هر قدم بیتی زمزمه می‌کند و هر بار دسته‌ای دلداده را به کام اشک می‌کشاند. مجلس دم گرفته و وقت، وقت بالا گرفتن است؛ «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا....» جمعیت دست‌ها را بالا می‌برند و به سینه می‌کوبند. یک دسته پیر عراقی در دلش هروله می‌کنند.

هیچ کس قد او دلتنگ کربلا نیست. از زمانی که برگشته، هیچ شبی بی رؤیای کربلا به خواب نرفته و هیچ صبحی با مرور سحر‌های بین الحرمین از خواب بیدار نشده. پنهانکی با خودش می‌گوید: «این محنتی که می‌کشم در تنگی قفس/ کفران نعمتی است که در باغ کرده ام.»، اما می‌خواند: «بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا *...». 

صدای مویه زن‌ها از سمت زنانه مجلس در میان ضرب سنگین سینه زنی مرد‌ها گم می‌شود. شیخ هم دل نگران است. محاسنش دانه دانه سفید شده. بیم آمدن اجل، بی قرارش کرده. باکی از مردن ندارد. برای مردی که نیم وجب زمین از مال دنیا ندارد و ریالی توی صندوقچه خانه اش پنهان نکرده، مرگ از یک چشم برهم زدن، خوش‌تر است، اما کاش نه در فراغ که در آغوش یار. «تشنه آب فراتم...». همه می‌دانند شیخ محمدحسین ظهر عاشورا، لبی به آب‌تر نمی‌کند. چیزی نمی‌خورد. چیزی نمی‌نوشد. جز غصه فراغ، هیچ از گلویش پایین نمی‌رود. از هفت صبح تا نماز ظهر عاشورا یک نفس مقتل می‌خواند توی حسینیه نجفی‌های مشهد. به رسم سال‌های اقامت در کربلا. 

همان ایامی که در شانه هیچ روضه خوانی نمی‌گنجید چهارساعت تمام یک نفس مقتل بخواند. هر سال دارد حلقه پامنبری هایش وسعت می‌گیرد. پیر و جوان، عالم و طلبه، از دور و نزدیک می‌آیند به تماشای مقتل خوانی او. فراز علی اصغرش دیدن دارد. شش ماهه‌ای از سادات را می‌گیرد روی دست هایش، بعد همین طور که با همان سوز غریب زبان عربی، مقتل را با چاشنی هق هق و سوز دل می‌خواند، راه می‌افتد میان مجلس در جست وجوی جرعه‌ای آب.

انگار همین حالا ظهر عاشوراست. انگار زمین زیر پایش، خاک سرخ کربلاست. انگار جای هرکدام از مستمعان، نخلی سربریده به گریه افتاده. «از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین.». هیچ کس ندیده شیخ سیبویه این یک مصرع را ادامه داده باشد. از اینجای روضه به بعد، با دست به سر و صورتش می‌کوبد. قلبش به زحمت جور ماتمش را می‌کشد.

به میانه جمع می‌رود. دست می‌کشد به شبنم دیده یکی از پامنبری ها. اشک عزای حسین را به سینه اش می‌کشد. قلبش آرام می‌شود. صدای اذان ظهر که بالا می‌رود، شیخ نیز آرام آرام از منبر پایین می‌آید. کار تمام شده. پس از این، او می‌ماند و روضه اسارت کاروان. امسال هم خط تازه‌ای به پیشانی اش می‌افتد. او راستی راستی پیرغلام اباعبدا... است.

مجلس روضه آیت ا... حاج شیخ محمدحسین سیبویه در کربلا

سوم/ در مسیر وادی السلام

آن محرم‌ها که هنوز قوت داشت، دهه اول محرم توی خانه اش روضه می‌گرفت. استکان روضه اش را خودش می‌شست. چای را خودش دم می‌کرد. قند را خودش با حوصله توی قندان می‌ریخت. بعد از روضه هم دوره می‌گشت توی کوچه پس کوچه ها، هرکجا روضه‌ای برپا بود، سرش را پایین می‌انداخت و می‌نشست گوشه ای، روضه اش را می‌شنید، اشکی می‌ریخت و می‌رفت. انگار نه انگار عصر روز دهم، جماعتی به شوق روضه خوانی‌های او در حسینیه نجفی‌ها جمع می‌شوند. اما این آخری که نه نای خواندن داشت و نه قوت چای ریختن، عین یک انار خشکیده دل خون، در خانه می‌نشست و آرام آرام روضه‌ای زیر لب می‌خواند برای اهل بیت. 

صدا، صدای همیشه نبود، اما سوز همان سوز بود و چه بسا بیشتر و جان گدازتر. نفس از قلبی شکسته و آزرده بالا می‌آمد و چشم‌ها همچنان مشتاق و دل تنگ رو به باب القبله آرام آرام می‌بارید. کربلا بهانه سلطان خراسان را می‌گرفت و در جوار امام رئوف، بی قرار بین الحرمین بود. در کشاکش این عشق و دلدادگی، آخر یک روز بند دلش پاره شد و دوازدهم آبان ۱۳۹۴ در ۸۸ سالگی به دیدار محبوب شتافت.

روزی که در زمین سرد آرامستان خواجه ربیع به خاک سپرده می‌شد، یک نوار صوت قدیمی را گذاشتند روی سینه اش. وصیت خودش بود. گفته بود یک صوت از روضه هایم را با کفنم همراه کنید. این، آبروی من پیش حسین (ع) است. اسباب شفاعت است؛ و رفت. آرام و سبکبال. تنش در خاک مشهد و روحش در مسیر وادی السلام.

آیت ا... حاج شیخ محمدحسین سیبویه و دو تن از شاگردانش

مشهد الرضا (ع) مقصد آخر بود

آیت ا... حاج شیخ محمدحسین سیبویه در سال ۱۳۵۸ خورشیدی به توصیه برخی از مراجع نجف در سفری یک ماهه به ایران آمد و ضمن تشرف به آستان مقدس رضوی به دیدار مرحوم امام خمینی (ره) در شهر قم رفت و با ایشان درباره درخواست عده‌ای از اهل علم، مبنی بر اقامت در ایران، مشورت کرد که مرحوم امام (ره) فرمودند: «وجود شما در نجف لازم است و شما به نجف بروید.» او پذیرفت، اما هنگام بازگشت به عراق، عمال حکومتی عراق که از دیرباز از فعالیت‌های تبلیغی آیت ا... سیبویه آگاهی داشتند، مانع از ورودش به عراق شدند و او با همان هواپیما به ایران بازگشت، به همراه خانواده عازم مشهد مقدس و در جوار ملکوتی حضرت امام رضا (ع) ساکن شد. 

آیت ا... سیبویه با ورود به مشهد، به تدریس در حوزه علمیه پرداخت و در سال ۱۳۶۰ خورشیدی، مدرسه علمیه امام حسین (ع) را که هم اکنون از مدارس موفق حوزه علمیه مشهد است، تأسیس کرد. او در این مدرسه به تدریس سطوح عالیه و درس خارج فقه برای طلاب و فضلای حوزه و همچنین درس تفسیر و اخلاق جهت عموم مردم پرداخت و به این ترتیب در مشهد صد‌ها شاگرد فاضل و محقق تربیت کرد.

این فقیه عالی قدر بر اساس سنت دیرینه‌ای که داشت همه ساله در روز عاشورا در حسینیه نجفی‌های مشهد مقتل خوانی می‌کرد. همچنین در ایام فاطمیه، خطبه فدکیه را قرائت می‌کرد و در روز شهادت حضرت زهرا (س) همگام با دیگر علمای مشهد و در استقبال از ماه محرم با پای پیاده به حرم مطهر رضوی مشرف می‌شد. آیت ا... سیبویه مدتی نیز در صحن امام خمینی (ره) و رواق دارالزهد حرم مطهر رضوی به اقامه نماز جماعت اشتغال داشت و جمع کثیری در نماز او شرکت می‌کردند.

نماز جماعت به امامت آیت ا... حاج شیخ محمدحسین سیبویه


* توضیح تیتر: برگرفته از یادداشت علیرضا نوروزی، مدرس حوزه علمیه،  منتشر شده در روزنامه شهرآرا

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
س
۱۲:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
اگر خبر نداری فصل های پیش این موضوع اجباری نبوده(اون هم در مرحله پلی آف) خبرنگار نیستید و اگر هم خبر دارید مقصودتون جو سازی و ایجاد فشار هست که در هر دو صورت خبرنگار و ژورنالیست نیستید!