پویایی و کنشگری هر نظام و ساختار اجتماعی در گرو حفظ آرامش، تثبیت بستر فعالیت و هماهنگی و تناسب عملکرد اجزای مختلف آن است. آشکار است بدون کوشش برای تحقق زمینه محیطی عقلایی، دارای ثبات و به دور از هیجان، در یک کل پیچیده، چون جامعه که از واحدهای کوچک تری تشکیل شده است نمیتواند به سرانجام و آرمانهای نهایی خویش دست یابد، همچنین از آن روی که جامعهها جدای از ساختارهای تعریف شده و قواعد ابداعی، از کنار هم قرار گرفتن مجموعهای از انسانها شکل گرفته اند، پیچیدگی بیشتر شده و زمینه سازی بستر محیطی موردنیاز به سامان رسیدن کنشهای اجتماعی به دلیل تنوع ذاتی انسانی بسیار مشکلتر خواهد بود.
کنار هم قرار گرفتن افرادی با تراز آگاهی، سواد، زمینه هویتی، مناسک و آیینهای اختصاصی خود و ویژگیهای رفتاری متفاوت، کنترل و هدایت جمعی را در راستای اهداف مشترک نظامهای زیستی ساخت یافته در قالب جامعه، مشکل خواهد کرد. به ویژه آنکه توسعه و گسترش لجام گسیخته و خارج از کنترل و سامانمند فناوری از یک سو، فراگیری و نفوذ رسانههای عمومی از سوی دیگر و البته مهمتر از همه تبدیل شدن هر یک از اعضای جامعه به یک انسان-رسانه (به دلیل در اختیار قرار گرفتن ابزارهای رسانهای برای هر فرد) و شعار گردش آزاد اطلاعات بدون در نظر گرفتن منطق و اقتضائات آن، خطر تداخل در تناسب و هماهنگیهای درونی جامعه را به شکلی جدی تقویت کرده است.
چنانچه اشاره شد اثربخشی و سرانجام یافتن برنامهها و اهداف هر جامعه در گرو حفظ جریان عادی زیست و نظم بایسته برای هماهنگیهای درونی و جلوگیری از خروج کارکردهای بخشی از زمینههای تعیین شده پیش بینی آن هاست، ولی با این حال در هیچ شرایطی نمیتوان از وقوع بحرانهای پیش بینی نشده و خارج از کنترل کارگزاران و دست اندرکاران جلوگیری کرد.
رویدادهای گوناگونی که خارج از اراده ساختارهای جامعه به وجود خواهد آمد که نظم و آرامش لازم برای حفظ کارکرد نظام اجتماعی را با آسیب مواجه میکند. به عنوان نمونه حوادث طبیعی گوناگونی، چون زمین لرزه، توفان، بیماریهای همه گیر و... در هر زمانی میتواند نظم اجتماعی را بر هم زند. از این روی و با توجه به اجتناب ناپذیر بودن بحرانها مفهوم کنترل بحران معنی مییابد.
ولی کنترل بحران دارای دو تراز گوناگون است که یکی از آنها کمتر مورد توجه قرار گرفته است. تراز نخست مدیریت بحران مربوط به عملکرد منطقی، سریع، هماهنگ و هدفمند کارگزاران دولتی است که بتوانند به طور یکپارچه از گسترش آسیبهای بحران جلوگیری کنند و خطرات را به کمترین حد برسانند و جامعه را به سرعت به نظام سابق خویش بازگردانند.
ولی دومین سطح مدیریت بحران که متأسفانه در کشور ما کمتر مورد توجه قرار میگیرد مربوط به کنترل روانی جامعه و مدیریت اذهان جامعه برای ایجاد آرامش مورد نیاز است. آشکار است اگر در کنار بحران پیش آمده همچون سیلهای اخیر، نتوان زمینه روانی و رفتاری جامعه را مدیریت کرد، آسیبهای بحرانهای پیش آمده دوچندان خواهد شد.
رسانههای عمومی به عنوان مرجع اصلی شکل دادن به ذهنیت مردم از طریق انتقال اطلاعات و البته چگونگی تحلیل این اطلاعات نوع نگاه مردم به بحران و رفتارهای احتمالی آنها را تعیین میکنند. در حوزه مدیریت بحران یکی از اقدامات مغفول، ولی الزامی اتخاذ سیاست مرکزی واحد در رسانههای عمومی برای این امر است. نبود این سیاست واحد ضمن ایجاد بی اعتمادی در مردم، زمینه ساز رفتارهای پرخطر اجتماعی نیز خواهد گشت.
در کنار رسانههای عمومی امروز که در عصر رویکرد دوم سواد رسانهای یا همان انسان-رسانه قرار داریم، هر یک از افراد به دلیل در اختیار داشتن ابزارهای تولید پیام رسانهای و با حضور در شبکههای اجتماعی، خود به تولید پیام و ارسال آن اقدام میکنند. نگاهی به حجم و تعدد پیامهای تولید شده مردمی در همین سیل اخیر اهمیت موضوع را روشن میسازد. بدون کنترل این مسئله، بحران بسیار پیچیدهتر و نظم روانی جامعه با خطر جدی روبه رو میشود.
امروز نحوه مخابره اخبار بحران چه در رسانههای عمومی و چه در شبکههای اجتماعی مردمی نه تنها به حل بحران کمکی نکرده است، بلکه زمینه تشدید آسیبهای بحران را فراهم میآورد. اتخاذ سیاست رسانهای واحد برای رسانههای عمومی از یک سو و گسترش سواد رسانهای با رویکرد مدیریت تولید شخصی و نه تنها چگونگی مصرف، راه بنیادین برون رفت از مشکل است. به عبارت دیگر پیوستهای رسانهای مدیریت بحران اصلی اساسی، ولی فراموش شده است.