محمدجواد استادی - پژوهشگر مطالعات فرهنگی | شهرآرانیوز - ذهن انسان به عنوان موجودی متفکر، همواره آکنده از پرسش ها، اندیشهها و معانی گوناگون است، بنابراین ذهن فلسفی انسان، از او موجودی متفاوت از دیگران ساخته که وی را نیازمند محملی ارتباطی برای تبادل این اندیشهها و معانی کرده است. درواقع بخش مهمی از ارتباطات انسانی، جدای از کوشش برای برقراری ارتباط به منظور رفع نیازهای نخستین زیستی، به رفع نیازهای فلسفی او بازمی گردد.
انسان از همان روزگار نخست در جست وجوی ابزاری بود که با کمک آن، بتواند مفاهیم انتزاعی را که در ذهنش شکل میگیرد، به دیگران منتقل کند؛ ابزاری که بتواند پیچیدگیهای انتزاعی بودن اندیشه را کاهش دهد و تصویری درست و دقیق و مهمتر از آن اثربخش و اقناعی در ذهن مخاطبان برجای گذارد، چه آنکه هر صاحب اندیشهای میکوشد تا برداشت و معنی ذهن خویش را به دیدگاه غالب دیگران بدل سازد. مروری بر تاریخ اندیشه و زیست بشری، نشان میدهد که هنر برجسته ترین، رساترین و تأثیرگذارترین ابزاری بوده که برای انتقال اندیشه به کار گرفته شده است.
انسان به دلیل بنیادهای فطری خویش همواره در جست وجوی زیبایی بوده است. بر همین بنیاد، هنر با اتکا به نظامهای گوناگون زیبایی شناختی، کوشش کرده است مفاهیم را در چارچوب فراوردههای زیبا به مخاطب عرضه کند تا افزون بر ایجاد جذابیت و جلب توجه او، معنی پنهان در ذهن آفرینشگر هنرمند را نیز منتقل کند. همچنین هنر به دلیل زبان غیرمستقیم خویش و توانایی ایجاد قالبهای گوناگون و متکثر و البته متناسب با ذائقه مخاطب، ضریب تأثیرگذاری بسیار بیشتری نسبت به دیگر حوزههای انتقال اندیشه یافته است. هنر آگاهانه امکان اثربخشی بر خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب را دارد که همین مسئله، فرصت ویژه و بی نظیری را برای آن به وجود میآورد. یکی از دلایل مهمی که قدرتها و سیاستمداران در همه تاریخ از هنر استفاده کرده اند، نیز همین بوده است.
هنرهای تجسمی از کارآمدترین، ماندگارترین و کهنترین هنرهای زنده و پویای انسانی هستند. به قدرت میتوان گفت که هنر تجسمی هم پای عمر انسان قدمت دارد و همراه با او توسعه یافته است، به گونهای که با مرور تاریخ هنر درخواهیم یافت که قدیمیترین آثار هنر انسانی مربوط به هنرهای تجسمی است؛ به ویژه آنکه به دلیل قدرت ساختارهای دینی در طول تاریخ، بیشترین نمود و ظهور هنر تجسمی به بیان اندیشهها و آموزههای دینی بازمی گردد.
نگاهی به هنر اسلامی و هنر مسیحیت در جای جای جهان، به خوبی این نکته را نشان میدهد. یکی از دلایل مهم این امر، این است که هنر و به ویژه هنرهای تجسمی، بهترین ظرف برای انتقال رمزهای دربردارنده معانی عمیق دینی و اعتقادی هستند. به عبارت دیگر هنرمند با ژرف اندیشی در معانی و ارتباط آن با دیگر واقعیتهای هستی، معنی دریافتی خویش را در قالب رمزگونههایی که در اثر هنری و نشانهها و نمادهای آن انتقال مییابند، ابراز میکند.
این مسئله از چنان اهمیتی برخوردار است که تیتوس بورکهارت، اندیشمند برجسته، معتقد است که هنر دینی بر نمادها و رمزهایی استوار است که در چارچوب تصاویر و قالبهای گوناگون عرضه میشود. نقاشی، خوشنویسی، کاشی کاری و هنرهایی از این دست مملو از نشانهها و رمزهایی هستند که معانی پیچیده را منتقل میکنند. شما کافی است کاشی کاری مساجد اسلامی را مرور کنید تا معانی گوناگونی را که هنرمندان کاشی کار با کمک گرفتن از رمزگان گوناگونی، چون نقوش متنوع و رنگهای پیچیده بیان میکنند، دریابید.
در ایران به دلیل بنیادهای دینی، هنرهای تجسمی همواره از شکوه و نفوذ ویژهای برخوردار بوده اند؛ به ویژه هرجا که بنیادهای دینی جنبهای مناسکی، عمومی و گسترده یافته، این امر تقویت شده است. واقعه عاشورا به دلیل برخورداری از جنبههای معرفتی و معنوی ژرف و وسعت و عظمت ابعاد آن، بیشترین تأثیر را بر هنرهای تجسمی ایران گذاشته است. به دیگر سخن، واقعه عاشورا ترکیبی پیچیده و گسترده از معانی است که یکی از بهترین محملها برای نقل این معانی هنر است.
نقاشی و شاخههای گوناگون آن و خوشنویسی و کتابت، مهمترین آثار تجسمی ایران در دوران اسلامی را خلق کرده اند. کربلا و وقایعی که در آن رخ داده است، مملو از مفاهیم زیبایی، چون ایثار، ظلم ستیزی، عدالت جویی، آزادگی و عشق است و چه شیوهای مؤثرتر از هنر برای نقل این زیباییها وجود داشته است؟ نقاشیهای قهوه خانهای را میتوان آخرین قالب خلق آثار ماندگار هنر تجسمی با رویکرد طرح معانی عاشورایی دانست. ولی پس از آن و در دهههای گذشته، به نظر میرسد که هنرهای تجسمی با وجود ظرفیت ویژه خویش، نتوانسته اند در بروز معانی قیام امام حسین (ع) چندان موفق باشند.
یکی از دلایل این امر، به روز نشدن هنرهای تجسمی هم پای تحولات جامعه است. هنر زمانی ماندگار است که بتواند با برخورداری از خلاقیت و نوآوری، خود را پویا و موردتوجه نگه دارد. آثار تجسمی گذشته را که امروز مرور کنیم، درخواهیم یافت در دوره خود بسیار خلاقانه و متناسب با وضعیت جامعه بوده اند. به نظر میرسد هنر تجسمی معاصر ما صرفا در دام تکرار و تقلید افتاده و از خلاقیت تهی شده است. نکته دیگر، کاربردی بودن هنر تجسمی است. آثار ماندگار تجسمی به ویژه در دوره اسلامی، همگی جنبهای کاربردی داشته اند. حضور هنر تجسمی در زیست مردم در فضاهایی، چون معماری، کتابت و تزیینات کاربردی گوناگون، این نکته را به خوبی نشان میدهد. ضعف دیگر، بهره نگرفتن هنرمندان از معانی عاشورایی است.
بایسته است هنرمندان با بطن اندیشه و محتوای واقعه عاشورا آشنا شوند و معانی درونی آن را تجسم کنند. بسنده کردن به جنبههای روبنایی عاشورا، تنها بخش کوچکی از وظیفه هنر است و بایسته است جان معنی قیام امام حسین (ع) به اثر هنری بدل شود. نکته آخر این است که آثار تجسمی باید بتوانند امروز با سایر گونههای هنری به روز و پرنفوذ رقابت کنند. اگر هنر تجسمی همچون گذشته بتواند در زیست جاری مردم نفوذ یابد، به دلیل نفوذ در حافظه تاریخی مردم، حتی از هنرهای نوظهور نیز میتواند مؤثرتر عمل کند؛ هرچند این کار نیازمند توجه سیاست گذاران هنری به سطوح گوناگون خواهد بود و به تنهایی از عهده هنرمندان برنخواهد آمد.
* نمایه: اثری از حسن روح الامین