زیست انسان به عنوان یک موجود اجتماعی در گرو تعاملات، ارتباطات و نظم دادن به روابط اجتماعی اش است. روشن است که همه موجودات نیازهایی دارند که باید برطرف شود. به طور طبیعی اعتبار و ارزش یک نظام اجتماعی و برتری آن نسبت به دیگر نظامهای اجتماعی در این است که تا چه اندازه از قدرت بر طرف کردن نیازهای پیشرفتهتر و پیچیدهتر برخوردار است. بر این بنیاد میتوان گفت تفاوت موجودات به تفاوت سطح نیازهایشان بازمی گردد.
انسان به عنوان پیچیدهترین موجود در زمین، شبکه بسیار پیچیده تری از نیازها را نسبت به دیگر موجودات دارد که باید برای تأمین آنها برنامه ریزی کند. از طرفی این نیازها به قدری پیچیده است که هر فردی به تنهایی نمیتواند آنها را برطرف سازد و نیازمند همکاری و تعامل با دیگران برای رفع آن هاست.
براین ا ساس است که انسانها گرد هم جمع میشوند و جوامعی را شکل میدهند. جوامع گوناگون نیز در کنار یکدیگر کوشش میکنند اهداف و آرمانهایی را که بر پایه نیازهایشان تعریف کرده اند با همکاری و هم فکری با یکدیگر به نتیجه برسانند.
آشکار است که هر نظام اجتماعی بر بنیاد ارزشها و اصولی مشخص شکل میگیرد و این اصول راهبرد جامعه را مشخص میکند. جامعه میکوشد از همه ساختارهای خویش برای تحقق این ارزشها استفاده کند، بدین معنی که کارگزاران نظامهای اجتماعی مبتنی بر ارزشها اهداف را پیش بینی و بر پایه اهداف، برنامههایی را در نظر میگیرند تا عملیاتی شوند.
به طور مشخص همه اجزای یک جامعه باید بر اساس این برنامهها نقشهایی را تعریف کنند که ارزشها را محقق سازد. از این رو باید گفت که حکومت کلیت هماهنگ کردن نقشها را در راستای تحقق نظام ارزشی مد نظر بر عهده دارد.
در کشور ما یک نظام اسلامی شکل گرفته است و حکومتی به نام جمهوری اسلامی روی کار است که تلاش میکند نظام ارزشهای اسلامی را در جامعه حاکم کند. این بدین معناست که حاکمیت باید بتواند گفتمانی اسلامی را به عنوان گفتمان مشترک و مورد توافق در جامعه ایجاد کند و به گونهای عمل کند که همه بخشهای متنوع و نقشهای اجتماعی گوناگون در جهت گفتمان مشترک حرکت کنند.
اگر در یک نظام اجتماعی، بخشی از جامعه یا تعدادی از نقشهای خاص در جهت ارزشهای غالب حرکت نکنند، یا به نوعی با نظام ارزشها ضدیت داشته باشند، این مسئله منجر به نوعی کژکارکردی اجتماعی خواهد شد.
در نظام اجتماعی اگر یکی از بخشها به درستی به نقشهای خود عمل نکند، کل نظام اجتماعی دچار آسیب و در نتیجه سرمایه اجتماعی دچار اخلال میشود و نتیجه این میشود که کل اعضای اجتماعی دچار اخلال و بحران میشوند و در نهایت ارزشها محقق نخواهند شد.
یکی از گروههایی که در مسیر تقویت و غلبه گفتمان حرکت میکند گروه هنرمندان است. هنر و هنرمندان بیش از سایر نقشها در شکل گیری گفتمان غالب جامعه ایفای نقش میکنند. گفتمان مرکزی جمهوری اسلامی انقلاب اسلامی است. اگر بخواهیم جامعه ایرانی به آرمان هایش برسد باید گفتمان انقلاب اسلامی محقق شود.
اینکه مرحوم امام خمینی «ره» درباره انسان فرهنگی صحبت میکنند و میگویند هدف ما این است که انسان فرهنگی و الهی را جایگزین انسان مادی کنیم در واقع درباره بنیاد انقلاب اسلامی سخن میگویند.
برای اینکه این گفتمان در بین آحاد جامعه گفتمان غالب شود، بهترین زبان، زبان هنر است. برای اینکه ابعاد دینی، فرهنگی و ایدئولوژی در جامعه فراگیر شود، نیازمند یک زبان غیر مستقیم و کارا و تأثیر گذار هستیم و آن زبان، زبان هنر است. هنرمندان وظیفه دارند که گفتمان انقلاب اسلامی را در اندیشهها و قلب آحاد ملت درونی سازند و در واقع ایشان را اقناع کنند.
به عبارت دیگر میتوان گفت زبان هنر، مفاهیم انتزاعی را درونی و ملموس میکند. هنر جمهوری اسلامی باید بتواند گفتمان انقلاب اسلامی و شعارهای اصلی آن را در جامعه عمومی و نهادینه کند. بر این بنیاد میتوان گفت مهمترین رکن تقویت گفتمانی در جمهوری اسلامی هنر و هنرمندان هستند.