پس از سالها پیگیری، همچنان تعدادی از کارخانههای صنعتی جاده کلات و سیمان بدون ضابطه فعالیت میکنند
مریم قاسمی|چندسالی است مسئله آلایندههای زیسـت مـحیـطی چندین کارخانه در جاده کلات و سیمان به وسیله رسانهها مـطرح و پیـگیری شده است و هر بار مسئولان مختلف با تائید مشکلات موجود وعدههایی دادهاند. نزدیک بودن تعدادی از این واحدهای تولیدی (کارخانه ایزوگام، کارخانه آسفالت و کشتارگاه انفرادی) به دورترین محدوده شهری در منطقه ۳، یعنی مهرگان، نیز تاحدی مورد توجه قرار گرفته است، اما آنچه در آخرین بازدیدمان ازاین محدوده به عنوان مهمترین مسئله مطرح میشود مشکلات شدید تنفسی است که بخش زیادی از ساکنان را درگیر و مصرف داروهای تنفسی را جزو وعدههای ثابت روزانه آنها کرده است. به همین بهانه بار دیگر موضوع الایندههای زیستمحیطی و آخرین اقدامات مسئولان محیطزیست را بررسی میکنیم.
شبهای دودآلود مهرگان
شبهای زیادی دود کارخانه ایزوگام، چون ابر سیاهی، مهرگان را میبلعد. دود هیولایی منعطف و نامرئی است که از هر روزنهای وارد خانه، اتاق و مجاری تنفسی مردم میشود، کابوسی تکراری، اما تمام نشدنی که خیلی وقتها مردم را بی خواب میکند. برای همین است که اهالی مهرگان سال هاست خواب آرام ندارند. آنها زمانی که ساکن این محله خوش آب و هوا شدند، نمیدانستند فقط روزها هوا خوب است و شبهای مهرگان دنیایی سیاه است، دنیایی پر از دود و بوی زننده. همان ساعتی به مهرگان میرسیم که از ما خواسته بودند آنجا باشیم. گفته بودند ۹ به بعد بیایید که خودتان از نزدیک شرایط را ببینید. وارد خانه که میشویم، بیشتر از ۱۰ نفر از اهالی گرد هم آمده اند تا جادوی کارخانه ایزوگام را نشان ما دهند که از آن طرف شهر آمده ایم و از «آخر دنیا»ی آنها چیزی نمیدانیم. صاحب خانه بلند میشود و پنجره را باز میکند. چند دقیقهای نمیگذرد که جادو شروع میشود. در چشم به هم زدنی هوای خوب و ظاهرا پاک مهرگان پر از دود میشود. دود انگار که وزن دارد. وقتی وارد ریه هایمان میشود سنگینی اش را احساس میکنیم. یکی از مردهای محله دستمال سفید نخی اش را از توی جیب بیرون میکشد و تای آن را باز میکند. میگوید: ۵ سال پیش که بالاخره مسکن مهر را تحویل گرفتیم و ساکن مهرگان شدیم، فکر کردیم مسئله حل میشود. فهمیدیم مشکل کار کجاست، اینکه کارخانههای ایزوگام که در جاده کلات ردیف شده اند به اضافه کارخانه سیمان شهرداری از فیلتر استفاده نمیکنند. ۲ احتمال دادیم اینکه گذاشتن فیلتر برای کارخانه خرج دارد، یا فیلترها خارجی هستند و در تحریمها گیر افتاده اند. اما به نظر احتمال اول قویتر است. مگر فیلتر چیزی است که تحریم شود؟ نمیدانم چطور میتوانند به راحتی نفس بکشند، وقتی میگذارند مردم در دود خفه شوند، فقط برای اینکه هزینه نکنند؟ صدای یکی از زنهای محله از آن طرف اتاق و از ردیف خانمهایی بلند میشود که هرکدام یک دنیا حرف برای گفتن آماده کرده اند و، چون بمبهایی آماده انفجار کنار هم قرار گرفته اند. «اینجا خانه داریم، اما بیشتر روزها ناچاریم به خانه اقوام در یکی از روستاهای اطراف برویم تا از دود در امان بمانیم.» این حرف مردی را که زیر طاقی آشپزخانه نشسته است بلند میکند: ما که خانه و باغ بیرون شهر نداریم چه کنیم؟ باید تابستان و زمستان همین جا بمانیم و دود بخوریم.
یکی از زنهای محله از آن طرف دستش را بالا میآورد و میگوید: تابستان نمیتوانیم کولر روشن کنیم و ناچاریم علاوه بر دود، گرما را هم تحمل کنیم، چون کولر هوای پر دود بیرون را به داخل میآورد. مرد میان سالی که پایین اتاق نشسته است تا میخواهد حرف بزند سرفه اش میگیرد. سرفه، سرفه و سرفه، آن قدر که صورتش کبود میشود و در خود میپیچد.
خانههای پر از قرص و دارو
از شدت سرفه صورتش سرخ و رگهای ریز چشمانش پر خون شده است و با هر سرفه لایه اشک در چشمانش ضخیمتر میشود. سر و گردنش لابه لای دستهایی که به کمکش آمده اند گم شده است و تا وقتی که اسپری ضد حساسیت آبی رنگ پیدا میشود و توی دهانش اسپری میشود، آرام نمیگیرد. نفسهای بعد از اسپری زدن هم بلند و عمیق است. به پشتی تکیه میدهد و میگذارد درون ملتهبش آرام بگیرد. همسرش با سبد دارو کنارش مینشیند. از اینکه سبد داروهایش را این طرف و آن طرف میگذارد و موقع حمله آسم اسپری را نمییابد عصبانی است. اما مرد میداند عصبانیت زن، از او نیست، از دود غلیظ کارخانههایی است که آنها را احاطه کرده اند. جسم نیمه جانش کم کم جان میگیرد. دست را مثل پرندهای که تندتند بال میزند تکان میدهد. زن با یک لیوان آب کنارش مینشیند و یک قرص سالبتامون کف دست مرد میگذارد. صدای زن خیلی آرام است و انگار از قعر زمین بلند میشود و، چون نجوایی غریب میان سرفههای مردش راه میرود: از قدیم آسم داشت، اما آن قدر نبود که بگویم مریض است، اما در این ۵ سالی که به مهرگان آمده ایم واقعا مریض شده است. روزی نیست که، چون جنونگرفتهها از شدت حمله آسم به خود نپیچد و بعد هم، چون جسدی نیمه جان گوشه خانه نیفتد. شبها که دود راه میافتد، بدتر. برای چندمین بار داروها را توی سبد، کنار هم میچیند، پازلی که هر روز بارها و بارها آن را درست میکند و به هم میریزد. همه قرصها را میشناسد. میداند سالبتامون چه شکلی نوشته میشود. حتی میتواند آن را از روی نسخه دکتر هم بخواند. میگوید توی خانه همسایه هایش هم از این قرصها و داروها زیاد است. چادر سر میکند و در خانه تک تک همسایه هایش را میزند. داخل خانهها میرویم، سبدهای دارو روی پیشخوان آشپزخانه، روی میز عسلی جلو مبلها و داخل قفسههای یخچال قرار دارند. یکی از کارکنان مرکز بهداشت مهرگان که جمعیت پنج هزارنفری را زیر نظر دارد، میگوید: بر اساس آمار حدودیای که خودش از جمعیت میتواند ارائه دهد، از هر ۸ نفر ۴ نفر در مهرگان دچار بیماریهای تنفسی و آلرژی هستند. به گفته اکبرزاده این افراد یا از ابتدا زمینه بیماری را داشته اند که در شرایط محیطی مهرگان تشدید شده است، یا اینکه همین جا دچار آلرژیهای تنفسی شده اند.
سوزاندن دل و روده پرندهها چه بویی میدهد؟
«می دانید سوختن سروکله و رودهها و پر مرغ چه بویی میدهد؟» نفسش که جا میآید، این را میگوید. تعجب میکنیم. یعنی این همه راه را دویده است که این را از ما بپرسد؟ این موضوع مهمی است که از قلم افتاده است! دستش را روی در ماشین میگذارد تا سوار نشویم. آن طور که او میگوید ظاهرا فقط کارخانههای اطراف نیستند که با مشکلات زیست محیطی شان برای ساکنان مشکل ایجاد کرده اند. کشتارگاه انفرادی هم به نوعی اهالی را عاصی کرده است. چهره اش را که در هم میکشد صورتک غمگینی میشود که همه جا به عنوان نماد گریه آن را میبینیم. «نمی توانم بگویم چه بویی دارد، خیلی بد، جوری که دوست دارم بمیرم و دیگر این بو را تحمل نکنم. نه میتوانم مهمان به خانه دعوت کنم و نه خودم زندگی دارم. هر وقت که بو بلند میشود، دخترم میرود داخل اتاقش و خودش را زندانی میکند.
او ادامه میدهد که از گذشته ۲ کشتارگاه مرغ و طیور در این حوالی وجود داشته است که از سال گذشته کارخانه «مرغ طیوران» به خاطر مشکلاتش تعطیل میشود، اما کشتارگاه انفرادی همچنان فعالیت دارد و این فعالیت گاه بوی بسیار زنندهای را در محل ایجاد میکند. مشکل مربوط به بخشی از کشتارگاه است که لاشهها و امعا و احشای پرندگان را برای تبدیل کردن به کود یا خوراک دیگر جانواران پرورشی میسوزاند، میگوید: چندبار پی این ماجرا را گرفتم که گفتند کشتارگاه باید فیلتر استفاده کند تا بو در محل نپیچد. نمیدانم اینها با این همه درآمد چطور نمیتوانند یک فیلتر بگذارند؟ چهره اش شبیه التماس کودکی برای تنبیه نشدن است، وقتی میگوید: بوی سوختن گوشت، چربی و پر مرغ میدهد، ولی در اصل جان ما را میسوزاند.
تورج همتی، مدیر کل حفاظت محیط زیست:
باید برخوردهایمان را بیشتر کنیم
مهرگان جزو مناطق ویژه ما از نظر مسائل زیست محیطی است. کارشناسان ما به طور مستمر از کارخانههای جاده کلات و سیمان بازدید میکنند و بیشتر وقتها بازدید شبانه دارند. حدود ۱۷ مورد هم سیستم هایشان را اصلاح کرده اند، اما سال گذشته ۷ واحد را تعطیل کردیم و آنها مکلف شدند اصلاحات را انجام دهند. با وجود این قبول دارم همچنان مشکل وجود دارد.
در این چند سال اخیر بازدیدهای مستمر گذاشتیم و مشکلات را به مقام قضایی گزارش دادیم. همین گزارشها بود که سال گذشته منجر به برگزاری جلساتی با معاونت پیشگیری از وقوع جرم و معاونت امور اجتماعی دادستانی شد. بر اساس این جلسات مقرر شد به این کارخانهها فرصتی برای نصب سیستمهای فیلتراسیون و کنترل آلایندههای محیط زیستی داده شود. تعداد زیادی از این واحدهای تولیدی سیستمهای کنترل آلایندهها را نصب کرده اند، اما تعداد اندکی هنوز این الزامات را رعایت نکرده اند.
در فاز بعدی اقدامات از واحدهایی که الزامات را رعایت کرده اند خواسته ایم در استفاده از این سیستمها مداومت داشته باشند تا آلایندههای هوا کنترل شود و در هوای محدوده اطراف تخلیه نشود، به ویژه در شبها که هوا ساکن است. از ابتدای امسال هم بازدیدهای کنترلی به ویژه شب هنگام گذاشته ایم و به واحدهای متخلف تذکراتی داده ایم. در دور دوم بازرسی نیز که در ۲ هفته اخیر صورت پذیرفته است پس از بازدید ۲۵ واحد تولیدی ۸ واحد متخلف را به واحد حقوقی مان معرفی کرده ایم تا از مرجع قضایی پیگیری شود. هیچ توجیهی برای واحدهای متخلف وجود ندارد. آنها با وجود اینکه میدانند استفاده از سیستمهای فیلتراسیون برایشان بهره اقتصادی دارد و میتوانند مواد هیدروکربنی را در تانک ذخیره کنند -که در نهایت برایشان ارزش افزوده دارد- از رعایت الزامات فرار میکنند. بااین حال انتقال کارخانهها را در برنامه نداریم، برنامه اصلی این است که کارخانهها الزامات ما را رعایت کنند و ما هم برخوردهایمان بیشتر شود. همین حالا پرونده واحدهای متخلف در دستگاه قضایی باز است. حتی این واحدها در گذشته از مواد بازیافتی استفاده میکردند که با آنها برخورد کردیم و اداره استاندارد را پای کار آوردیم، چون برخی معضلات زیست محیطی به این موضوع مربوط است، به نظرم اداره استاندارد باید خیلی بیشتر درگیر شود، برای کالایی که تحویل جامعه میشود. درباره بوی بد کشتارگاه انفرادی نیز شکایتهایی داشتیم که در ۲ سال گذشته، اکیپهای مختلف بهداشت و کارشناسان استانداری در بازدیدها همراهی کردند. به جز معدود بازدیدهایی که سیستمشان نقص داشت آن بوی آزاردهنده احساس نشد، با این حال مقرر کردیم اگر کارشناسان بهداشت چنین مسئلهای را گزارش کردند برخورد شود. در مواردی که شکایت شده بود کشتارگاه انفرادی نقص فنی داشت، به گونهای که سیستم بوسوز آن به مشکل خورده بود و نتیجه آن بوی بسیار بد ناشی از سوزاندن ضایعات پرندگان برای پخت خوراک دام بود که البته تغییراتی ایجاد کرد.
علیرضا جمیع، مدیرکل استاندارد خراسان رضوی:
مسئلهای مرتبط با اداره استاندارد وجود ندارد
تمام مشکلات محیط زیستی کارخانههای جاده کلات و سیمان به اداره محیط زیست مربوط میشود و اداره استاندارد خروجی کالای تولید شده را بررسی میکند، نه خروج گازها و فاضلاب و ... را. در واقع به نظر نمیرسد این موضوعات روی کیفیت کالاها تأثیرگذار باشد و اکنون نیز مسئلهای مرتبط با ما در این زمینه وجود ندارد.