خردهروایتهایی از صاحبان مشاغل خانگی محله پورسینا که با درآمد اندک چراغ زندگی را روشن نگه میدارند
سحر نیکوعقیده
خبرنگار شهرآرا محله
خانه برای بیشتر افراد تعریف مشخصی دارد. جایی برای ساعتی آرامیدن، تفریح و استراحت، اما وقتی بحث مشاغل خانگی به میان میآید خانه معنای دیگری به خود میگیرد. تبدیل به عرصهای میشود برای درآمدزایی، میدانی برای تاختن و جنگیدن که بیشتر مبارزان این میدان زنان خانهدار هستند. زنان زرهپوشی که با دست خالی به جنگ روزگار میروند. این موضوع در مناطق حاشیهای بیشتر از هر جای دیگری به چشم میخورد. خیابان پورسینا واقع در منطقه ۶ یکی از این مناطق است. جایی که آوازه زنان سختکوش آن به همه جا رسیده است. زنانی که یک ارتش خاموش اقتصادی را تشکیل دادهاند و در شرایطی سخت زندگی را پیش میبرند. با کفشدوزی، چرمدوزی، قالیبافی، تهیه ترشی خانگی و... میگویم ارتش خاموش، چون اینکار آنقدر بی سر و صدا انجام میشود که تلاشم مبنی بر پیداکردن آماری موثق در این زمینه بینتیجه میماند. در آمریکا یکپنجم اشتغال در حوزه مشاغل خانگی صورت میگیرد و در ایتالیا بخش جالبتوجهی از صنایع در کارگاههای کوچک خانگی تولید میشوند، اما اینجا مشاغل خانگی بیسروصداتر از هر جایی به حیات خود ادامه میدهند. این سکوت را وقتی در خیابان پورسینا (معروف به معدن مشاغل خانگی) راه میروم بیشتر از هر زمان دیگری حس میکنم. تنها نشانی شاید زخمهای قدیمی روی دست زنانی باشد که از کنارم عبور میکنند یا پچپچشان در گوش هم توی اتوبوس وقتی از کمردردهای ناشی از کفشدوزی حرف میزنند که برای همه اینجا تجربهای مشترک و معمولی محسوب میشود. راهیافتن به خانههایی که حالا هر کدام به کارخانهای تبدیل شدهاند کار سختی است. برای اینکار از معتمد محله پورسینا، آقای پیوندی کمک میخواهم و او واسطهای میشود برای ارتباط با این زنان سختکوش. آقای پیوندی خودش ساکن و مغازهدار قدیمی این محله است. او و همسرش برای سالها دغدغه کمدرآمدی زنان شاغل این محله را داشتند و سرانجام یک سال و نیم پیش تصمیم میگیرند کارگاهی کوچک را برای کارآفرینی زنان راهاندازی کنند. این کارگاه درست پشت مغازه آقای پیوندی است و گفتگو و دیدار ما با این زنان در همین کارگاه کوچک شکل میگیرد. پس از آن پا به درون کارخانههای کوچک آنها هم میگذاریم.
معدن مهارت
پیش از ورود و در مسیر کارگاه آقای پیوندی از پیشینه این خیابان و علاقه دیرینه این زنان به اشتغال میگوید: «این خیابان را بیشتر تولیدکنندگان شهر میشناسند و برای نیروی کار ارزانی که وجود دارد به اینجا میآیند و کارشان را به دست این زنان میسپارند. زنانی که اغلب سرپرست خانوار هستند، به تنهایی بار یک زندگی را به دوش میکشند یا کمکدست همسران کارگر و از کارافتاده خود میشوند. قدیمترها تولیدکنندگان شیرینی و بستنی، آجیلهای سربسته خود را میآوردند و زنها با قیمتی ناچیز صبح تا شب پسته و بادام میشکستند. بعد از مدتی قالیبافی اینجا رواج پیدا کرد. قالیفروشها از شهر میآمدند و نخ و ابریشم را به قالیبافان ماهر اینجا میسپردند و قالیهای خوشبافت قیمتی تحویل میگرفتند. این قالیها چند برابر هزینهای که بافندهها میگرفتند در قالیفروشیها فروخته میشد، اما بازار قالیفروشی راکد شد. حالا چند سالی میشود که کار چرم مثل کیف و کفشدوزی و همچنین تهیه ترشی خانگی اینجا رواج بیشتری پیدا کرده است. همه اینها را گفتم که بگویم اینجا معدن مهارت و خلاقیت است و بهاصطلاح از انگشت هر زنی اینجا هزارتا هنر میبارد، اما بهدلیل وجود واسطهها چیزی عاید خودشان نمیشود.»
خیران پای کار بیاینداز میان کوچهپسکوچهها به مغازهای کوچک میرسیم از دالان کوتاه پشت مغازه عبور میکنیم و به کارگاهی میرسیم که فقط چند وجب از مغازه بزرگتر است. پیش از هر چیزی پروندههای رنگارنگ روی میز خودنمایی میکند. آقای پیوندی توضیح میدهد که اینها برای شناسایی افرادی در این محله هستند که بیشتر از هرکسی به کار نیاز دارند و در اولویت هستند. زنان سرپرست خانوار، خانوادههای نیازمندتر و... او درباره این کارگاه کوچک و زنان شاغل در آن توضیح میدهد: «من و همسرم با کمک هم این کارگاه را راه انداختیم که دست واسطه را کوتاه کنیم تا این بانوان درآمد بیشتری داشته باشند. حالا در فصل تابستان که سفارش بیشتر است ۱۰ نفر به طور مستقیم و ۷ نفر غیرمستقیم در این کارگاه مشغول به کار هستند و در زمستان این تعداد کمتر میشود. محصولات هم عمدتا سبزیهای پاک شده و بستهبندی شده و ترشی است که از صفر تا صدش را همین خانمها اینجا تهیه میکنند. به لطف خدا با اینکار توانستیم به تعداد بسیار کمی از آنها کمک کنیم، اما برای گسترش آن به کمک نهادها، خیران و سرمایهگذاران نیاز داریم.»
برای تفریح کار نمیکنیم.
اما جدا از تهیه ترشی خانگی آقای پیوندی میگوید که برنامههایی هم برای سر و سامان دادن به اوضاع انبوه زنان چرمدوز این منطقه دارد. چندی پیش با پیگیری آنها و با کمک شهرداری کلاسهای چرمدوزی در ۱۵ جلسه در مسجد محله برپا میشود و ۲۱ نفر از زنان در این کلاسها شرکت میکنند. درباره این کلاسها از خانمهایی که یکی یکی با چهرهای خندان و پرانرژی به کارگاه وارد میشوند، سؤال میکنم. همگی در طبقه بالا در فضایی کوچک که آن را دفتر کارگاه معرفی میکنند دور هم جمع میشوند. همه روی گلیم کوچک وسط دفتر مینشینند و بساط کیفهای چرمیای را که دوختهاند پهن میکنند. توی درگاه میایستم که یکی از میان جمع میگوید: «جمع خودمانی است. بفرمایید!» مینشینم و گرم صحبت میشویم. انگار که سالهاست یکدیگر را میشناسیم. درباره کیفهایی که دوختهاند، نوع دوخت و... صحبت میکنند. بعضیهایشان سالهاست که کیف میدوزند، بعضیها هم تازه با شرکت در کلاسهای پانزده روزه، چرمدوزی را یاد گرفتهاند. یکی یکی کارهایشان را دستم میدهند. کیف مردانه، کیف زنانه، کیف مجلسی، جاکارتی و... دارند با اشتیاق درباره کارهایشان توضیح میدهند که یکی از میان جمع میگوید: «خیلیها برای پرکردن اوقات فراغتشان میروند سمت چرمدوزی. اما ما برای تفریح و وقت پرکردن کار نمیکنیم. با دل و جان کار میکنیم، چون به این کار نیاز داریم هرچند درآمدش اندک باشد.» حالا علت این همه اشتیاق و علاقه را بیشتر میفهمم.
کفشدوزی رایجترین شغلبیشتر که صحبت میکنیم میفهمم مهارتهایشان تمامی ندارد. در هر کاری دستی دارند و همه فن حریف هستند. میپرسم چه کارهایی را تجربه کردهاید؟ و کارها را یکی یکی ردیف میکنند، قالیبافی، خیاطی و...، اما کفشدوزی پرتکرارترین آنهاست. یکی که جوانتر از بقیه است و همه او را (عروس) خطاب میکنند و بهتازگی ازدواج کرده، دستی به گردنش میکشد و از گردندردی که بر اثر صبح تا شب کفش دوختن گریبانگیرش شده است میگوید. همین باعث میشود که آن را رها کند و برود سمت کیف دوزی. از درآمد کفشدوزی، رایجترین شغل این روزهای محله میپرسم و از پاسخی که میدهند تعجب میکنم. آنها بابت هر کفشی که میدوزند چیزی حدود ۲۰۰ تا ۷۰۰ تا تک تومانی بیشتر نمیگیرند! و دست آخر، آخر ماه چیزی که دستشان را میگیرد خانه پرش ۲۰۰ هزار تومان است! البته عروس میگوید که بستگی به سرعت کار هم دارد و اگر فرز باشی میتوانی ماهی ۳۰۰ تومان هم کاسب باشی! بعد گوشیاش را به دستم میدهد و فیلم کفشدوزی خودش را نشانم میدهد. سوزن را دائم از فوم رد میکند و با سرعت رویی را به کفی میدوزد و کفش بعدی را برمیدارد.
خانم صداقت که از بقیه پرسن و سالتر است و کارهای زیادی را در این سالها تجربه کرده است، میگوید: «البته اینجا خیلی از کارها فصلی هستند. الان یکی دو ماهی است که بساط کفشدوزی جمع شده است و همه زعفران پاک میکنند. تابستان خیلیها میروند سر زمینهای کشاورزی و پابهپای شوهرشان کار میکنند. زمستان فصل تهیه ترشی است و.»
اتاق کار ما، اتاق خوابمان بود.
اما کیفدوز کهنهکار این جمع خانم شاکری است. ۳۹ سال بیشتر ندارد و مثل بیشتر خانمهای این محله هر مهارتی که فکرش را بکنید کسب کرده است، اما کیف و چرمدوزی را بیشتر از کارهای دیگر دوست دارد. او این مهارت را ۱۱ سال پیش در کلاسهایی که در فرهنگسرای غدیر برگزار میشدند، فرامیگیرد و آن را به عنوان کار اصلی خود ادامه میدهد. همسر او هم جزو معدود مردان این منطقه است که به شغل خانگی رو آورده است. تا چند سال پیش بنایی حرفه اصلی او بوده است، اما با مریض حال شدنش شغل معرقکاری را پیش میگیرد، چیزی که همیشه به آن علاقه داشته است. خانم شاکری میگوید: «اتاق کار ما قبلا اتاق خوابمان بود. بعد تبدیل شد به اتاق کار من و پاتوق زنان چرمدوز محله. حالا مدتی است که به کارگاه همسرم تبدیل شده است. او گاهی تا نیمههای شب آنجا معرقکاری میکند.»
مشتاق میشوم که نگاهی به این کارگاه کوچک بیندازم. خانه خانم شاکری هم چند کوچه بیشتر با کارگاه آقای پیوندی فاصله ندارد. خانمها بساط کیفهایشان را جمع میکنند و راهی خانه آنها میشویم.
کارگاه چوبشنیده بودم که هرکسی خانهاش، یعنی زندگیاش! با این حساب زندگی خانم شاکری، همسرش و دو فرزندش باید جایی باشد میان بوی چوب، عطر چرم مصنوعی و انواع ترشیها توی دبههای بزرگ و... یک زندگی پر از تختهپارههای کوچک شناور که میشود به آنها چنگ انداخت و غرق نشد. پر از خردهکارهایی که اغلب ساکنان این خیابان به آنها روی آوردهاند، اما نقطه عطف این خانه کوچک ساده همان اتاق خواب یادشده است که حالا تبدیل به کارگاه شده است. وارد این کارگاه میشوم. یک چهاردیواری کوچک پر از آثار هنری ریز و درشت که ساعتها باید به تماشای جزئیات آنها نشست. یک عصای چوبی با طرح شکارچی که در حال دنبالکردن یک آهو است و رد این تعقیب و گریز در تمام طول عصا ادامه دارد و به چشم میخورد. یک موتور کوچک که از تکههای چوب تشکیل شده است و در آخر دلقکهای چوبی خندان توجهم را جلب میکنند. تنه دلقک از پاها جداست و آقای ذاکری مرکز ثقل تنه را پیدا کرده است. آن را هر جا که بگذاری اول به چپ و راست خم میشود، کج میشود و تا مرز سقوط پیش میرود، اما دوباره مثل روز اول سر جای خود میایستد.
مردم برای کار سر و دست میشکنند
از جمع شاد و پرانرژی کیفدوزان محله خداحافظی میکنم و به همراه آقای پیوندی به خانه دیگری پا میگذارم. میفهمم این خیابان یک خانه مشترک است و همه چیز تکرار مکررات. تکرار بوی چرم نامرغوب مصنوعی، تکرار بوی ترشی و... زهرا صاحب چهل و شش ساله این خانه همه این کارها را یک تنه انجام میدهد تا کمکدست شوهر کارگرش باشد. در فصل زعفران، زعفران پاک میکند، جسته و گریخته کفش هم میدوزد، اما میگوید که کفشدوزی را دوست ندارد و پدر کمر و دستهایش را درآورده است. به دار قالی گوشه دیوار اشاره میکند و میگوید که قالیبافی را به همه چیز ترجیح میدهد و دلش میخواهد زندگی شلوغپلوغش را رها کند و ساعتها بنشیند پای دار و رج به رج ببافد. او از همان دوران کودکی با اینکار مأنوس میشود و حالا آنقدر حرفهای شده است که میتواند چشم بسته ببافد!
قالیبافی را مدتها پیش در روستای خودشان از مادرش یاد میگیرد و وقتی هم که به شهر میآید آن را رها نمیکند، اما این را هم میگوید که قالیبافی دیگر آنقدرها درآمد ندارد. تابستانها پابهپای شوهرش در زمینهای کشاورزی اطراف مشهد گوجه و بادمجان میکارد. بعد از آن از گوجهها رب درست میکند و میفروشد. ترشی در فصل سرما جواب میدهد و زعفران هم برای چند ماه درآمد خوبی دارد. کفشدوزی را هم هر وقت سرش خلوتتر باشد انجام میدهد. اما این را هم میگوید که شغل رایج زنان این منطقه حالا همین کفشدوزی است و با وجود اینکه درآمد کمی دارد مردم برای گرفتن کفش و دوختن آن سر و دست میشکنند و گاهی کار به همه نمیرسد. اما قالیبافی هم مثل بیشتر کارهایی که انجام میدهند اینجا فصل خودش را دارد. او از عید فطر مینشیند پای دار و تا عید نوروز قالی را تمام میکند. میگوید: «این نخها اکثرا ابریشم هستند و آنها را یکی از فرشفروشان معروف مشهد برایم آورده است. اینکار وقتی تمام شود حداقل با قیمت ۱۵ میلیون تومان در بازار فرش به فروش میرسد، در صورتی که من نهایت یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای بافت آن دریافت میکنم.»
واسطهها؛ مشکل مشترک«از زمانی که به یاد دارم خیاطی میکردم. شانزده ساله بودم که ازدواج کردم و از همان زمان با خیاطی کمکخرج شوهر کارگرم بودم.» اینها را خانم سیدی یکی از خیاطان چیرهدست محله پورسینا میگوید که حالا سالهاست در همین محله به این کار مشغول است، اما از درآمدش آنطور که باید و شاید راضی نیست. دلیلش را هم کمبودن مشتری در این منطقه میداند. بهندرت برای دوخت لباس سفارش میگیرد و اگر هم مشتری داشته باشد آنها برای دوخت پارگی، دکمه و... مراجعه میکنند. او هم با همین مشکل مشترک واسطه دستوپنجه نرم میکند. واسطههایی که پارچه و لوازم اولیه را به دست خیاطان این محله میسپارند و بابت هر پیراهن مردانه کامل خانه پرش هزار تومان پرداخت میکنند. او حالا آرزو دارد که پس از این همه سال کسب تجربه در این شغل تولیدی خودش را راه بیندازد، اما اوضاع مالی و شرایطی که دارد باعث میشود نتواند وسایل مورد نیاز برای تولیدی را تهیه کند و زندگی را با همین کارهای خرده ریزه و کمدرآمد پیش ببرد.
اعتباری برای مشاغل خانگی وجود ندارد!
توی هر کوچهای که پا میگذاریم از ابتدا تا انتها آقای پیوندی کلی خانه را معرفی میکند که در دلشان کارخانهای کوچک وجود دارد و اینها مشتی نمونه از خروار خروار زنانی هستند که مشاغل خانگی فصل مشترک زندگی تمام آنهاست. تصمیم میگیریم برای اطلاع بیشتر از وضعیت مشاغل خانگی در این منطقه با برخی مسئولان گفتوگویی کنیم و پرسوجوها ما را به اداره سازمان میراث فرهنگی میرساند.
محمد مطیع، معاون صنایع دستی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان رضوی، در تعریف این سازمان از مشاغل خانگی میگوید: «مشاغل خانگی حوزه گستردهای دارد که با توجه به همین موضوع سازمانهای زیادی به آن مرتبط میشوند مثل سازمان صنعت و معدن، اداره ارشاد، وزارت کار و... ما هم با توجه به نوع فعالیتمان صنایع دستی را مدنظر داریم که حوزه گستردهای دارد و حدود ۲۵۰ رشته را دربرمیگیرد، مثل گیلمبافی، معرقکاری و... متقاضیان مشاغل خانگی بیشتر خانمهای خانهدار هستند، اما به تازگی مردان هم بیشتر از گذشته به این مشاغل روی آوردهاند.»
وی در پاسخ به این سؤال که چرا بیشتر متقاضیان مشاغل خانگی شامل صنایع دستی و غیر آن در مناطق حاشیهای هستند، میگوید: «صنایع دستی کاری سنتی است که حداقل عمر آن به صد سال پیش بر میگردد. به همین دلیل طرفداران آن بیشتر در مناطق سنتینشین مثل مناطق حاشیهای مشهد هستند. از دیگر دلایل آن نیروی کار ارزانی است که در این مناطق سکونت دارند.»
مطیع درباره مجوز نداشتن بیشتر این کارگاههای خانگی موضوع نبود آگاهی را پیش میکشد و میگوید: «بیشتر همسران این زنان به دلیل اندیشههای سنتی با رسمیت پیدا کردن کار آنها موافق نیستند.»
وی در پایان درباره تسهیلاتی که به افراد دارای مشاغل خانگی تعلق میگیرد، توضیح میدهد: «در سالهای گذشته این تسهیلات جالب توجه بود. به افراد ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان وام داده میشد و به صاحبان مشاغل گروهی ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان وام تعلق میگرفت، اما امسال باتوجه به شرایط اقتصادی، اعتباری در این زمینه وجود ندارد.»
از تعریف مشاغل خانگی تا صدور مجوز
مدیر توسعه کارآفرینی و اشتغال اداره کل تعاون کار و رفاه خراسان رضوی در گفتگو با شهرآرامحله ابتدا به تعریف مشاغل خانگی پرداخته و توضیح میدهد: مشاغل یا کسب و کار خانگی آن دسته از فعالیتهایی هستند که توسط عضو یا اعضای خانواده در فضای مسکونی و در قالب یک طرح کسب و کار بدون مزاحمت و ایجاد اخلال در آرامش واحدهای مسکونی همجوار شکل میگیرد و منجر به تولید خدمت یا کالایی قابل عرضه به بازار خارج از محیط مسکونی میشود. مشاغل خانگی رشتههای بسیار متنوعی را دربرمیگیرند که در سامانه ملی مشاغل خانگی وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی هم میتوان به قوانین و مقررات و حمایتهای مربوطه و همچنین فهرست رشتههای مشاغل خانگی دسترسی پیدا کرد و برای دریافت مجوز آن اقدام کرد.
محمدامین بابایی در پاسخ به این سؤال که چه تسهیلاتی برای افراد دارای شغل خانگی در حاشیه شهر در نظر گرفته شده است، میگوید: منابع مشاغل خانگی سال ۸۹ برای پرداخت تسهیلات به پشتیبانهای مشاغل خانگی (اشخاص حقیقی یا حقوقی که مسئولیت حمایت از تعدادی از شاغلان خانگی را برعهده میگیرند) میباشد که در صورت دارابودن مجوز و زیرپوشش گرفتن افراد با سرانه پایین میتوانند به بانک معرفی شوند. افراد و مجموعههای فعال در شهرک شهید رجایی میتوانند در صورت شناسایی فرد یا مجموعهای که توان پشتیبانی مناسبی از مشاغل خانگی در آن منطقه را دارند، افراد را تشویق به دریافت مجوز با هدف افزایش اشتغال افراد زیرپوشش کنند. همچنین اگر پشتیبان مشاغل خانگی در این مناطق هماکنون در رشتههای مرتبط با مصنوعات چرمی، پوشاک و دست بافتههای دستگاهی وجود داشته باشد، میتواند با اتصال به شبکههای کسب و کاری تخصصی که توسط وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی با عاملیت جهاد دانشگاهی خراسان رضوی تشکیل شده است، از خدمات تسهیلگری، آموزشی، تأمین مناسب مواد اولیه و دسترسی به بازارهای فروش مناسب استفاده کند.
هر شخص نیز با داشتن مجوز فعالیت مشاغل خانگی میتواند از مزایایی مثل استفاده از بازارهایی که توسط شهرداری فراهم شده است، ثبتنام و نشان تجاری مخصوص خود و دراختیارگرفتن سهم بیشتری از بازار، اقدام برای بیمه خود به عنوان کسب و کار آزاد کند و از کارگاهها و آموزشهای کارآفرینی اداره تعاون بهرهمند شود.
وی در آخر درباره نحوه نظارت بر مشاغل خانگی توضیح میدهد: نمایندگان ۴ دستگاه اجرایی در این سازمان صنعت، معدن و تجارت، سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان جهاد کشاورزی هستند که مجوزهای مشاغل خانگی را صادر میکنند و همچنین نمایندگان ادارات تعاون کار و رفاه اجتماعی هر شهرستان، بر نحوه هزینهکرد تسهیلات دریافتی متقاضیان مشاغل خانگی نظارت میکنند و نظارت تخصصی در زمینه محصولات تولیدی خانگی به عهده دستگاههای اجرایی صادرکننده مجوز است.