صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایت پیامبر اکرم (ص) در توصیف مقام والای امام حسن (ع) به بیان دکتر رسول جعفریان

  • کد خبر: ۱۲۶۸۵۰
  • ۰۲ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۰
دکتر رسول جعفریان در بیان روایتی از پیامبر اکرم (ص) درباره امام حسن مجتبی (ع)، به صلح عاقلانه به عنوان سرمایه‌ای در سیاست این امام اشاره می‌کند.

به گزارش شهرآرانیوز، دکتر رسول جعفریان روایتی را از پیامبر اکرم (ص) در باره امام حسن مجتبی (ع) بیان می کند که به شرح زیر است:

مدخل سخن را یک روایت قرار می‌دهم که رسول اکرم (ص) درباره فرزندش امام حسن (ع) فرمودند: «لو کان العقل رجلاً لکانَ الحسن.» اگر عقل در مردى متجلى می‌شد آن مرد امام حسن (ع) بود. از اینجا می‌خواهم روى نکته دیگرى هم تکیه کنم آن اینکه اگر حکمت زاییده عقل باشد، ما امام حسن (ع) را باید به جز شأن و مرتبت امامت، یک حکیم هم بدانیم. شاید تعجب کنید اگر اظهار کنم که در متون قدیم، تصویرى که از امام حسن (ع) بوده، تصویر شخصیتی است که کلمات حکیمانه فراوانى از وى صادر شده که در منابع مختلف آمده است؛ اما این را براى این جهت تأکید می‌کنم که این عقل و حکمت ارتباط نزدیکى با یکدیگر در شخصیت بیرونى امام حسن (ع) در مواجهه با تحولات سیاسی فوق العاده مهم زمان خودش دارد.

این عقل و حکمت مبناى رفتارهاى فردى و اجتماعى و سیاسى امام حسن (ع) و به نظرم با تأکید همه انبیا و امامان است. اصلی‌ترین وظیفه انبیا دعوت به سوی پروردگار با «حکمت» و «موعظه حسنه» است. جایی هم به عنوان یک امتیاز فرمود که ما به لقمان حکمت دادیم. ظاهرا مقصودش کتاب آسمانی نیست، نوعی عقل حکیمانه است، عقلی که محصول تأملات خود بشر و دریافت درست از هدف خلقت و داشتن یک زندگی حکیمانه است.

ما در سیاست امام حسن (ع) سرمایه مهمی به نام صلح داریم که در تعدیل مفهوم حکمت در ذهن ما حتی اگر خیلی انقلابی باشیم، نقش مهمی دارد. صلحی عاقلانه در یک لحظه حساس و سرنوشت ساز.
ما باید شرایط تاریخى این صلح را درک کنیم. اما به نظرم مهم‏‌تر از آن این است که پیش فرض‏ هاى سیاسى افراطى را از ذهن خودمان بیرون کنیم.
گاهى در یک شرایط تاریخى چنان برخورد می‌کنیم که در هر شرایط فقط به برخوردهاى افراطى می‌اندیشیم. آن وقت، با دیدن یک قدم نرمش شگفت زده می‌شویم. این شرایط زدگى، آفتى براى داشتن یک رفتار معقول سیاسى است.

حُجر بن عدى با همه شأن و شخصیتى که داشت، گرفتار این شرایط زدگى شده بود، بنابراین وقتى امام حسن (ع) صلح کرد، به او اعتراض کرد که چرا مصالحه کرده است. در این باره، حتی کلمات تندی هم به کار برد.
ما در انقلاب اسلامى خودمان بحث جنگ با صدام را داشتیم و پس از آن صلح با صدام را. در اینجا اهمیت بحث در این است که ما در سیاست، آن اندازه از حکمت و عقل بهره‏‌مند باشیم که بتوانیم به موقع تصمیم بگیریم و با پذیرش ضررهاى احتمالى، جلوی ضررهاى بیشتر را بگیریم.

حدود پانصد سال پیش، وقتى علماى شیعه در برابر یک شرایط مشابه قرار گرفتند، یعنى اینکه با دولت جدید صفوى همکارى بکنند یا نه، دو طرز تفکر پدید آمد. عده‏ اى مخالف هر نوع همراهى بودند؛ اما عده‏ اى طالب همکارى و موافق با آن. در رأس این دسته، محقق کرکى قرار داشت و بحث‏‌ها به مستندات شرعى و تاریخى کشیده شد و طرف داران همکارى به سیاست امام حسن (ع) در مقابل معاویه استناد کردند.
این چیزى بود که فقهاى شیعه در ادوار پیش از آن هم پذیرفته بودند. این طور نبود که همه برخورد‌ها را در سایه افراط ببینند.

حکومت عقل یا حکمت، آن چیزى است که امام حسن (ع) را در آن شرایط تاریخى مجبور به پذیرش صلح کرد. این پذیرش یک افتخار است، یک ارزش جاودانه است. چیزى است که امام حسین (ع) هم پذیرفت و از برادرش تبعیت کرد.
فدا کردن جان، جایى است که پاى ذلت حتمى در میان باشد. آنجاست که امام حسین (ع) ایستادگى می‌کند و الا اگر همین امام، بتواند از یک شرایط سخت و یک مخمصه‏، با سرافرازی بیرون برود و ده‌ها سال هم صبر کند تا شرایط بهترى پیدا کند، این کار را خواهد کرد. این کاری بود که امام حسن (ع) کرد.
شما اگر به استدلال هاى امام مجتبى (ع) توجه کنید، می‌بینید که امام با عقل و درایت با شرایط جدید برخورد کرده است.

ما استنتاج‏ هاى غلط هم از کربلا داریم. فکر می‌کنیم اگر نیرویمان کم بود، حتى در مقابل یک لشکر پر قدرت باز باید شرایط را براى ورود به میدان نبرد فراهم کنیم. (چیزی که قرآن هم نمی‌پذیرد و عدد و رقم برای وقت مقاومت برابر دشمنان می‌دهد.) تصور ما این است که یا باید نبرد کنیم یا اگر نکردیم بپذیریم که ذلت را پذیرفته ایم. باید دانست که همه جا زنده ماندن به معنای ذلت نیست. در بسیارى از نقاط، باید یک وضعیت میانى را در نظر گرفت. تا آنجا که ممکن است در این وضعیت میانى ماند و با عقل با دشمن روبه رو شد تا شرایط بهتر و کارسازتر شود. اینکه در سیاست فقط برخورد افراطى مقبول است در غیر این صورت ذلت است، این با مشى سیاسى پذیرفته شده در فرهنگ سیاسی علمای شیعه منافات دارد، همان فرهنگی که مع الاسف، شریعتی به ما یاد داد که آن را ذلت معنا کنیم.

البته ما به عنوان یک انسان مکتبى، هم منافع دین و مذهبمان را باید حفظ کنیم و هم به عنوان یک ایرانى، منافع ملى و میهنى خودمان را. اما در این باره باید عقل حکومت کند. یعنى حکمت در کار باشد.
امام مجتبى (ع) در یکى از کلمات حکیمانه خود می‌فرماید: «حلم وزیر علم است.» اگر علم و دانایى مبناى کار ما باشد، باید در کنارش حلم باشد. نوعى بردبارى و تحمل عاقلانه.

به نظر بنده، اگر امام على (ع) نیز در جنگیدن با معاویه قاطع بود و جنگ خود را با او جنگ اسلام و شرک پنهان و مخفى می‌دید، در شرایط فرزندش قرار می‌گرفت. صلح می‌کرد، مگر در اواخر جنگ صفین مصالحه یک ساله نکرد و مورد اعتراض خوارج افراطی قرار نگرفت؟ مگر وقتى پس از نبرد خوارج دید اصحابش اندک شده و به سراغ زندگى خود در کوفه رفتند، از رفتن به شام منصرف نشد؟ مگر همین امیرالمؤمنین (ع) در برابر قریش که حق مسلم او را گرفته بودند به خاطر مصالح اسلام، ساکت نماند و سال‌ها خود را منزوى نکرد؟

به عکس، همین امام حسن (ع)، در جنگ جمل، مردم کوفه را به میدان جنگ آورد و به دستور پدرش در برابر سخنان عبدا... بن زبیر که خطاب به بصریان على را قاتل عثمان دانسته بود، یک سخنرانى انقلابی ایراد کرد. این سخنرانى به قدرى زیبا بود که شاعرى همان لحظه در ستایش امام مجتبى (ع) گفت:

حسن الخیر یا شبیه ابیه‏ / قمت فینا مقام خیر خطیب
قمت با لخطبة التى صدع الله/ بها عن أبیک اهل العیوب‏

در صفین هم خطبه‌ها میان مردم می‌خواند و آنان را به هنگام نبرد تحریک می‌کرد: فاحتشدوا فى قتال عدوّکم معاویة و جنوده فإنه قد حضر و لاتخاذلوا فإنّ الخذلان یقطع نیاط القلوب.

در صفین، عبیدا... بن عمر آمد و امام حسن (ع) را صدا کرد و گفت: می‌بینى که پدرت ریشه قریش را از اول و آخر کنده. بیا ما تو را خلیفه می‌کنیم و تو از او جدا شو.

امام مجتبى (ع) نگاه معنادار و در عین حال خشمگینانه اى به او کردند و فرمودند: بسیار زود، امروز یا فردا کشته خواهى شد. شیطان این مسیر را براى تو تزیین کرده و فریبت داده است. عبیدا... نزد معاویه برگشت و گفت: انه ابن ابیه. معاویه از هر فرصتى استفاده می‌کرد و با کمترین احتمال، دنبال خدعه و فریب هر کسى بود که احتمال تأثیر می‌داد ولو بسیار اندک.

مکرر اتفاق افتاد که امام على (ع) از فرزندش حسن می‌خواست برخیزد و به سخنان دیگران پاسخ دهد. یک نمونه‏ اش را در جمل داریم که در برابر مطالب مفتى که ابن زبیر گفت، امام حسن سخنرانى کرد و یک نمونه‏ اش هم باز بعد از حکمیت است. امام على از امام حسن خواست تا در باره عمرو بن عاص و ابوموسى اشعرى و کارى که کرده‏ اند سخنرانى کند و توضیح دهد.

در برخى از منابع، چنین آمده است که گویى امام  حسین (ع) براى جنگ خلق شده بود و امام حسن براى صلح. حتى براى اثبات این نظریه از افرادى مانند سیف بن عمر تمیمى جعلیاتى هم صورت گرفته که ضمن آن گویى امام حسن درباره مواضع امام على (ع) اظهار تردید کرده است. این خبر را طبرى از سیف بن عمر تمیمى نقل کرده که یک خبرساز و جعال درجه یک است.

حقیقت آن است که امام مجتبى (ع) بر اساس شرایط آنچه را لازم می‌دانسته عمل می‌کرده است. این رفتار، رفتاری عاقلانه است و بنا هم نیست وجه شرعی و غیر شرعی به آن بدهیم، گرچه اگر فق‌ها بتوانند، از همین رفتارها، در فقه جهادی استفاده خواهند کرد. اینکه آدمی دین را درست و حکیمانه بشناسد، بسیار مهم است. اینکه یک طرفه نباشد. خوارج هم به قرآن استدلال می‌کنند و مرتب آیات جهاد را‌ می‌آورند، اما پیامبر (ص) تصویر درستی از دین دارد که هر چیزی را به جای خود استفاده می‌کند و افراطی عمل نمی‌کند، حتی اگر برخی از اطرافیانش از او بخواهند چنین عمل کند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.