عرفان طبق تعریف دکتر شفیعی کدکنی «نگاه هنری به الهیات و مذهب» است و مولانا به عنوان بزرگترین عارف جهان اسلام و بزرگترین شاعر عارف فارسی زبان، در نگاه به الهیات و مذهب بزرگترین هنرمند است. وی مانند همه هنرمندان بزرگ جهان که غبارِ عادت را از چهره چیزهای تکراری میزدایند و با چشمانی شسته جورِ دیگر میبینند، غبارِ عادت را از چهره دین و مذهب میزداید و آن را زیباتر میکند. مولانا دین و حکمت را با زبانی هنری و نگاهی دیگرگونه بیان نمیکند؛ با شور و شادی و شعف دین میورزد نه با خودی و خامی و خوف. این نگاه مولانا به دین همان گمشدهای است که اکنون به آن نیازمندیم.
چکیده آنچه که از زبان و قال مولانا که روی دیگر حال و کردارِ اوست برای ما و نسلِ حیران و سر در گمِ امروز برمی آید، همین نگاه زیبا و دیگرگونه به دین و ایدئولوژی است. این است که مولانا مورد توجه قلبهای پاک است، مورد توجه انسانهای زیبابینِ تاریخ. آنه ماری شیمِل، عرفان پژوه مشهور T میگوید: «می توانم بگویم که در بخش بهترِ زندگی ام، مولوی برای من در حکمِ همراه، عامی و راهنما و بسیار بیش از اینها بوده است.»
برای ما در این روزگار تعصب و سخت گیری و خامی، بهترین درسِ مولانا؛ گریز از تعصب است. بی تعصبی یکی از نکاتی است که حاصلِ نگاه زیبای مولانا به عنوان یک عارف است. مولانا درباره تعصب نداشتن بارها سخن گفته است که این ابیات زیبای مثنوی نمونهای از آن بسیار است:
این جهان همچون درخت استای کرام
ما بر او، چون میوههای نیم خام
سخت گیرد خامها مَر شاخ را
زان که در خامی نشاید کاخ را.
چون بپخت و گشت شیرین لبگَزان
سُست گیرد شاخها را بعد از آن
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار، خون آشامی است