لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز؛ شاید بهترین تعریف از مرحوم رضا افضلی شاعر و ربطش به تاریخ و هویت مشهد، این باشد که او در روزگار نبودِ فضای گسترده رسانههای مجازی، همه خاطراتش از مشهد قدیم به ویژه شاعران، اهالی فرهنگ و اندیشه و انجمنهای ادبی را در یک وبلاگ نوشت؛ آن هم ۱۲ سال پیوسته؛ آنچنان که آخرین مطلبش دقیقا در تیر ۱۳۹۹ نوشته شده است. درست چند روز قبل از اینکه کرونا نفسهایش را تمام کند.
مطالبی که حالا در قالب یک کتاب با عنوان «منظومه مشهدیهای قدیمی» جمع شده است. در واقع مجموعه تصاویری از گذشتههای مشهد و مردمش، فرهنگ و آداب و رسوم و اخلاق اهالی ارض اقدس را میتوان در این کتاب که خودش آن را «یکشهرانگیزبلند» توصیف کرده، دید. آمدن ۱۰ مهر که سالروز تولد او به سال ۱۳۲۷ خورشیدی است، سببی شد تا چند سطرهایی از او، کتابش و شعرهایی که مشهد قدیم در آنها به یادگار مانده، بگوییم.
تدریس ادبیات در دانشگاه، مدیریت انجمن ادبی محمد قهرمان و احیای انجمن ادبی «کافه داشآقا» در کوهسنگی و آشنایی افضلی با کسانی مانند اخوان، قهرمان، شفیعیکدکنی، کمال، صاحبکار، قدسی، بقا و دیگران، فرصتی به این شاعر مشهدی میدهد تا با قلمی شیوا و طبعی روان و البته حافظه خوبی که دارد، نتیجه این مراودات را بنویسد و در حافظه تاریخی مشهد و برای ادبیات این شهر به یادگار بگذارد.
مجموعه اشعار افضلی در فاصله زمانی سال۵۷ تا ۹۸ منتشر شده است. اولین اثرش با نام «در شهر غمگرفته پاییز» است و «برکهای شفاف، چون صبحی زلال»، «چیزی به آفتاب نمانده است» و «ترانههای تورنتو» و «شناختنامه استاد محمد قهرمان» و «پرواز لاهوتی»، یادنامه زندهیاد استاد حسن لاهوتی، از دیگر آثار منتشرشده اوست. جواد مهربان، استاد ادبیات دانشگاه فردوسی، درباره او میگوید: آشنایی کامل با ادبیات کلاسیک باعث شده بود زبان فخیم خراسانی را با نگاه نو و معاصر ادغام کند و این فخامت کلام را در قالب قصیده و غزلهای عاشقانه نشان دهد. او بر وزن، زبان، صور خیال و دیگر عناصر شعری مسلط بود و آثار ماندگاری خلق کرد.
رضا افضلی شاعر است. شاعری که شعرش عطر کوچهباغهای مشهد قدیم را دارد. برای همین هم در این ۱۲ سال (بهمن سال ۱۳۸۷ تا تیر ۱۳۹۹) به طور پیوسته مطالبی درباره تاریخ و ادبیات مشهد منتشرکرده است؛ مطالبی که وبلاگ او را به یک رسانه فرهنگی و ادبی مستقل در مشهد تبدیل میکند. در وبلاگ او شاید شاخصترین مطالب خاطرات او درباره فضای ادبی مشهد در دهه ۵۰ و بعد از آن باشد.
او باتوجه به تلاشهای چندین ساله اش برای احیای انجمنهای ادبی و از جمله جلسات سه شنبههای محمد قهرمان، گزارش مفصل و دقیقی از این جلسه که گاهی با حضور بزرگانی، چون دکتر شفیعی کدکنی برگزار میشده در وبلاگش به طور منظم منتشر میکرده است. پوشش اخبار ادبی مشهد، معرفی کتاب شاعران شهر، خاطرات بزرگان فرهنگ و هنر مشهد از جمله مهدی اخوان ثالث و بیان نظریات مختلف آنها درباره شعر و ادبیات، دیگر مطالب وبلاگ اوست که بسیاری از این مطالب و شعرها به کتاب تبدیل میشود.
اما سوای اینها، یکی از مطالب پرتعداد افضلی در وبلاگش، شعرهایی است که او درباره تاریخ و هویت مشهد سروده است؛ شعرهایی که اگر در کنار هرکدام از آنها، توضیحاتی که شاعر به شکل پاورقی نوشته را قرار دهیم، به جستاری کوتاه و پرتصویر درباره شهر مشهد روبهرو میشویم؛ جستارهایی درباره تاریخ آمدن هواپیما به مشهد، قطار، به توپ بستن حرم مطهر و ....
علی رضا حیدری، روزنامه نگار و ویراستار، درباره این کتاب میگوید: افضلی حافظه تاریخی مشهد بود. او فرهنگ و آداب و رسوم و اخلاق مشهد قدیم را به تصویر کشید. منظومه «مشهدیهای قدیمی» دفتر شعری است از حال و هوا و فرهنگ مردم مشهد قدیم و شغلها و معماری و مناسبات زیست پدران ما در این شهر؛ تاریخی گران سنگ که دراختیار پژوهشگران قرار گرفته است.
او همچنین ادامه میدهد: زندهیاد افضلی سهم زیادی در تاریخ شعر مشهد و انجمنهای ادبی این شهر دارد. گردآوری این تاریخ بههمت او گنجینه ارزشمندی است که برای آیندگان به یادگار مانده است. او یکتنه این بار را به دوش کشید و حافظه تاریخی شعر مشهد را خالی نگذاشت و امروز سندی روشن از حرفها و نوشتههای او وجود دارد که غنیمت است. وی با اداره چندین جلسه شعر از روزگار جوانی تا واپسین روزهای عمرش، کارنامهای درخشان از مدیریت خوب جلسههای ادبی ارائه کرد. نقد خوب و همراه با ادب او حاضران و شاعران را به شگفتی وامیداشت و طریق میانداری در یک جلسه ادبی را از او فرامیگرفتند.
اما افضلی در مقدمه کتاب «مشهدیهای قدیمی» توضیح داده که دیدن اوضاع دیگرگونه امروزین شهر مشهد، او را به مفیدبودن چاپ این منظومه امیدوار کرده است. او در توضیح بیشتر این شهرانگیز مینویسد: شهرانگیز یا شهرآشوب نوعی شعر بوده است در وصف پیشه وران و اهل صنعت و گاه برای ستایش یا نکوهش مردم شهری سروده میشده است. بیشتر این شعرها در قالب رباعی بوده است. استاد زنده یاد گلچین معانی کهنترین شهرآشوب را از مسعود سعد دانسته است.
سرودن ۴ هزار بیت برای این شاعر مشهدی که از شش سالگی ساکن مشهدبوده و با مطالعه کتابهای گوناگون درباره مشهد، توانسته است تاریخ و هویت این شهر را به نظم درآورد، در ابتدا تنها یک شعر بلند است، اما وقتی او برای این منظومه ۴۵ منبع معرفی میکند، دیگر ما با یک پژوهش درباره تاریخ مشهد روبهرو هستیم. دفترهای شعر مهدی اخوان ثالث، «مزار میرمراد» و «انگیزه» از غلامحسین بقیعی، امثال و حکم دهخدا، نفوس ارض اقدس زین العابدین میرزای قاجار و ... از جمله این منابع هستند.
این کتاب همچنین روزهای کودکی و نوجوانی مشهدیهای قدیم را زنده میکند. از آداب و رسوم و فرهنگ مردم میگوید. شهر مشهد قدیم با کوچه ها، خیابان ها، محله ها، کاروان سراها و مردمانش تصویر میشود. او مینویسد: «بارها از خودم پرسیدم، به راستی این اثر با این شکل و شیوه چرا پدید آمد؟ چه اتفاقی افتاد که در خانه، در راه، در اتوبوس و قطار آن را نوشتم.» و جالب اینجاست که میگوید: «خرافات موجود در کتاب، واقعیات جامعهای است که عمرم را در آن گذرانده و غمها و شادیها و آداب و رسومش را به تصویر کشیده ام.» افضلی این منظومه را برای نظرخواهی به استاد محمد قهرمان هم میسپارد.
شعری در وصف حرم مطهر که در اوایل کتاب مشهدیهای قدیم آمده است:
حرم در چنبر مشهد نگینی است /به رنگ زرد خورشیدش جبینی است
ز اوجش چشم خورشید جهانگیر/ در آن دیده هزاران گونه تغییر
ز راه دور گنبد آفتابی است /مسافر را بهسوی آن شتابی است
شعری زیبا درباره میوه شیرین توت، درختی که بهوفور در مشهد یافت میشود:
پگاهان، موقع شرم شفقها /درخشد توت شیرین در طبقها
به فرق توتها مُشتی گل سرخ /شده بر هر طبق، چون کاکل سرخ
ز راه باغ میآید طبقها /طبقکش میرسد غرق عرقها
شعری درباره جذامیخانه مشهد که در محرابخان (محله طلاب امروزی) واقع شده بود:
«جذامیخانه» در «محرابخان» است/ جذامی را در آنجا آشیان است
کنارش خانهها پهلو به پهلو /شده خیل جذامی ساکن او
برای آنکه افتاده به بستر /پرستار و دوا باشد میسر
افضلی در شعر «به قهوهخانهِ خود، داشآقا» به زیبایی این مکان را معرفی کرده و از حضور شاعران مشهدی در آن گفته است:
به قهوهخانه خود «داشآقا» / کند هر روز چایی را مهیا
بود آن قهوهخانه در سرایی /که باشد مدخل آن تنگجایی
به دالانش برای لاغر و چاق /نماید کفشها را چتکه براق
به بعدازظهر جا را میکند تنگ /حضور اهل فضل و اهل فرهنگ
شعری با عنوان «بیا جمعه به بزم شعر فرخ» در معرفی محفل ادبی فرخ در مشهد است که روزهای جمعه پذیرای شاعران مشهدی بوده است:
درون خانهای در آخر جم /شود آدینهها بزمی فراهم
چو دیدی جنب کوچه، خانهای باز /برو بی درزدن، بیاذن و آواز
مدیر انجمن یار «بهار» است/ که «فرخ» نرمخو همچون بهار است
در بازش تو را باشد نشانی/ مبادا قدر آنجا را ندانی
شعری با عنوان «به گِرد شهر شعرم حومه باشد» که افضلی درباره اشعار کتابش گفته است:
کنون این دفترم منظومهای شد/ به گرد شهر شعرم حومهای شد
که من اشعار جوراجور دارم /بسی منظوم و بس منثور دارم
به «شهرانگیز» خود چندی شدم دور/ ز شعرآباد نیما راه و منثور