امیر عبداللهی | شهرآرانیوز؛ خانوادهها در این فیلم، دچار ازهم پاشیدگی شده و به خانوادههای تک هستهای بدل شده اند. جدایی، مؤلفه اصلی فیلم نمور است؛ جدایی میان خواهر و برادر، زن و شوهر و درنهایت مادر و فرزند؛ فراقی که با یک رخداد غیرمنتظره و غافلگیرکننده به وصال بدل میشود.
فیلم نامه این اثر برگرفته از ایدههای سریالهای ترکی است که این روزها متاسفانه در بین بعضی کارگردانها رواج یافته است تا در این سبک به سریال سازی و فیلم سازی بپردازند؛ البته هر کارگردانی سبک خودش را دارد. مهم این است که بتواند از پس آن بربیاید. به گفته کارگردان، فیلم نمور درباره روابط انسانی است، اما اصلا به پیچیدگی این روابط نپرداخته است و در حد یک شوخی سطحی باقی میماند. گویا کارگردان، مخاطب را دست کم گرفته است که اگر این گونه استنباط شود، توهین به مخاطب خواهد بود.
روایت داستان یک خط مستقیم و سرراست ندارد و بی دلیل مخاطب را در انتظاری اذیت کننده نگه میدارد. مخاطب تا اواسط فیلم منتظر است تا داستان اصلی آغاز شود که متاسفانه در اواخر فیلم، تازه داستان اصلی آشکار میشود. این به معنای آن است که این اثر ساختار منسجمی ندارد.
نویسنده، اطلاعات فرعی برای اینکه مخاطب در جریان قصه قرار بگیرد را بسیار ساده و پیش پاافتاده و در قالب دیالوگهایی بی ارزش ارائه میکند که این موضوع باعث سردرگمی بیشتر مخاطب شده است. فیلم میخواهد بگوید که دروغها برای روابط مانند سمی عمل میکند که بالاخره یک روز مجبور به نوشیدن آن میشوید. اما اصلا این طور بیان نمیشود. این دروغها هیچ عاقبتی برای کسی نداشت و کسی ضرری ندید و در پایانی که بسیار بد طراحی و اجرا شده بود، کل درون مایهای که از ابتدا نویسنده آن را ساخته بود، به یک باره فروریخت. درون مایه اثر شاید در ذهن نویسنده باارزش و قابل روایت باشد، اما در پرده سینما جایی ندارد یا حداقل در انتقال آن بسیار ناموفق عمل کرده است.
داوود بیدل به عنوان کارگردان اثر، هیچ تلاشی برای پوشاندن این ضعفهای فیلم نامه نکرده و برداشتی ناقص از روح کلی اثر را در قالب تصویر پیش روی مخاطب قرار داده است. او از عناصر اجرایی به خوبی بهره نبرده و هرکدام را برای پوشش ضعف دیگری در فیلم استفاده کرده است. مثلا به جای فضاسازی با کمک نوع بازی و طراحی میزانسنهای کارآمد در صحنههای ملتهب فیلم، بیش از اندازه از موسیقی برای رفع ضعف خود در هدایت بازی استفاده کرده است. موسیقی به عنوان عنصری فضاساز نباید در فیلم خودنمایی کند و به اصطلاح موسیقی متنی خوب است که اصلا شنیده نشود و از فضای فیلم بیرون نزند.
به گواه همین برهان ها، شاید بی اغراق نباشد اگر نمور را نه یک فیلم سینمایی بلکه اثری ضعیف برای بخش هنروتجربه بدانیم؛ فیلمی که هیچ حرف بدیعی برای بیان نداشته و تنها سعی کرده است به سبک نمایش پردازی اصغر فرهادی با تاخیر در دادن اطلاعات به مخاطب، او را با خود همراه کند. فیلم نامه گسسته، بازیهای کم رمق، شخصیت پردازیهای شکل نگرفته، موقعیتها و پیشامدهای پیش بینی پذیر، گره گشایی باورناپذیر آخر فیلم به سبک بالیوود، تطهیر ضدقهرمان، نماهای سرد و بی روح، نبود عنصر زیبایی شناسی، گسست نسلی و خرده روایتهای رهاشده، تنها بخشی از ضعفهای فیلم نمور است.
در انتها، نمور اثری است که دست خط فیلم سازان قبل خود را تکرار میکند. فیلم نامهای شلخته و آشفته که بیشتر مخاطب را دچار سردرگمی میکند. فیلمی با رگهای فمینیستی که مرثیهای تکراری در وصف زنان رنج دیده میسراید. رونوشتی دست چندم از فیلمهای دهه ۷۰ و ۸۰ سینمای ایران. ترسیم جوانانی سرکش و شرور که خطرهای زیادی را تجربه کرده اند و حال، این دست طبیعت است که از آنها انتقام میگیرد؛ انتقامی که آنها نیز باید به آن تن دهند و در شرایطی تقدیرگونه، تاوان اشتباهات خود را بپردازند. نمور را میتوان بازگشت به دوران فراموش شده سینمای ایران دانست.