حسین منتظری | شهرآرانیوز - مهمترین ویژگی عالم جدید از بین رفتن یا بیاثر شدن سنتهاست و مهمترین کارکرد سنتها، وارد کردن فشار بر انسانهاست. انسان در دنیای پیشامدرن آگاهانه یا ناآگاهانه (این یکی البته بیشتر است) خود را با سنتها هماهنگ میکند. دین مهمترین مؤلفه فرهنگی دنیای ماقبل مدرن است؛ بنابراین هم اصل دینداری و دینورزی تحت تأثیر سنتها قرار میگیرد و هم شکل آن. دین و آداب و رسوم دینی به عنوان یکی از سنتهای جا افتاده خود را بر بسیاری از افراد تحمیل میکند، این سبک دینداری چندان آگاهانه و البته انتخابی نیست و در عین حال بیشتر رنگ و بوی مناسک دارد تا اعتقاد و عرفان.
پیوند دین با ساختارهای سنتی جوامع باعث شده است که زندگی در دنیای مدرن برای افرادی که دغدغه دین و دینداری دارند، همواره با چالشهای فراوانی روبهرو باشد. با توجه به این مهم یکی از ضروریترین نیازهای چنین افرادی، توجه به مشکلات و موانع دینداری در این روزگار به حساب میآید. در این راستا بیشک شناخت دقیق مؤلفههای مؤثر در ایجاد تقابل دینداری با دنیای مدرن، از مهمترین و اساسیترین گامها برای ورود به این وادی و تلاش جدی در راستای گسترش و تقویت دینداری است. برای واکاوی بهتر این موضوع گفتوگویی با استاد محمد اسفندیاری، دینپژوه داشتهایم. مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید.
اما در دنیای مدرن همان اندازه که زندگی آسان شده، دینداری دشوار شده است. انسانهای ظاهربین هر چه میبینند، مصنوع خود میپندارند: برجهای آسمانخراش، هواپیماهای غولپیکر، ماشینهای پیچیده صنعتی و رایانههای هوشمند. بیفزاییم که وسایل گناهکاری و موجبات غفلت از خداوند هزار چندان شده است. در گذشته این همه وسایل کامجویی و ابزارهای لهو و لعب وجود نداشت. بشر بیشتر ترقی کرده است تا تعالی. واقع اینکه دنیای مدرن را بورژوازی معماری کرد، نه دین. بورژوازی جهان را بر صورت خویش ساخت. اگر مارکسیسم و حتی سوسیالیسم جهان را سامان میدادند، بازهم مطلوب دینداران و مسلمانان نبود.
مسلمانی با سبک زندگی در دنیای مدرن بسیار متفاوت است مسلمانان در آرایش و پوشش، خوردنیها و نوشیدنیها، روابط زن و مرد و بسیاری دیگر از امور روزمره حدود و مقرراتی دارند که دیگران ندارند و مشکل از همین جا پیدا میشود که، چون مسلمانان امروزه در دهکده جهانی زندگی میکنند، در معرض آن هستند که از سبک زندگی دیگران تأثیر بپذیرند. حال اینکه در گذشته، که ارتباطات مسلمانان و غیرمسلمانان بود، امکان این تأثیرپذیری چندان نبود.
البته چگونگی زندگی غیرمسلمانان یکسره نامطلوب نیست، بلکه گاه بسیار آرمانی و معقول است و باید از آن الگو گرفت، اما عناصر و اجزایی هم در سبک زندگی ایشان هست که با ارزشهای اسلامی منافات دارد و هنگامی که مسلمانان از آن تأثیر بپذیرند، فکرشان نیز عوض میشود. بسیاری از مردم چنانکه زندگی میکنند فکر میکنند، نه چنانکه فکر میکنند زندگی میکنند. فکر انسان همواره تعیینکننده چگونگی زندگی او نیست، بلکه گاه چگونگی زندگی او تعیینکننده فکر اوست.
گذشتگان ما این توفیق را داشتند که در دنیای خودشان زندگی میکردند؛ دنیایی که خود ساخته بودند. در نتیجه از محرماتی که در فراسوی مرزهایشان بود، مصون میماندند.
ما اکنون با چند غرب روبه رو هستیم: غرب فلسفی، غرب سیاسی، غرب صنعتی و غرب علمی. هیچیک از این غربها چندان تهدیدی برای مسلمانان نیست که «زندگی غربی»، شاهد اینکه مسلمانان غربگرا و یا برگشته از دین، بیش از هر چیز مجذوب زندگی غربی شدهاند. آنان پس از مطالعه و تحقیق در مکتبها و جریانهای فکری غرب تحتتأثیر آن قرار نگرفتهاند، بلکه مفتون زندگی متجددانه شدهاند. بسیاری از مردم دوست دارند هر چه میخواهند بکنند و در آرایش و پوشش و روابط زن و مرد و موسیقی و تفریح یکسره آزاد باشند. غرب با شعار «هر چه میخواهی بکن» قبله آمال این جماعت شده است.
در هیچ زمانی این همه امکانات لهو و لعب و غفلت و معصیت وجود نداشته است. اکنون نفس اماره بشر، که کمابیش دچار افسردگی و خمود بوده، امکانات و قدرت فراوانی یافته و بیش فعال شده است. درست است که دینداری در این دوره پاداشی بیشتر دارد، اما چه بهتر که از قدرت گناهکاری کاسته شود و پاداشی کمتر نصیب شود.
امروزه دنیای سرمایهداری، اژدهای نفس را از حاشیه به متن جامعه آورده و آلات فراوانی بدو بخشیده و وسایل گناهکاری را از هر دورهای بیشتر و ارزانتر کرده است. این کار را هم نه گناه، که خوشی نام گذاشته و به مردم چنین باورانده که خوشبختی در خوشگذرانی است؛ به هر صورت که باشد، باشد. الحق که بسیاری از مردم خوشند، ولی خوشبخت نیستند؛ اما کسانی که تفاوت این دو را نمیدانند، به خوشی ایشان غبطه میخورند و آرزوی این سبک زندگی را دارند و آن را خوشبختی میپندارند. تعدادی از مسلمانان نیز در این شمارند.
هنگامی که دروازههای مدرنیته به روی جهان اسلام باز شد، برخی را چنان دل برد که میگفتند باید طابق النعل بالنعل از فرنگ تقلید کنیم. یکی از این جماعت، دکتر عبدا... جودت، نویسنده و ادیب دوره عثمانی، بود که به طنز میگفت: همه چیز فرنگ، حتی فرنگی آن. بیتردید اگر غرب آنقدر پیشرفت نکرده بود و اگر مسلمانان آنقدر عقب نیفتاده بودند، این فرنگیمآبی ظهور نمیکرد و یا در آن افراط نمیشد. تقیزاده نیز که در شمار این جماعت بود و به گفته خودش «اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی» را در ایران انداخت و گفته بود باید سراپا فرنگی شویم، در اواخر عمر به خطایش پی برد و عذر آورد که، چون ما به محض چشم گشودن، تمدن غرب و عقب ماندگی خود را دیدیم، دچار آن افراط شدیم.
در برخی روایات از تشبه به بیگانگان نهی شده است. از پیامبر خدا (ص) روایت کردهاند: لیس منا من تشبه بغیرنا. یعنی هر کس به غیر ما تشبه جوید، از ما نیست. همچنین روایت کردهاند: من تشبه بقوم فهو منهم. یعنی هر کس خودش را شبیه قومی کند، در شمار آنان است. نهی از تشبه به غیر از آن روست که مسلمانان در فرهنگهای دیگر ذوب نشوند و استقلال و هویت خود را از دست ندهند. خطر بزرگی که مسلمانان این عصر را تهدید میکند، حتی ملتهای غیراروپایی را، همین تشبه است. جامعه شناسان متعهد این آفت را آسیمیلاسیون مینامند و دامنگیر جهان سوم.
در ایران، تا آنجا که میدانم، علی شریعتی تنها فردی است که از این آفت سخن گفته است؛ آن هم به کرات و با تأکیدات فراوان. وی با استناد به آن حدیث نبوی، میگوید آسیمیلاسیون به معنی شبیهسازی و خود را شبیه دیگری کردن است؛ مانند غیراروپایی که خود را شبیه اروپایی میکند. آسیمیله همان بومی خودباخته در برابر غربی است که متشته شده و خود را مانند اروپاییها ساخته است. آسیمیله در صف غرب خود را جا زده است، اما غربی نیست. غربزده غیر از غربی است. چنانکه میمون که از انسان تقلید میکند، از حیوانات فاصله میگیرد، ولی انسان نمیشود. آسیمیله انسان نیست، طوطی است (آن حیوان شبیهتر را نمیگویم که توهین نشود.)
اکنون در میان مسلمانان نسلی برآمده است که میان مغز و بدنشان شکاف افتاده و شخصیتشان دو پاره شده است. در نظر به اسلام اعتقاد دارند، ولی در عمل التزامی به آن ندارند. این نسل خود را مسلمان میداند، ولی سبک زندگیاش غربی است و متعارض با زی مسلمانی. منشأ این شکاف و دو پارگی شخصیت، چیزی جز تشبه به دنیای مدرن نیست.
علت دیگر تشبه به غرب، سبک آزاد زندگی آن است و مطابقتش با خواهشهای نفسانی. آن سخن را بله، که «هر چه میخواهی بکن»، شعار دنیای مدرن است و مردم در آرایش و پوشش و خوردن و نوشیدن و شادخواری و کامروایی هیچ محدودیتی ندارند. حتی آزادند تا پستترین خواهشهای نفسانی خود را، بدون هیچ شرم و حیا، اشباع کنند. این گونه زندگی مانند راه رفتن در سرازیری است؛ اما زی دینی، که اجازه هر گونه کامجویی را نمیدهد، به راه رفتن در سربالایی میماند. در این دوراهی بعضی سرازیری را انتخاب میکنند و به غرب تشبه میجویند.
علت دینگریزی بسیاری از مردم امری ساده و ابتدایی است. اگر این موضوع را پیچیده کنیم، از درک آن دور میافتیم. عدهای بدان رو از دین میگریزند که آن را مانع خواهشهای نفسانی خود میشمارند؛ و بدین رو سرسپرده دنیای مدرن میشوند که آن را مزاحم شادخواری و کامجویی خود نمیبینند. دینگریزی بسیاری علت دارد، نه دلیل. مجذوب غرب فلسفی و علمی نشدهاند، بلکه مفتون زندگی غربی شدهاند. با دلایل فلسفی و علمی به این مدعا نرسیدهاند که دنیای مدرن بهترین دنیای ممکن است، بلکه این دنیا را جایی بهتر برای عیش و عشرت یافتهاند.
برای دینداری در دنیای مدرن چه باید کرد؟ یک پاسخ از میان دهها پاسخ این است که باید نسلی دیگرسان پرورد: مسلمانانی دین شناس، زمان آگاه، آسیب شناس، تقوا پیشه و هوشیار، مسلمان دنیای مدرن باید بداند چرا مسلمان است، دینش چه میگوید و چه میخواهد، در کدام جهان میزید و چه آسیبهایی تهدیدش میکند. مسلمان ماندن در عصر حاضر جهادی بزرگ است و لازمه توفیق در این جهاد، بصیرت. تا بصیرت نباشد، صبر بر طاعت و صبر از معصیت، که دو رکن آن جهاد است، ممکن نمیشود.