محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ این گونه هم نبوده که فقط ستایشش کنند و احسنت و حبذا نثارش. نکوهشها و خرده گیریهایی هم در حق او و اشعارش کرده اند. صحبتهایی شبیه به اینکه برخی ابیاتش را از شعر دیگر شاعران برداشته (و حتی تصاحب کرده و غصب).
کمال الدین اصفهانی، سعدی و خواجوی کرمانی و کمی با فاصله، اوحدی مراغه ای، نزاری قهستانی و سلمان ساوجی، همگی از نامهایی هستند که میگویند حافظ هم به شعر آنها عنایت زیادی داشته و هم از آنها اخذ و اقتباس کرده است. (نامهایی که از میان آن ها، اکنون فقط سعدی را شایسته قیاس با حافظ میدانند و هم رده او.) تک بیت سرایی نیز یکی دیگر از نکتههایی است که به شیوه سرایش این شاعر نسبت میدهند، به این معنا که هر بیت غزل هایش از دری سخن میگوید و خط و ربطی با باقی ابیات ندارد.
حرف و حدیث ها، اما هرچه باشد، نه تنها جایگاه او را متزلزل نکرده، بلکه برعکس، نقطه قوتی تلقی شده و در شکل گیری جایگاه مطلوب او و اهمیت اشعارش نقش پررنگی ایفا کرده است، اما چرا؟ شعر حافظ که همه بیت الغزل معرفت است مگر چه در خود دارد که دیوانش در هر خانه پیدا میشود و حتی بی ربطترین آدمها به دنیای شعر و شاعری و ادبیات، دست کم برای تفأل زدن و مشورت کردن سراغش را میگیرند؟ در این مجال، به مناسبت بیستمین روز از اولین ماه پاییز که با نام و یاد او عجین شده است، به سراغ همین موضوع رفتیم تا ببینیم حافظ شناسان چه میگویند.
مردمی بودن حافظ یا مردم فهم بودن اشعار او، نکتهای است که بسیاری از حافظ پژوهان به آن اذعان دارند. اصغر دادبه، از حافظ به عنوان هنرمندی یاد میکند که نه در برج عاج جدایی از مردم مینشیند و نه بر فراز ابرها سیر میکند. او با مردم است، درد مردم را میفهمد و شادی آنها را حس میکند. آرمانهای او نه تنها آرمانهای مردم زمان اوست که آرمان انسانی است. داریوش شایگان نیز معتقد است حافظ رازدار دلهای دردمند و در قبض است و همراه روحهای شادمان و در بسط و دقیقا به همین دلیل است که ایرانیان با دیوان او فال میگیرند و با او مشورت میکنند.
او میگوید هر ایرانی بخشی از خویش را در حافظ باز مییابد و با او زوایای نامکشوفی از خاطره اش را کشف میکند و به سبب همین همدلی است که مزار شاعر زیارتگاه ایرانیان است: «همه به آنجا میروند تا حضور او را یا دست کم بخشی از آن را بازیابند. از کاسب و کارمند گرفته تا روشنفکر و شاعر و گدای ژنده پوش، همه به آنجا میروند تا خویشتن را بازیابند و پیام شاعر را در سویدای دل بشنوند.»
بهاءالدین خرمشاهی از دیوان حافظ با عنوان هایی، چون دل نامه، روح نامه، آیینه جان بینی و جهان بینی ایرانی نام میبرد و بر این باور است که دیوان حافظ یک مجموعه ادبی صرف نیست، فراتر از ادبیات است، نامه زندگی است، زندگی نامه ماست و رنگ ها، بوها، طعم ها، دیدنی ها، گفتنیها و شنیدنیهای دنیای حافظ با دنیای خارج فرق دارد. نه اینکه مخالف آن باشد، بلکه آرمانی تر، مثالیتر و ابدیتر است. او از جمله افرادی است که تک بیت سرایی حافظ را ابداع و انقلاب او را در غزل گفتن میداند که به سبک شعری ویژه خود او منتج شده است یا به تعبیر خود حافظ همان «نظم پریشان» ش.
آن هم درست در زمانی که اگر قرار بود حافظ به عاشقانه گفتن روی بیاورد، سعدی کار را تمام کرده و اشعار عارفانه را نیز مولانا به اوجش رسانده بود. در نهایت این میشود که حافظ حکمت را، سخنان تجربه آمیز و تجربه آموز زندگی عادی یا اسرار حیات معنوی عالی و به طور کلی مضمون پردازی را وارد غزل میکند.
به طوری که اغلب ابیات غزلش حکم کلمه قصار را پیدا میکند. این است که غزل اوجی پیدا میکند و نقطه عطفی در تاریخ شعر و غزل فارسی پیدا میشود.
اما اگر بخواهیم این مقبولیت و محبوبیت را در فاکتورهای ریزتری جست وجو کنیم چه میتوانیم بگوییم؟ چرا هر کس به قدر فهم و توان و درک خود میتواند از حافظ بهره ببرد و کسی دست خالی از مصاحبت با او برنمی گردد؟
داریوش شایگان که حافظ را باطنیترین و مردمیترین شاعر ایران میداند معتقد است این قبول عام چندان ارتباطی با روشنی بیان او ندارد، بلکه بیشتر مرتبط است با پیوند نهانی و غیبیای که هر دلی را با نوای او بیدار میسازد: «آنکه گوش میسپارد در شعر او پاسخ پرسشش را میشنود و آنکه میخواندش در آن اشارهای به اشتیاق خویش مییابد و خلاصه اینکه هرکس او را مخاطب هم دل و رازدار و هم نوای خویشتن میبیند.»
این همدلی و همراهی جمعی البته فراتر هم میرود و تبدیل میشود به هویت ایرانی و هویت شرقی ما: «حافظ عصاره این فرهنگ است، در شعرش سنت نبوی اسلام و روح باستانی ایران پیوند یافته اند و حاصل این امر چیزی است آن چنان سرشار و ژرف که به مظهر انسانیت اسلام و ایران و شرق بدل شده است.»
بهاءالدین خرمشاهی در باب اسطوره سازی حافظ معتقد است؛ او در قالب یک مصلح اجتماعی ظاهر شده و طنز و طربناکی اشعارش جزو عواملی است که در ایجاد این علاقه جمعی نقش داشته اند. اسطوره سازی نه به معنای خلق یلان و پهلوانانی از جنس شاهنامه فردوسی یا بازآفرینیهایی این چنین، بلکه به معنای اسطورههایی که زاییده طبع خود اوست.
اسطوره هایی، چون پیر مغان و رند و مغبچه و شاهد و ساقی. علاوه بر این، او میگوید حافظ با آفتهای اجتماعی کار دارد. یعنی دردها و فسادها و آسیبها را تا اعماق میشناسد، مثل یک جراح خبره آنها را با نیشتر انتقاد میشکافد و سپس با مهربانی بر آنها مرهم مینهد. طنز و طربناکی حافظ یکی دیگر از ویژگیهایی است که خرمشاهی برای شعر حافظ برمی شمارد و روح امیدواری و عشق و آرزومندی را که در دیوان حافظ موج میزند، یکی دیگر از وجوه امتیاز و عظمت حافظ و اقبال عظیم فارسی زبانان به شعر او میداند.
البته همه این موارد در کنار ویژگیهای زبانی حافظ است که معنا پیدا میکند: «عظمت هنری حافظ این است که در عین سخنوری و سخت کوشی هنری و رعایت لفظ، جانب معنی را فرونگذاشته، بلکه مقدم داشته است. همین است که از خلال شعر زلالش، فرزانگیهای او میدرخشد و به ما حکمت و عبرت میآموزد. ظرایف مضمون پردازانه حافظ، ذوق زیباشناختی ما را ارضا میکند؛ ولی این شیرینی زودگذر است. آنچه دیرپاست اندیشههای ظریف و ظرافت اندیشه و جهان فکری و فکر جهانی اوست. به جرئت میتوان گفت که جهان شعری هیچ شاعر ایرانی به اندازه حافظ، زنده، ذی ربط با واقعیات و آکنده از نازک اندیشیهای روان شناختی و تنوع تجربه نیست.»
«سالها پیش، چون درصدد انتخاب نام مناسبی برای فرزندم بودم به پیشنهاد دوستان از دیوان حافظ مدد خواستم و دوبار تفأل کردم که هر دوبار کلمه «مژده» جلب نظر میکرد و، چون برای بار سوم تفأل کردم غزلی آمد که: لطف الهی بکند کار خویش/ مژده رحمت برساند سروش از تردید به در آمدیم و قول خواجه را به کار بستیم.» این، نقل قولی است از دکتر اسماعیل حاکمی، استاد دانشگاه تهران. خاطرهای که شاید بسیاری از ما نیز مشابه آن را در ذهن داشته باشیم. حکایت تمسک جستن به دیوان حافظ و اشعارش نیز از همین اقبال عمومی است که نشئت میگیرد. تفألهایی غریب و سراسر شگفتی که دست میگذارد روی آنچه که باید.
اصغر دادبه در این باره میگوید: «اگر مسئله را از این دیدگاه بنگریم که هنر حقیقت جوست، هیچ شاعری، چون حافظ دردهای انسانی و اجتماعی مردم را حس نکرده و هیچ کس، چون او هنرمندانه بیان نداشته است. منطقا میتوانیم بپذیریم که فال موجه است و تفأل درست و بازگوینده آرزوها و خواستها و دردهای آن کس است که تفأل میزند.» برای تنظیم این مطلب از «حافظ نامه» بهاءالدین خرمشاهی، «حافظ در اندیشه حافظ شناسان» ایرج کاظمی و «پنج اقلیم حضور» داریوش شایگان استفاده شده است.
علی باقریان| در بازار کتاب که بگردید، آن قدر دیوان حافظ جورواجور میبینید که اگر خودتان اهل فن یا به هر طریقی آگاه نباشید، سرگیجه خواهید گرفت، مگر اینکه بخواهید از این نسخههای به اصطلاح «نفیس» بخرید؛ در این صورت، کارتان زیاد سخت نخواهد بود. دستور سادهای دارد که باید موبه مو اجرایش کنید: داخل جعبه یا قاب دار باشد، جلد پُرزَرق وبرقی از چرم یا حتی چوب و سنگ داشته باشد، گلاسه باشد، شامل مقدمۀ یک «استاد» باشد، کار یک خوشنویس (ترجیحاً غلامحسین امیرخانی) باشد، رنگی و مصور (مثلاً شامل مینیاتورهای محمود فرشچیان) باشد، و البته چندزبانه باشد. توجه داشته باشید که چندتایش مهم است؛ یک وقت سرتان کلاه نرود!
تاآنجاکه من میدانم، درحال حاضر، فوقش میتوانید حافظ پنج زبانه بخرید، یعنی دیوان حافظ به آلمانی و انگلیسی و عربی و فرانسوی و در نهایت به فارسی، اما، با توجه به اینکه دیوان حافظ را به چند زبان دیگر هم برگردانده اند و در بعضی زبانها هم چندتا برگردان از آن هست، میشود امیدوار بود که به زودی نسخههای غریب تری از آن هم به بازار بیایند، اگرچه نه در یک جلد! این داستان تمامی ندارد، و البته هرچه بیشتر کش پیدا کند نقش خود حافظ در آن کمتر میشود، چندان که دیگر فقط یک اسم خشک وخالی از او میماند، شاعری که میتوانست به دو زبان شعر بسراید، اما، جز در چند موضع معدود، فقط به فارسی سرود. راستش، چنین نسخههایی از اشعار حافظ بیشتر بیننده دارند تا خواننده یا شنونده.
صاحبان آنها از حافظ کمتر میخوانند و البته کمتر هم میشنوند. حافظ آنها کِز کرده کنج گنجهای و فکرش را هم نمیکند که روزی کسی سراغی از او بگیرد. شاعر ما، زمانی، به مناسبتی، گفته است: «به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ/ چو غنچه پیش تواَش مُهر بر دهن باشد». حالا، من، به تناسب آنچه گفتم، میتوانم این بیت را این طور تعبیر کنم که نسخههای نفیس حافظ، گیریم به ده زبان مختلف، هیچ حرفی با صاحبانشان ندارند.