صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با فرشته پرتوی که به دنبال نجات زنان درگیر با اعتیاد است

  • کد خبر: ۱۳۳۶۳۸
  • ۱۹ آبان ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۱
فرشته پرتوی از آن دهه‌شصتی‌های دغدغه‌مندی است که بعد از ازدواج و با وجود دو فرزند به تحصیلات خود ادامه داده و دانشگاه رفته و مسیری سخت را برای خدمت به خلق خدا به‌خصوص بانوان جامعه انتخاب کرده‌است.

لیلا جان‌قربان | شهرآرانیوز؛ فرشته پرتوی از آن دهه‌شصتی‌های دغدغه‌مندی است که بعد از ازدواج و با وجود دو فرزند به تحصیلات خود ادامه داده و دانشگاه رفته و مسیری سخت را برای خدمت به خلق خدا به‌خصوص بانوان جامعه انتخاب کرده‌است. او بانی یک مرکز‌ترک اعتیاد در منزل پدری‌اش است که با هدف برگشت زنان و مادران آسیب‌دیده به زندگی دوباره تلاش می‌کند.

فرشته‌ای که مرکز فرشتگان شد

در آخرین کوچه‌های خیابان مهرمادر مشهد، مرکزی برای ترک اعتیاد بانوان راه‌اندازی شده‌است که نام آن فرشتگان است. فرشته پرتوی زمان تأسیس تصمیم می‌گیرد اسم خودش را روی این مؤسسه بگذارد، اما بعد از اینکه می‌بیند قرار است زنان بسیاری را به واسطه این مرکز به زندگی برگرداند نام آن را فرشتگان می‌گذارد. خودش می‌گوید: وقتی این اسم را انتخاب کردم خیلی‌ها به کنایه گفتند: مگر این افراد با وجود سابقه‌ای که دارند فرشته هستند؟

من هم جواب دادم: وقتی خوب شوند و دوباره به زندگی برگردند فرشته می‌شوند و فرشته‌وار به دیگران کمک می‌کنند. این کمک کردن را من به چشم خودم دیده‌ام و خیلی وقت‌ها در مرکز از همین خانم‌های بهبودیافته برای انجام کار‌ها استفاده کرده‌ام. آن‌ها با درکی که از گذشته یکدیگر دارند خیلی خوب به یکدیگر کمک می‌کنند و وقتی دوباره به زندگی برمی‌گردند قدر آن چیزی را که دوباره به دست آورده‌اند خوب می‌دانند.

پنهانی و زیرپوستی مدرسه بزرگ‌سالان می‌رفتم

او شانزده‌سالگی ازدواج می‌کند. آن زمان سوم دبیرستان بوده و با اینکه به درس خواندن علاقه داشته است به او اجازه این کار داده نمی‌شود. اما روند این مخالفت بعد از تولد فرزند اول او در بیست‌سالگی تغییر می‌کند و ادامه تحصیل را شروع می‌کند. می‌گوید: ازدواج که کردم سوم راهنمایی را تمام کرده بودم. تا زمان تولد پسرم، خانواده با ادامه تحصیلم مخالف بود، ولی کم‌کم نگاه آن‌ها را تغییر دادم و شروع به تحصیل کردم. سال اول خیلی پنهانی و زیرپوستی مدرسه بزرگ‌سالان می‌رفتم. کلاس‌ها را شرکت نمی‌کردم. در خانه درس می‌خواندم و فقط برای امتحانات می‌رفتم.

سال ۸۵ کنکور دادم و سال ۸۶ وارد دانشگاه شدم. البته، چون شرایط خیلی مساعدی نداشتم، دانشگاه پیام‌نور رفتم که کلاس نداشته‌باشم. رشته الهیات خواندم. برایم رشته اصلا مهم نبود. فقط می‌خواستم دانشگاه بروم و درس بخوانم. در مقطع کارشناسی پسر دومم را باردار بودم و همین باعث شد که سه سال بین کارشناسی و کارشناسی‌ارشدم فاصله بیفتد. سال ۹۳ که ادامه تحصیل را در رشته مشاوره شروع کردم، دانشجوی دانشگاه آزاد شدم. دیگر ترس‌هایم ریخته‌بود و همسرم همراهی‌ام می‌کرد. البته کلا یک روز در هفته آن هم پنجشنبه‌ها کلاس می‌رفتم، ولی از سر صبح تا آخر شب کلاس‌ها طول می‌کشید و مادرم برای نگهداری از پسر‌ها خیلی کمکم می‌کرد.

با همه خانواده‌های روستایی آشنا شده بودم

او تحصیل را ادامه می‌دهد و گرایش به رشته روان‌شناسی آن هم در حوزه خانواده پای او را به کمیته امداد امام خمینی (ره) باز می‌کند و به عنوان مشاور به کمک نوعروسان و خانواده‌های آسیب‌دیده این مجموعه می‌رود. در کنار آن در چند کلینیک نیز مشغول به کار می‌شود. همین فعالیت‌ها و مشاوره‌ها دریچه‌ای به روی او می‌گشاید که به کمک زنان آسیب‌دیده از اعتیاد با هدف نجات جامعه برود. «سال ۹۵ با کمیته امداد امام خمینی (ره) ملک‌آباد همکاری می‌کردم.

برای مشاوره به روستا‌ها می‌رفتم. به نوعروسان، نوجوانان، جوانان و خانواده‌ها مشاوره می‌دادم. حدود یک سال ملک‌آباد می‌رفتم و بعد از آن به کمیته امداد امام خمینی (ره) رضویه رفتم. شش سالی آنجا همکاری می‌کردم و هم‌زمان روستا‌های اطراف هم می‌رفتم. دیگر با همه خانواده‌های روستایی آشنا شده بودم و مشکلاتشان را خیلی راحت به من می‌گفتند. بعد از آن به اداره ناحیه ۳ آمدم و مشغول به خدمت شدم و در همه این سال‌ها و انجام کار مشاوره با خانواده متوجه شدم که اصلی‌ترین مشکل در خانواده‌ها که منجر به جدایی و فساد می‌شود اعتیاد است.

اعتیاد آشکار مردان و پنهانی زنان آسیبی جدی بود که من را به فکر راه‌اندازی مرکزی برای ترک اعتیاد خانم‌ها انداخت، یک مرکز خودمعرف که افراد به خواست خودشان به آن مراجعه کرده‌باشند. انگیزه‌ام کمک کردن، بهبودیافتن و بازگشت این زنان به زندگی بود.»

خانه پدری و فضای امن برای زنان

فرشته پرتوی برای راه‌اندازی مرکز ترک اعتیاد خانه پدری‌اش را انتخاب می‌کند، خانه‌ای که خودش در آن به دنیا آمده و همان‌جا بزرگ شده و تا زمان ازدواج در همان منطقه زندگی کرده‌است. حدود ۶۰۰ متر زمین آن است و زیربنا به حدود ۲۵۰ متر می‌رسد، زیربنایی که خودش آن را به تناسب نیاز مرکز بازسازی کرده‌است. حیاط خانه سرسبز با باغچه‌هایی بزرگ است و محیط خانه آن‌قدر آرام و بی‌سروصداست که تردید می‌کنم داخل این ساختمان پانزده زن زندگی کنند، زنانی که خودشان تصمیم‌گرفته‌اند اعتیاد را کنار بگذارند.

زد و شیشه در را شکست

به دعوت او داخل مرکز نگهداری می‌رویم تا با میهمانان این خانه که از درد گذشته و به آرامش رسیده‌اند گپ بزنیم. آن‌ها هرچند اعتیاد را کنار گذاشته‌اند، هم‌چنان ترس بازگشت به آن را دارند. قلم و کاغذ، تلفن همراه و هرچه گواه خبرنگار بودنم باشد داخل دفتر می‌گذارم. نه می‌خواهم به‌اجبار حرف بزنند، نه می‌خواهم تردید داشته باشند. البته قرار هم نیست اسمی از آن‌ها جایی ثبت شود. در ورودی ساختمان قفل است. پنجره‌ها نرده‌کشی شده. این قانون مراکز است.

فرشته پرتوی می‌گوید: شاید یکی از سخت‌ترین کار‌ها همین قفل و بند زدن و نگهداری از افرادی باشد که به اصرار خانواده اینجا آمده‌اند. تا به حال هم پیش آمده‌است که شیشه‌ها را برای اقدام به خروج بشکنند. یک بار یک نفر با مشت و یک‌بار هم یک نفر با پا زد و شیشه در را شکست. البته اتفاقی نیفتاد، ولی قطعا با این پیش‌زمینه‌ها می‌توانید استرس کار را درک کنید.

وقتی می‌گوید استرس کار را درک می‌کند این جمله در ذهنم مرور می‌شود که مراکز خودمعرف از افراد هزینه دریافت می‌کنند. می‌پرسم: برای هر نفر چقدر هزینه می‌گیرید؟ می‌گوید: برای یک دوره سی‌روزه نرخ یک میلیون و ۸۴۰ هزار تومان است. البته ما دوره‌های ۱۵ روزه، ۲ ماهه و ۳ ماهه هم داریم که با همین نرخ محاسبه می‌شود. مثلا دوره پانزده‌روزه ۹۲۰ هـــــزار تومــــــان می‌شود و دوره دوماهه همان رقم ماه اول دوباره تکرار می‌شود، اما گاهی به افرادی که واقعا انگیزه دارند و مشکل مالی دارند سعی می‌کنم تخفیف بدهم. قیمت‌ها را که می‌گوید، با برآورد من حتی اگر مرکز با تمام ظرفیت که سی نفر است فعالیت کند، با هزینه‌های جاری و صبحانه، نهار و شام، واقعا همان استرسی را که می‌گوید دارد.

برایم هدیه چادر نماز بیاور

در باز می‌شود. انگار که از قبل خبر داده‌اند کسی می‌آید! کمی بوی سیگار می‌آید. راهرو که تمام می‌شود چشمم به چند زن می‌افتد. شاید باید بغض کنم، زنانی هم سن و سال مادرم و یک نگاه معصوم آن وسط که انگار به‌زور هجده سالش می‌شود. یاد گرفته‌ام که این‌طور وقت‌ها خودم را کنترل کنم. سلام و احوالپرسی می‌کنیم و دور هم می‌نشینیم با محوریت بخاری! هوای داخل معتدل است، ولی بعضی‌ها لباس گرم پوشیده و به بخاری چسبیده‌اند. بعضی‌ها روی تخت دراز کشیده‌اند و انگار حال و حوصله مهمان ندارند.

شاید تنها سؤالی که الان در ذهنم بالا و پایین می‌رود این است که از تک‌تک این چهره‌ها بپرسم: تو چرا؟ ولی نمی‌توانم این‌قدر مستقیم سر بحث را باز کنم. خانم پرتوی شروع می‌کند به معرفی خانم‌ها و من فرصت پیدا می‌کنم که بعد از هر معرفی سؤالاتی بپرسم. دختری که به نظرم هجده‌ساله بود می‌گوید بیست‌ساله است و دو تا هم بچه دارد. مادرش معتاد بوده و او را هم گرفتار کرده‌است.

زنی دیگر که می‌گویند پنجاه‌وچهارساله است به بهانه درمان درد پایش و به پیشنهاد همسایه مواد مصرف کرده و معتاد شده است. به ظاهرش نمی‌آید که پنجاه‌وچهارساله باشد. انگار شصت سال را هم رد کرده باشد. خودش می‌گوید شوهرش هم معتاد بوده و برای او مواد تهیه می‌کرده‌است. البته می‌گوید بار‌ها هم از شوهرش کتک‌های بدی خورده‌است. یکی دیگر از خانم‌ها را پسرش کمپ آورده است. پسر پدرش را هم کمپ ترک اعتیاد مردان برده‌است. همت کرده است تا پدر و مادرش را برگرداند. زن می‌گوید: به خاطر همین پسرم است که می‌خواهم ترک کنم.

یکی دیگر از خانم‌ها بعد از خیانت شوهرش معتاد شده و الان با اینکه دو ماه از پاکی‌اش می‌گذرد باز هم می‌خواهد همین‌جا بماند. او دو فرزند هم دارد، ولی کمپ را به خانه ترجیح می‌دهد. جالب است که در این میان زنان شهرستانی زیادند، از شهرستان‌های اطراف. می‌پرسم چرا در شهر خودشان اقدام به ترک نکرده‌اند. می‌گویند: آنجا کوچک است و همه هم را می‌شناسند. آبروریزی می‌شد!
زیاد داخل نمی‌مانم. وقتی می‌خواهم خداحافظی کنم، از خانم‌ها می‌پرسم: دوست دارید چه هدیه‌ای برایتان بیاورم؟ یکی می‌گوید خوراکی. یکی می‌گوید سلامتی و یکی هم می‌گوید چادر نماز.

برای رفع بیماری اعتیاد باید وقت و انرژی گذاشت

به اتاق مدیریت برمی‌گردیم. خانم پرتوی می‌گوید: نگرانی من برای این خانم‌ها بعد از ترک است. اگر حمایت نشوند دوباره به اعتیاد روی می‌آورند. دنبال خیران و کارآفرین‌های زیادی رفته‌ام که دست بچه‌ها را بعد از ترک بگیرند، اما پای کار نمی‌آیند از بس که نگاه بدی به اعتیاد و به‌خصوص زنان معتاد هست.

قبول دارم که بعضی‌ها باعث خراب شدن این نگاه شده‌اند و خودم بار‌ها تجربه کرده‌ام که برای یک نخ سیگار یا یک قرص چقدر دروغ سرهم کرده‌اند یا حتی بعد از ترک، دوتا از خانم‌ها را دعوت به کار کردم که متأسفانه ناامیدم کردند، ولی به نظر من اینجا یک بیمارستان است و همان‌قدر که نگاه به خانه سالمندان قشنگ است و مردم برای دیدار از آن‌ها می‌روند، برای کسانی هم که با بیماری اعتیاد درگیر هستند باید وقت، انرژی و هزینه بگذارند، زیرا به این توجه نیاز دارند. آن‌هایی که واقعا برمی‌گردند قابل اعتماد هستند و معضلی از اجتماع را حل می‌کنند. مهم این است که تغییر کنند و به جامعه برگردند، جامعه‌ای که پیش از این روی خوبی به آن‎‌ها نشان نداده و به‌جرئت می‌توانم بگویم هیچ‌یک از آن‌ها شرایط خانوادگی خوبی نداشته‌است.

خیال می‌کردند مثل فیلم‌هاست

فرشته پرتوی از نگاه‌های منفی به یاد روز‌های اولی که قصد راه‌اندازی این مجموعه را داشت می‌افتد. همه می‌گفتند نمی‌شود! آن‌قدر همه گفته بودند نمی‌شود و به تو مجوز نمی‌دهند که خودم هم باورم شده بود نمی‌توانم! با این حال، دوستی داشتم که همیشه می‌گفت: تو خودت را دست کم گرفته‌ای. حتما می‌توانی.

برو و اقدام کن. اگر هم موفق نشوی، چیزی را از دست نداده‌ای. دو سال زمان برد تا توانستم موافقت اصولی بگیرم. یک سال برای بازسازی و تعمیر خانه زمان گذاشتم. همسایه‌ها به‌اعتراض می‌گفتند: مگر می‌شود دولت اجازه بدهد اینجا کمپ ترک اعتیاد بزنی؟ تصورات عجیبی از کمپ ترک اعتیاد داشتند. خیال می‌کردند مثل فیلم‌هاست که طرف را به تخت ببندند و سروصدا کند و آب سرد روی او بریزند! هر کسی حرفی می‌زد، ولی من سکوت می‌کردم و جوابی نمی‌دادم و دنبال مجوز‌ها بودم.

برای تداوم این نجات به کمک نیاز دارم

او از کاری که شروع کرده است پشیمان نیست و با همه سختی‌ها به مسیری که انتخاب کرده است ادامه می‌دهد، مسیری که خاطرات تلخ زیاد و شیرین انگشت‌شمار برایش زیاد دارد، خاطراتی که به قول خودش هیچ‌وقت از ذهن او پاک نخواهد شد. «مریضی داشتم که شیشه استفاده می‌کرد. اصلا شرایط خوبی نداشت. توهمات عجیبی داشت. بالای سرش بودم و با تلفن صحبت می‌کردم که یک لحظه به سمت من حمله کرد.

خیلی ترسیدم. بدنم مثل کسی که در دمای زیر صفر باشد می‌لرزید. توهم زده بود و بعد که حالش بهتر شد، خودش هم پشیمان بود و از من عذرخواهی کرد، ولی می‌گفت: من نمی‌خواهم اینجا باشم. نمی‌خواهم ترک کنم. بگذارید بروم! چون خودش نمی‌خواست هماهنگ کردیم و خانواده‌اش او را برد. شرط اول اینجا ماندن این است که خود افراد بخواهند ترک کنند.

یادم هست یک دختر کم‌سن‌وسال هم داشتیم که از زیبایی چهره او هرچه بگویم کم است. پدر و مادر نداشت و بعد از ازدواج درگیر اعتیاد شده بود. آن همه سختی برای آن چهره معصوم واقعا زیاد بود! از این معصومیت‌ها اینجا زیاد به چشم می‌بینم و فقط تلاش می‌کنم آن‌ها را نجات دهم، ولی برای تداوم این نجات به کمک نیاز دارم، کمک برای حمایت‌های مالی و کاری بعد از ترک که امیدی برای تداوم زندگی دوباره باشد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.