فهیمه شهری
خبرنگار شهر آرا محله
پنجم جمادیالاول روز مبارکی است که نمیتوان از آن چشم پوشید. در این روز، بزرگ بانویی پا به عرصه حیات میگذارد که اسوه صبر و استقامت و ایثار است و لقب پرستار تاریخ را دارد. او کسی است که در سالهای حیات خود از ۵ امام بزرگوار، پرستاری کرده است؛ حضرت علی (ع) به هنگام ضربت خوردن، امام حسن مجتبی (ع) در هنگام مسمومیت، امام حسین (ع) در لحظات تنهایی و غربت، امام سجاد (ع) در رویارویی با تب جان سوز و از امام محمد باقر (ع) به همراه کودکان صحرای کربلا. این بانو چنان به نام پرستاری اعتبار بخشید که زادروزش روز پرستار نام گرفته است. او از گذشته تا امروز الگوی تمام کسانی است که رنج پرستاری را به جان میخرند تا آرامش را به بیمار هدیه کنند. در این نوشتار سراغ یکی از پرستاران ساکن محله صدف رفتیم که سالهای تحصیلش را در منطقه جنگی گذرانده و دیدن مجروحان و آسیبدیدگان، انگیزه مضاعفی را در او برای گرایش به پرستاری ایجاد کرده است. او همچنین به واسطه کار در مرکز بهداشت با بیماران مختلفی اعم از مبتلایان به سل، ایدز، سالک و ... در ارتباط است.
معصومه کوهوند سال ۱۳۴۸ در بروجرد از شهرستانهای استان لرستان چشم به دنیا میگشاید. هنوز ۱۰ سال بیشتر نداشت که جنگ ایران و عراق، آغاز میشود. او روزهای عمرش را با صدای موشک و بمباران و ترس و وحشت ناشی از آن طی میکند و با همین اوضاع و احوال تحصیلش را ادامه میدهد. کوهوند خاطرات تلخی از آن دوران دارد. منازل همسایههایشان که در نزدیکی خانه آنها بوده، بمباران شده است و برخی از دوستان و همسنوسالهایش ناجوانمردانه در این بمبارانها جان باختهاند. برخی اقوام و همسایههایشان هم که اکنون زندهاند و کوهوند با آنها در ارتباط است، از همان زمان دچار معلولیت و آسیبهای شدید جسمی و عصبی شدهاند. هنوز هم صداهای بلند، کوهوند را یاد صدای موشک و بمباران میاندازد و برای لحظاتی چشمانش را تار میکند. او خوب به خاطر دارد وقتی صدای آژیر بلند میشد چطور بزرگترها تلاش میکردند تا افراد کوچکتر از خودشان را به پناهگاه و مکانهای امن بفرستند. کوهوند هم در آن هیاهوی جنگ، کودکی را از یاد میبرد، خودش را بزرگتر میدید و مراقب بود تا کودکان قد و نیم قد همسایهشان یا بچههای کلاسهای پایینتر مدرسه، زیر دست و پا نمانند. ترس، وحشت و بمباران، از او یک انسان قوی میسازد که دوست دارد در بزرگسالی پزشک شود تا بتواند مرهم درد زخم خوردگان و آرامش بخش مادران باشد. او میدید چطور رزمندگان جسورانه رو در روی دشمن میایستادند و مادرانشان با یاد حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) دلشان را آرام میکردند.
پرستاری با الگوبرداری از حضرت زینب (س)کوهوند هم به یاد حضرت زینب (س) تحصیلش را ادامه میدهد تا بتواند پا در عرصه پزشکی بگذارد. روزهایی بود که او و همکلاسیهایش به دلیل شدت بمباران و تعداد زیاد مجروحانی که همه از همسایگان و اقوام آنها بودهاند، روحیهای برای درس خواندن نداشتهاند، اما برای تسلی بخشیدن به یکدیگر، چند نفری با فرزندان همسایهها، به خانه یک نفر که به نظر امنتر از دیگر مکانها بود، میرفتند تا کمتر به بمباران و کشتهشدگانش فکر کنند. گاهی به دلیل حملات زیاد، شهر را تخلیه میکردند و فقط شب هنگام باز میگشتند. آن موقع هم برای اینکه دشمن دید نداشته باشد، هیچ کس نباید در خانهاش چراغ روشن میکرد بنابراین در تاریکی، با نور شمع یا چراغ نفتی درس میخواند. او با این اوضاع و احوال، سال ۶۷ دیپلم میگیرد و سال ۶۹ وارد دانشگاه خرمآباد میشود. انتخاب اولش پزشکی بود، اما زندگی در یک شهر جنگی، امکان قبولی در این رشته را به او نمیدهد و او وارد رشته پرستاری میشود تا احساسات انساندوستانهاش را از این طریق نشان دهد. او سال ۷۶ درحالی که دانشآموخته شده بود به دلیل ازدواج و شغل همسرش، راهی شهرستان محروم کوهدشت میشود. در آنجا مسئولیت یکی از مراکز بهداشتی درمانی را بر عهده میگیرد و همزمان مربی پرستاری آموزشگاه بهورزی این شهرستان میشود. او پس از خدمترسانی به مردم این منطقه، مدت ۷ سال در شهرستان چناران کار پرستاری انجام میدهد و از سال ۸۳ باز به دلیل شغل همسرش راهی مشهد میشود. کوهوند طی سالهای حضورش در مشهد، در مرکز بهداشت شهرک لشکر و وکیلآباد فعالیت داشت و سال ۹۰ به عنوان پرستار نمونه انتخاب میشود و از اواخر سال ۹۵ تاکنون در مرکز جامع سلامت صدف حضور دارد.
مسئولیتهای سنگین پرستاراناو تجربههای بسیاری از رویارویی با بیماران سل و ایدز دارد. برای این بیماران، گاهی بیش از هر چیزی پنهان نگه داشتن بیماری اهمیت دارد. بسیاری از آنها دوست ندارند حتی افراد نزدیک خانوادهشان از بیماریشان مطلع شوند. به عقیده کوهوند فقط باید صبوری، روی گشاده، صداقت و خدمت صادقانه را سرلوحه کارت قرار دهی تا بتوانی اعتماد این بیماران را جلب کنی و تا پایان دوره درمان همراهشان باشی. روزهایی بود که او ۸۰ تا ۱۰۰ واکسن انجام میداد و همزمان، از ۱۸ بیمار مبتلا به سل مراقبت میکرد. حتی فرد معتادی بود که بیماری سل هم داشت و کوهوند هر روز صبح زود باید به منزلش میرفت تا داروهایش را به او بدهد. مبتلایان به ایدز هم که داستان دیگری دارند. برخی برای اطمینان خاطر از اینکه ناخواسته از طریق دندانپزشکیهای غیراصولی و آرایشگاههای غیرمجاز و ... مبتلا نشده باشند، مراجعه میکنند، اما کم نیستند جوانان و نوجوانانی که درگیر هیجانات جنسی میشوند و پس از برقراری ارتباطی ناسالم و کنترل نشده، وقتی کار از کار میگذرد، مضطرب و پریشان، خواهان دادن آزمایش ایدز هستند. اگر جواب آزمایش منفی باشد، پرستار باید با زبانی جوانپسند و تأثیرگذار، او را نسبت به تبعات رفتارش آگاه کند و به سمت صحیح سوق دهد، اما اگر جواب مثبت باشد، کار خیلی سختتر میشود. دادن جواب منفی به بیمار، آرام کردن او برای اینکه این بیماری را بپذیرد، مراقبتهای لازم را انجام دهد تا دیگران را آلوده نکند و. کار هر کسی نیست. صبر، گذشت، روابط عمومی و قدرت درک بالا باید داشته باشی تا بتوانی بیماری را که مبتلا به اچ آی وی است متقاعد کنی تو را در کنار خودش بپذیرد و به گفتههایت گوش دهد. چه بسیار پرخاشگریهایی که بیمار ممکن است نسبت به پرستار داشته باشد و برای انکار موضوع، حرفهای ناشایسته بگوید. او صبورانه باید بیمار را درک کند تا ارتباطش خدشهدار نشود و دوره درمان با موفقیت سپری شود. کوهوند در چنین شرایطی به عنوان پرستار فقط یک هدف را دنبال میکند و آن درمان بیمارش است و برای رسیدن به این هدف چه بسا که لازم باشد از خودش بگذرد. البته او با اطمینان از این میگوید که هرقدر بیمار یا همراهش عصبانی باشند قادر است آنها را آرام کند. زخمهای عفونی و بیماریهای واگیردار هم او را نه تنها از بیمار دور نمیکند بلکه به عنوان بهترین همراه و مرهم زخم بیمار، مسئولیتش را افزایش میدهد تا با تعهد بیشتری در کنار بیمار باشد. چه بسیار بیمارانی هستند که اگر خانوادهشان بفهمند آنها بیماری لاعلاج یا عفونی دارند، آنها را رها میکنند یا مورد آزار و اذیت قرار میدهند. کوهوند به عنوان یک پرستار، در چنین مواقعی باید محرم اسرار بیمارش باشد و در کنار طی کردن روند درمانی، بیمار را مجاب کند چه نکاتی را رعایت کند تا بیماری او به دیگران سرایت نکند.
از حضور در اتاق عمل تا میدان میناو از زمانی که وارد عرصه پرستاری شد با خودش عهد کرد که با وجدان و مسئولیتپذیری، کارش را انجام دهد. به عنوان مثال زمانی که در بیمارستان بود و موقع تحویل شیفت میشود، سرپرستار به او میگوید فشار خون و علایم حیاتی بیماران را کنترل کن و در پروندهشان بنویس. او این کار را برای ۴۲ بیمار در مدت ۴۵ دقیقه انجام میدهد، اما یک نفر به او میگوید میتوانستی این کار را ۵ دقیقهای تمام کنی. کوهوند پاسخ میدهد قرار نیست با جان بیمار بازی کنم و به دلیل راحتی خودم، نوشتههای قبلی را کپی کنم، انسان یا کاری را انجام نمیدهد یا آن را متعهدانه به پایان میرساند. به گفته خودش از آن زمان تاکنون همچنان با همان دقت و حوصله اول، وضعیت بیمار را کنترل میکند و نسبت به آنها احساس مسئولیت دارد.
او در خاطراتش به اولین روزهای حضورش در اتاق عمل اشاره میکند و میگوید: یک عمل جراحی زانو بود و وقتی دکتر دریل را وارد زانوی بیمار کرد، دلم ریش رفت، از طرفی صدای دریل من را یاد صداهای دوران جنگ انداخت، برای لحظاتی سرم گیج رفت، اما خودم را آرام کردم و با این باور که برای کمک به بیمار لازم است کارهای اینچنینی انجام شود، دیگر در برابر زخم، بخیه، خونریزی و ... حساسیت نشان ندادم. گاهی هم که بیمار از درد زیاد شکایت دارد یا روحیهاش را باخته، تمام سعیام بر این است که او را آرام کنم تا روحیهاش را به دست آورد. کوهوند همچنین به زمانی اشاره میکند که باردار بود و به او میگویند باید به میدان مین برود. ابتدا گمان میکند فقط نام آن مکان میدان مین است، اما در حین مسیر میبیند از شهر خارج شدند و به یک منطقه نظامی رسیدند که قرار بود در آن مانور انجام شود. ابتدا کمی نگران فرزندش میشود، اما به قول خودش، دیدن جنگ و بمباران، انسان را قوی و آبدیده میکند. با خودش میگوید هرچه باشد از زمان جنگ بدتر نیست؛ بنابراین در میدان مین حاضر میشود تا در صورت لزوم، اقدامات پرستاری را انجام دهد.
کوهوند از این میگوید که بر خلاف تصور مردم، پرستاران همیشه نمیتوانند ناجی جان عزیزانشان باشند. البته درباره بیماریها و مشکلات معمولی، او پاسخگوی سؤالات اطرافیانش است، کار تزریق آمپول و سرم، گرفتن فشارخون، تعویض پانسمان و کشیدن بخیه و امثال اینها را برای اطرافیان انجام میدهد و به سؤالات داروییشان تا حد ممکن پاسخگو است، اما زمانیکه در آخرین لحظات عمر مادرش، در بیمارستان کنار او ایستاده و دستش را در دستش گرفته بود، وقتی مادرش جانش را از دست میدهد، به گفته خودش مغزش از کار میافتد، هیچ کدام از کارهایی را که برای دیگران انجام میداد نمیتوانست برای مادرش انجام دهد، فریاد میزند و از پرستاران کمک میخواهد آنها به او میگویند تو خودت پرستاری باید به او شوک دهی، اما عواطف مادر و فرزندی چنان کوهوند را مشوش میکند که قدرت عکسالعمل درست را از او میگیرد. این روز، تلخترین و در عین حال آموزندهترین خاطره را برایش رقم میزند؛ انسانها هرقدر به علم پرستاری و پزشکی واقف باشند باز در مواقع بحرانی به پزشک و پرستار نیاز دارند تا به آنها کمک کند.
رنج پرستار برای آسایش بیماراو خودش به بیماری مبتلاست که ریشه در اضطرابها و فشارهای عصبی دوران جنگ دارد و با فوت مادرش تشدید میشود، اما معتقد است یک پرستار وقتی سرکار است باید درد خودش را از یاد ببرد و فقط به بیمار فکر کند تا بتواند حال بیمارش را بهبود بخشد.
به عقیده او پرستار رنجی را به جان میخرد تا آرامش و سلامت را به دیگری برگرداند و چه کاری با ارزشتر از این؟! اما این کار آنقدر مسئولیت و زحمات بسیاری دارد که هرکسی نمیتواند در آن دوام بیاورد، چه بسا دانشجویانی که وقتی کار عملی را آغاز میکنند از ادامه مسیر منصرف میشوند.
کوهوند میگوید: باید عاشق خدمترسانی به مردم باشی تا بتوانی سختیهای این حرفه را تحمل کنی. فقط کسی میتواند یک پرستار واقعی باشد که از خوب کردن حال دیگران، حالش خوب شود وگرنه آنقدر روزهای سختی دارد که ممکن است هیچ وقت از کارش لذت نبرد. او همکاری داشت که بعد از ۱۵ سال باردار شد، اما به دلیل عفونتهای بیمارستانی، بچهاش را از دست میدهد. به عقیده او کنار آمدن با این مسائل، کار سختی است و اگر کسی انگیزههای انسان دوستانه نداشته باشد خیلی زود کم میآورد و روحیهاش را میبازد.
این پرستار ساکن محله صدف اعتقاد زیادی به حدیث «زکات علم آموختن آن است» دارد، بنابراین با شروع طرح داوطلبان نظام سلامت، علاقه زیادی به مربیگری این داوطلبان نشان میدهد. او که سال ۹۲ به عنوان مربی نمونه داوطلبان نظام سلامت انتخاب شد، اظهار میکند: از کودکی افزون بر پرستاری، شغل معلمی را نیز دوست داشتم، بنابراین وقتی پرستار شدم، همیشه سعی کردم نکات لازم را به دانشجویان و دیگر مردم بگویم چراکه گاهی یک آگاهی کوچک میتواند جان یک نفر را نجات دهد. همچنین با آموزش دادن اصول اولیه پیشگیری، میتوان سطح کیفی سلامت و زندگی مردم را بهبود بخشید. به عقیده او داوطلبان کار ارزشمندی را انجام میدهند و، چون بدون هیچ چشمداشتی پا در این عرصه گذاشتهاند میتوان گفت عاشقانه، انگیزه خدمت به مردم را دارند بنابراین هرچه به آنها آموزش دهیم، نتیجهاش را خواهیم دید.
او اهمیت زیادی برای کلاسهای داوطلبان سلامت قائل است چراکه در این کلاسها با کسانی که عاشقانه هدف خدمت کردن به مردم را دارند، در ارتباط است و از طریق آنها میتواند مشکلات مردم هر محله را شناسایی کند و پیامهای بهداشتی و درمانی را به گوش مردم برساند.
ارج نهادن رابطان سلامتکوهوند زمانی که در مرکز بهداشت شهرک لشکر بود پیشنهاد تشکیل صندوق قرضالحسنه بین داوطلبان را مطرح میکند که با استقبال مواجه میشود و بدین ترتیب بین حدود ۲۵ داوطلبی که او مدرسشان بوده است، قرعه کشی وام دایر میشود. در فعال کردن پروندههای سلامت الکترونیک هم که به صورت پایلوت از مرکز بهداشت صدف آغاز میشود، او از اعضای فعال بوده است. کوهوند سال ۹۷ پیشنهاد بردن داوطلبان نظام سلامت به حرم رضوی را مطرح میکند. او معتقد بود با بردن این داوطلبان به مهمانسرای حرم رضوی و فراهم کردن امکان بازدید آنها از موزهها، انگیزههای معنوی در آنها تقویت میشود. این پیشنهادش با استقبال مواجه میشود و با همکاری آستان قدس، تاکنون سالی یک یا دو بار آنها را به اردوی حرم رضوی میبرند. مشارکت با گروه گنجینگان هم از دیگر فعالیتهای او است. در قالب این طرح، رابطان سلامت، سالمندان محله را شناسایی و معرفی میکنند تا از طریق شهرداری از مکانهای تاریخی بازدید کنند. گرچه این طرح اکنون اجرا نمیشود، اما در زمان اجرایش، کوهوند حساسیت زیادی بر معرفی سالمندان داشته است تا اکثریت بتوانند از آن استفاده کنند. یکی از دغدغههای همیشگی این پرستار، مواجهه با بیمارانی است که شرایط مالی مناسبی ندارند. افراد زیادی به مراکز بهداشت مراجعه میکنند که استطاعت مالی ندارند. او به پذیرش مرکز اعلام کرد از مراجعانش که بیماری سرطان دارند هزینه نگیرد. دیگر بیماران را هم اگر حتی گمان کنند ممکن است به لحاظ مالی در تنگنا باشند، خدماتشان را رایگان انجام میدهد. البته گاهی مخالفتهایی با این اقدام او میشود، اما با گفتگوهایی که با مسئولان مربوطهاش داشته تاکنون به این روند کاریاش ادامه داده است.
زنده نگه داشتن مهربانیفراتر از خدماتی که بیمار از مرکز بهداشت میگیرد، او دغدغه بیمارانی را دارد که به خرید داروهایشان قادر نیستند. بهویژه موارد مختلفی از بیماران دیابتی هستند که باید مرتب انسولین مصرف کنند، اما بیمار قدرت خرید آن را ندارد. او این موضوع را در کلاسهایش با رابطان سلامت در میان میگذارد. یکی از رابطان، پزشک خیری را معرفی میکند. از این پس، هر بیمار نیازمندی به کوهوند مراجعه میکند، او را به آن پزشک معرفی میکند تا از طریق آن، کلیه داروهای مورد نیازش، رایگان در اختیارش قرار گیرد. رابطان نیز هر فرد نیازمندی را بشناسند که برای تهیه داروهایش مشکل داشته باشد به او معرفی میکنند تا بدین طریق باری از دوش نیازمندی برداشته شود. کوهوند در مراودات مختلفی که با دیگران داشت، با یک بیناییسنج و دندانپزشک خیر هم آشنا میشود و هر بیمار نیازمندی که در اینباره نیاز به درمان داشته باشد، به آنها معرفی میکند تا رایگان یا با تخفیف خیلی زیاد، معالجه شوند. نیازمندان که دستان یاریگر این پرستار مهربان را میبینند، کم کم برای مشکلاتی مانند تهیه جهیزیه فرزندانشان هم نزد او میآیند. دل کوهوند آرام نمیگیرد و این موضوعها را هم به مسجد محل معرفی میکند تا با کمک خیران آنجا، این خواسته نیازمندان هم بیپاسخ نماند. او همچنین از نیازمندانی که به کار کردن قادر هستند میخواهد هر کار تولیدی یا هنری دارند، در معرض فروش بگذارند. این موضوع هم گاهی مخالفتهایی را به دنبال دارد بهویژه اگر قرار باشد افراد، کالاهایشان را در مرکز، به مراجعان و کارکنان مرکز بهداشت بفروشند، ولی باز هم او در حد خودش حمایتهایی از این افراد انجام میدهد تا به قول خودش فرصت کسب این درآمد اندک هم برای زنان سرپرست خانوار و نیازمندان فراهم باشد.
لزوم انتقال انگیزههای انساندوستانهکوهوند دو پسر ۲۱ ساله و ۱۱ ساله دارد. پسر بزرگش نه تنها از حرفه پرستاری و مشاغل پزشکی دلسرد نشده است بلکه با الگو گرفتن از مادرش تصمیم به پا گذاشتن در این عرصه میگیرد. او اکنون دانشجوی رشته علوم آزمایشگاهی است و با آرامشی که در مادر دیده است، میخواهد آرام کننده بیماران باشد. کوهوند نیز نه از رنجهای پرستاری بلکه بازخوردهای خوبی را که از بیمار و روند درمانش میگیرد، به پسرش میگوید تا تجربهای برای آینده او باشد. او معتقد است پزشکان و پرستاران امروز، روزی باید جایگاهشان را به جوانان واگذار کنند و چه بهتر که از امروز، تصویر درستی از این مشاغل و کار صادقانه به فرزندان و کودکانمان ارائه کنیم تا در آینده، خالصانه و با انگیزههای انساندوستانه و نه منفعت طلبانه، وارد این عرصه شوند.