الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ امیر اطهر سهیلی نویسنده، منتقد، مدرس، فیلم نامه نویس و کارگردان سینما و تلویزیون اهل مشهد است. نخستین فیلم سینمایی او «زنانی که با گرگها دویده اند» است. سهیلی تاکنون کارگردانی تله فیلمهای «یک خیانت منصفانه»، «سمفونی کاغذهای خط خطی»، «طرقه» و «سوم شخص مفرد» را برعهده داشته است. این هنرمند مشهدی همچنین سه سال پیش قسمتهایی از فصل دوم مستند «شما که غریبه نیستید» را که پرترههایی از چهرههای مشهور ایرانی است به طور مشترک با مسعود زارعیان کارگردانی کرد.
سهیلی به تازگی مستند پرتره دیگری با نام «فرهت» ساخته است که زندگی دکتر احمدشاه فرهت، پزشک افغانستانی متخصص اطفال در مشهد، را به تصویر میکشد. این فیلم که در خانه مستند انقلاب اسلامی تهیه شده و محصول سازمان اوج است متقاضی حضور در شانزدهمین جشنواره سینما حقیقت نیز شده است. به همین بهانه با او گفت وگوی کوتاهی کرده ایم که در ادامه میخوانید.
مستند دکتر شاه فرهت درباره مهاجران نابغه است. تعریفی که از مهاجران در ذهن بیشتر مردم به ویژه در مشهد که شهر مهاجرپذیری است وجود دارد، خیلی با تصویر واقعی مهاجران متفاوت است. دوستان به من پیشنهاد کردند یک پرتره با همین نگاه از دکتر شاه فرهت بسازم.
مصطفی شوقی، تهیه کننده مستند، از من خواست نگاهی به زندگی فرهت داشته باشم. من همان ابتدا که از اطرافیان خودم پرس و جو کردم، فهمیدم آدم خاصی است. به هرکس میگفتم دکتر شاه فرهت را میشناسی، میگفت: همان دکتری که دقیق میگوید بچه کی خوب میشود یا چه مشکلی دارد؟ یا یک بنده خدایی به من گفت: همان دکتری که با جن ارتباط دارد؟ دیدم چقدر همه این آدم را میشناسند و چقدر افسانه دور و بر این آدم هست.
نه، من نمیشناختم. وقتی از دوستان و خانواده پرس وجو کردم، دیدم چقدر جذاب است. به تهیه کننده گفتم: من شاه فرهت را میسازم. خیلی سوژه اش خوب است. او گفت: دست نگه دار تا من تصویبش کنم. ولی من آدمی نبودم که دست نگه دارم. یک روز صبح رفتم بیمارستان امام رضا (ع) و دکتر را دیدم و با او گپ زدم. دیدم چقدر شیرین و جذاب است.
از آن طرف برنامه خندوانه دکتر را دیدم و دوست داشتم یک چیزی به این روایتی که ما از دکتر فرهت داشتیم اضافه کنم. دست کم همین روایتی را که ما مشهدیها داریم کمی وسیعتر کنم که بقیه ایرانیها هم بشنوند. با چند نفر از دوستانم تماس گرفتم، آقای غفوریان به عنوان فیلم بردار، آقای غیور صدابردار و دوستان دیگر. گفتم: حاضرید برویم یک کار این طوری انجام بدهیم؟
دوستان آمدند پای کار و رفتیم ضبط کردیم. با دکتر و خانواده و اطرافیان او مصاحبه کردیم. من یک فیلم نامه داشتم که در همان چند روز نوشته بودم و براساس آن جلو رفتیم. دو روز که از ضبط ما گذشت، مصطفی شوقی پیام داد که ما پای کار هستیم. گفتم من کار را ضبط هم کرده ام. بعدش حمایت کردند و فیلم ساخته شد. من خودم از پرتره دکتر فرهت توقع یک فیلم تلویزیونی ساده مخاطب پسند داشتم، ولی نظر دوستان خیلی بهتر بود و حمایت کردند.
زیاد موافقت نکرد که همان فردایش ضبط را شروع کنیم. گفت از من فیلم ساخته اند؛ همانها هست. روز اول دکتر خیلی سخت بود. روز اول همان حرفهایی را زد که در خندوانه زده بود. شاه فرهت نگاهش این بود که ما میخواهیم مثل کارهای تلویزیونی مصاحبه کنیم، ولی با ما راه آمد. در واقع دکتر به ما اطمینان کرد.
نه، همان چیزی که شما در مطب از دکتر میبینید واقعیت او ست. ولی خصوصیتهای خاصی دارد. ساعت ۶ صبح میرود سرکار تا ساعت ۹ شب. ۹ شب هم موبایلش را خاموش میکند و به زندگی اش میرسد. دکتر گفت در این مدت که شما بخواهید ضبط کنید، من نمیتوانم عملها و ویزیت هایم را لغو کنم. گفتم شما هرجا هستید، من میآیم دنبال شما. خیلی با گروه ما خوش رو و خوش برخورد بود. دوستی ما همچنان ادامه دارد. وقتی هم که فیلم را دید، تشکر کرد و خسته نباشید گفت. در کل دکتر آدمی خاص، کم حرف و بدون تعارف است. من در این فیلم شاید ۱۰ درصد این شخصیت را هم نتوانسته ام نشان دهم.
من تقریبا در پرتره تازه وارد هستم. دو سه سال پیش یکی از دوستان به من پیشنهاد کرد که تعدادی مستند پرتره بسازم به نام «شما که غریبه نیستید». سریالش از تلویزیون پخش شد. وقتی هم که رفتم مستند دکتر فرهت را شروع کنم، فکر کردم مثل همان پرترههای تلویزیونی است. در آن کار شخصیتهایی مانند عثمان محمدپرست، مصطفی رحمان دوست، غلام پیروانی و آدمهای خاصی را کار کرده بودم.
پرتره برای من بیشتر زندگی بود. یعنی با این شخصیتهای خاص زندگی کردم و این برایم جذاب بود. دیدن این آدمها برایم جذاب بود؛ آدمهای متفاوتی که در حرفه خودشان موفق اند و هم نشینی با آنها ارزشمند است. من پیش از این یادداشتی برای شهرآرا نوشته بودم که مضمونش این بود که ما ۱۰ سال دیگر تبدیل میشویم به کتابهایی که خوانده ایم، فیلمهایی که دیده ایم و آدمهایی که دوست داشته ایم، دور و برشان بوده ایم و آدمهایی که با آنها زیست کرده ایم. پرتره از نظر من دقیقا همین است. من با آدمهای خاصی، مدت کوتاهی زیسته ام. من فیلم ساز پرتره نگار خوبی نیستم. فقط با این شخصیتها زندگی کرده ام.
من در کل به این اعتقاد دارم که بعد از اینکه من فیلمی را نگاه میکنم، باید اتفاقی در من بیفتد. در «فرهت» فیلم نامهای یک خطی در ذهن من بود؛ اینکه یک مهاجر با شرایط نابرابر در این اجتماع چطور نابغهای میشود که ما الان میبینیم. اینجا منِ سهیلی میگویم آن قدر که دکتر فرهت دوید، اگر من هم میدویدم، به جایی میرسیدم. یعنی همان حرفی که دکتر فرهت زد. او در مستند میگوید: من نه جن دارم و نه ارتباطی با ماورا.
تشخیص من فقط از روی تجربه و مطالعه است. شاید اگر بقیه هم این تلاش و مطالعه را داشته باشند، از این بهتر بتوانند تشخیص بدهند. این خیلی مسئله مهمی است. ارزش افزوده برای مخاطب به نظرم این است. یک نفر در شرایط نابرابر با همت میتواند به جایی برسد که من در شرایط برابر با تنبلی نمیتوانم برسم. در واقع تلاش کارگردان این است که در این نوع مستند یک برخورد از نوع خیلی نزدیک و واقعی با سوژه برای مخاطب اتفاق بیفتد.
خیلی جای کار دارد. در مستند پرتره «شما که غریبه نیستید» من حدود پنجاه گزینه مشهدی معرفی کردم که نشد آنها را کار کنیم. در زمینههای مختلف خیلی جای کار داریم. در همین جامعه مهاجران چند پرتره قوی داریم. محمدکاظم کاظمی یک پرتره قوی است. ابوطالب مظفری یک پرتره قوی است. دست کم ۱۰ پرتره میتوانیم در همین جامعه مهاجران مشهد معرفی کنیم.
سوژه «بی بی» به لطف شهربانو به دست من رسید، ولی متأسفانه کسی از آن حمایت نکرد. دست کم سی فیلم نامه مانند «بی بی» از شهربانو داریم که میشود کارکرد، ولی متأسفانه حمایتی برای تولید آنها وجود ندارد. من به صورت مستقل فقط توانستم «بی بی» را بسازم که این اتفاق بیفتد و این سوژهها دیده شوند، ولی از یک جایی به بعد کار نیاز به حمایت و هل دادن دارد.
بله، تهیه کننده مهم است. ما روز اول خودمان رفتیم و کار را شروع کردیم و منتظر نشدیم که بودجه به ما برسد، ولی من خوشبختم از اینکه با این تیم کار کردم. همه دوستان خیلی به کار لطف کردند. من با تهیه کننده رفاقت عمیقی دارم. مشاورههای او در دو مستند اخیرم که در سوریه ساخته ام خیلی به من کمک کرد. «فرهت» اولین تجربه مشترکمان بود. امیدوارم ادامه پیدا کند؛ چون تهیه کننده خیلی خوبی است.
منتظریم شرایط اکرانش مهیا شود، سئانس هنر و تجربه دوباره برگردد تا بتوانیم اکرانش کنیم.
بله، این رفت وآمد را دوست دارم. از هیچ کدام نمیتوانم دل بکنم. دنیای مستند و سینمایی، هر دو، خوب است. من در این فیلمها زیست میکنم و این زیست را دوست دارم. بار زندگی در آن یک هفتهای که با دکتر فرهت زیست کردم، برایم مثبت بود و دوستش داشتم. نمیتوانم از آن دل بکنم. از دنیای داستانی هم نمیتوانم دل بکنم. این دو البته قرابتهایی هم با دارند. هر دو در سینما نمایش داده میشوند و خط داستانی دارند. من مستندهایم را با یک خط داستانی جلو میبرم.
الان نمیشود صحبت کرد. بگذارید برویم در دل کار و کمی جلوتر برویم. به غیراز دکتر فرهت دو مستند بین المللی دارم که آماده پخش اند. یکی از آنها یک مستند بلند است به نام «همسات المکسوره» (نجواهای شکسته شده) و دیگری یک مستند کوتاه به نام «مطر الاسود فی عینی» (ابر سیاه در چشمان من). این دو مستند عربی هستند و در مورد جنگ سوریه ساخته شده اند. منتظر پخش بین المللی آنها هستیم. درباره کارهای آینده هم یک فیلم نامه داستانی دارم که حضورم به عنوان نویسنده است و باید ببینیم به کجا میرسد. یک مستند کوتاه هم در مقام نویسنده و کارگردان دارم که در مرحله تدوین قرار دارد. هر دو این آثار موضوعات اجتماعی دارند.