صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آشنایی با مراکز توان بخشی مشکلات یادگیری که کمتر آن را می ­شناسیم

  • کد خبر: ۱۳۵۶۳۲
  • ۲۹ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۲
بچه‌های دچار اختلال یادگیری از نظر ظاهری و حتی بهره هوشی هیچ تفاوتی با بقیه بچه‌ها ندارند؛ فقط رشد تحصیلی شان موازی با بقیه دانش آموزان نیست و متناسب با آموزشی که دیده اند، نتیجه مورد انتظار را نشان نمی‌دهند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ زن و شوهر جوان، روی صندلی‌های اتاق پذیرش نشسته اند. سکوت مطلق و چهره‌های نگرانشان از حال ناخوش درونی آن‌ها خبر می‌دهد. با نامه‌ای از مدرسه دختر کلاس اولی خود به این مرکز ارجاع شده اند. خانم معلم گفته است: بچه تان توی کلاس، همه اش حواسش پرت است و روی درس و حرف‌های من تمرکز ندارد.
کمی آن سوتر، کودک با موزاییک‌های کف اتاق دارد خودش را سرگرم می‌کند. معصومیت از چهره لاغر و سبزه اش می‌بارد، با آن لباس فرم خاکستری و صورتی و عینک گرد نشسته روی صورتش.

اسمش را که‌ می‌پرسیم، نام برادرش را‌ می‌گوید و تا بخواهیم با مهربانی سؤال را تکرار کنیم، مادر به میانه صحبت هایمان می‌دود و با کلافگی، کودکش را توجیه می‌کند که اسم خودت را بگو! کاش سرزنش‌ها در همین حد باشد و با برچسب‌هایی مثل تنبل یا حواس پرت، اعتماد به نفس او را نخراشیده باشند. کیانا مشکوک به اختلال یادگیری است؛ فقط همین و اینجا، مرکز آموزش و توان بخشی مشکلات یادگیری ایمان؛ یکی از مراکز شصت و چهارگانه دولتی در خراسان رضوی.

ماجرا به زبان ساده

«موقع نوشتن، گاهی نقطه‌ها و سرکش کلمات را فراموش می‌کند. همچنین در ریاضی، عدد‌ها را فراموش می‌کند.» مادر مهدیار این‌ها را‌ می‌گوید. پسرش کلاس سوم است. در یکی از اتاق‌های تشخیص و درمان مرکز اختلالات، رو به روی درمانگر نشسته است و در آرامش با هم صحبت می‌کنند.

مادر دل پری دارد و به دلیل سختی‌هایی که برای ارجاع به اینجا کشیده است، قدر جلسات مشاوره و هزینه نداشته اش را‌ می‌داند. می‌گوید از همان کلاس اول ابتدایی متوجه شده بود که یادگیری در پسربچه اش اشکال دارد و مدرسه غیرانتفاعی‌ای که مهدیار در آن درس می‌خواند، دارد دست بالا و با تساهل برخورد می‌کند. دل پر او از این است که چرا باید با تغییر مدرسه و در پایه سوم با اینجا آشنا شود.

برایمان از هزینه‌های بی فایده‌ای می‌گوید که در این سال ها صرف کرد و نتیجه‌ای ندید؛ «کلی کلینیک و مرکز مشاوره بردمش. از جلسه‌ای ۷۰ هزار تومان تا ۲۵۰ هزار تومان می‌گرفتند. اگر معلم کم تجربه اش متوجه شده بود، به هیچ کدام از این‌ها نیازی نبود.»
مهدیار جلسه دوم مشاوره و مراحل تشخیص را سپری می‌کند. با راه اندازی اتاق بازی در مرکز که تکمیل آن همت خیران را‌ می‌طلبد، بخشی از مراحل تشخیص اختلال، به این اتاق منتقل می‌شود.

«کودک، بازی که‌ می‌کند، نگرانی هایش از ورود به محیط تازه، کم می‌شود و درضمن، درمانگر متوجه اختلال او‌ می‌شود.» دکتر مهدی قاسمی پور، مدیر مرکز آموزش و توان بخشی مشکلات یادگیری ایمان، راکت، فوتبال دستی، تخته تعادل، عروسک و بقیه اسباب بازی‌های رنگارنگ اتاق را نشان می‌دهد و از جنبه‌های درمانی آن می‌گوید. او روان شناسی کودکان استثنایی و برنامه ریزی درسی خوانده است و فکر‌های بلندی برای تجهیز این اتاق و حیاط مرکز دارد؛ بماند که با وضعیت اعتبارات مراکز یادشده، تحقق آن بدون مشارکت مردم، اندکی دور به نظر می‌رسد.

با لبخند می‌گوید: ما دوگانه سوز هستیم. خدمات را به دانش آموزان عادی می‌دهیم، اما بدنه کارشناسی مان در آموزش و پرورش استثنایی مستقر است. این ایراد ساختاری وجود دارد و از سوی هیچ کدام حمایت نمی‌شویم؛ حتی برای تأمین هزینه‌های جاری هم سرانه نداریم.

وقتی از او می‌خواهیم معنی اختلال یادگیری را ساده و خودمانی بگوید، این پاسخ را‌ می‌شنویم: بچه‌های دچار اختلال یادگیری از نظر ظاهری و حتی بهره هوشی هیچ تفاوتی با بقیه بچه‌ها ندارند؛ فقط رشد تحصیلی شان موازی با بقیه دانش آموزان نیست و متناسب با آموزشی که دیده اند، نتیجه مورد انتظار را نشان نمی‌دهند.

او ادامه می‌دهد: دلیلش را بخواهید، خیلی ساده اش می‌شود اینکه اتصال‌های مغزی دو نیمکره مغز دچار اختلال شده است. شما که راست دست هستید، روی پای راست، گوش راست و چشم راستتان هم اتکای بیشتری دارید؛ به این می‌گویند «غلبه طرفی». وقتی این غلبه، ناقص ایجاد شود، بروز اختلالاتی در یادگیری دور از انتظار نیست.

حالا بهتر می‌توان فهمید معنی مثال هایش را، اینکه راه برخی والدین برای بهبود وضعیت درس و مشق بچه شان، بیراهه است و علت آن چیزی نیست جز ناآگاهی؛ «وقتی برق ماشین خراب است، اگر روغنش را عوض کنی، شاید قدری بهتر حرکت کند، اما مشکل ماشین این نبوده است اصلا. گرفتن معلم خصوصی و این طور کار‌ها برای حل اختلالات یادگیری نیز به همین مثال می‌ماند.»

خاطره خوش او از کار در این مرکز، خانواده‌هایی هستند که برای تشکر مراجعه می‌کنند؛ «تصور کنید والدینی را که آرمانگرا هستند؛ دنیا روی سرشان خراب می‌شود وقتی می‌بینند بچه، یک ضرب ساده را‌ نمی‌تواند انجام بدهد. برخی از آن‌ها برایمان از کشمکش‌های زن و شوهری شان می‌گویند که ریشه اش، اختلال یادگیری در فرزندشان بوده است، حتی از تصمیمشان برای جدایی؛ تبی که خوشبختانه با بهبود شرایط فرزندشان، فروکش می‌کند.» همه خواسته او که بار‌ها در این مرکز می‌شنویم، اطلاع رسانی است برای استفاده از ظرفیت مراکزی که برای گرداندن آن از بودجه دولت استفاده می‌شود، اما به دلیل ناآگاهی مردم، استفاده از ظرفیت‌ها و بدنه کارشناسی آن در حد انتظار نیست.

کودکان زخم خورده

به دلیل جراحی اخیرش، امروز را مرخصی استعلاجی داشته، اما می‌گوید دلش نیامده است در خانه بنشیند و کار کودکانی که از قبل، نوبت مشاوره داشته اند، لنگ بماند. فاطمه اسکافی، کارشناس ارشد مشاوره تربیتی و یکی از شش مشاور کهنه کار این مرکز است، با ۲۷ سال سابقه که ۱۹ سال آن با مشاوره تحصیلی در مدارس و بقیه، با خدمت در این مرکز، سپری شده است.

دلسوزانه از حال و هوای بچه‌ها در نخستین جلسه مشاوره می‌گوید، اینکه گاهی با استرس می‌آیند و با زخم‌های روحی ناشی از انگ‌هایی که در خانه یا مدرسه خورده اند. همین «حواست کجاست» ها، «خیلی خنگ هستی» گفتن‌ها که هرکدامشان، درست مثل یک خار در ذهن کودک، فرو می‌رود و شاید تا پایان عمر، او را آزار بدهد؛ «یکی دو جلسه که‌ می‌گذرد، بچه‌ها با اینجا انس می‌گیرند، چون همه چیز با تشویق و بازی همراه است، یعنی حتی اگر مدرسه را هم دوست نداشته باشند، برای آمدن به اینجا اصرار می‌کنند.» خانم اسکافی این‌ها را‌ می‌گوید با چاشنی این توضیح که گاهی بچه‌ها فقط با یک مشکل شناسایی شده به مرکز ارجاع می‌شوند و در بررسی‌ها موارد دیگری هم کشف و برای درمان آن برنامه ریزی می‌شود.

گفتن از پرونده‌هایی که با پیگیری‌های والدین، به ثمر نشسته است و کودکانی که از رنج اختلالات یادگیری رها شده اند، برایش دشوار است، بس که فراوان اند. نمونه دم دستی اش سامان است، پسری نه ساله که امروز وقت مشاوره داشت و نیامد؛ «والدین سامان اینجا را به اصرار خودشان انتخاب کردند، چون دخترشان که حالا دبیرستانی است، در دوره ابتدایی از خدمات مرکز استفاده کرده بود و پدر و مادر، تأثیر این مشاوره‌ها را به چشم دیده اند. جالب است بدانید معلم سامان گفته بود نمی‌خواهد او را به مرکز ببرید و مشکلاتی که بچه تان در یادگیری دارد، به مرور رفع می‌شود؛ در حالی که مشکلات خود به خود رفع نمی‌شود. متأسفانه بسیاری از مدارس، از معرفی دانش آموزان نیازمند مشاوره خودداری می‌کنند و فراوان اند والدینی که پس از معرفی، می‌گویند روحشان از وجود چنین مراکزی بی خبر بوده است.»

آن طور که خانم اسکافی می‌گوید، چیزی که باعث شده بود مادر سامان به وجود اختلال یادگیری در پسرش شک کند، نشانه ساده‌ای بوده است؛ «مادرش می‌گفت حس می‌کنم پسرم در حل ریاضی، مشکل دارد. بررسی کردیم و دیدیم با وجود هوش خوب، سامان در تمرکز و حافظه دیداری هم مشکل دارد. حافظه دیداری یعنی اگر یک الگو از لوگو‌ها را مقابلش بگذاری و بگویی دوباره درستش کند، نمی‌تواند، چون تصویر آن در ذهنش نمانده است، یا مثلا نمی‌داند فلان کلمه را با س بنویسد یا ص.

آن طور که خانم مشاور می‌گوید، اوضاع تحصیلی سامان، قابل مقایسه با ابتدای حضورش که به زمستان سال گذشته برمی گردد، نیست. اطمینان دارد اگر والدین بچه‌ها خدمات اینجا و هزینه نداشته اش را بدانند، مرکز شلوغ می‌شود. خلوت بودن کنونی مرکز، یعنی تا آگاه شدن مردم فاصله داریم.
صحبت‌های پایانی او از جنس کاش است: کاش والدین، دیر مراجعه نکنند. آبان و آذر، ماه‌های طلایی است و اگر کار مشاوره شروع شود، در همان سال تحصیلی، مشکل بچه رفع می‌شود.

رؤیا‌های محقق شده

«چه کوچه‌ها و خیابان‌های پاکیزه ای! چه کسی آن‌ها را تمیز و پاکیزه کرده است؟ رفتگر؛ همان رفتگر زحمت کش و مهربانی که دوست ماست.» دختربچه، حس یک فضانورد را داشت. انگار که مریخ رفته باشد؛ همان قدر خوشحال و پر غرور.

از روی کتاب فارسی دوم ابتدایی یکی دو جمله می‌خواند و باز سرش را بالا می‌آورد و به مشاورش نگاه می‌کرد و‌ می‌گفت: خانم ببینید! من دارم می‌خونم! از میان همه خاطره‌های شیرین روز‌های مشاوره به کودکان دچار اختلال یادگیری، الهه مشتاقی، این یکی را به عنوان مشتی نمونه خروار تعریف می‌کند. انبوه پرونده‌های رنگارنگ مختومه و چیده شده در گوشه اتاق می‌گوید این مرکز، رؤیا‌های والدین و کودکان بسیاری را برای خواندن و فهمیدن محقق کرده است؛ «تعداد جلسه‌های مشاوره اش هنوز به ده نرسیده بود. آن روز با مادرش با یک جعبه شکلات آمدند مرکز. خیلی خوشحال بودند. دختربچه برای اولین بار دیکته اش را ۲۰ گرفته بود و خوب هم می‌توانست بخواند.»

الهه مشتاقی، کارشناس ارشد مشاوره، راوی این خاطره است. او نیمی از سابقه سی ساله خدمتش را در همین مرکز گذرانده است. دختربچه‌ای که ماجرایش را برایمان تعریف می‌کند، با برچسب «دیرآموز» که معلمش به او زده بود به اینجا ارجاع می‌شود، آن هم با اکراه که «حالا اگر می‌خواهید، بچه تان را به یک مرکز اختلالات یادگیری هم نشان بدهید.»

او ادامه می‌دهد: تست گرفتیم و دیدیم وضعیتش طبیعی است. فقط دقت، تمرکز و حافظه اش مشکل داشت که روی این‌ها کار کردیم. دیکته اش اشکال داشت و روخوانی اش خیلی بد بود. والدینش خیلی همراهی می‌کردند. تأکید کرده بودیم امروزِ این بچه را باید با دیروز خودش مقایسه کنند، نه بچه‌های دیگر. خدا را شکر اعتماد به نفس لطمه دیده اش برگشت. همه چیز خیلی خوب پیش رفت. آن قدر درک او از مسائل تقویت شده بود که حالا او بود که صورت سؤال‌های ریاضی را برای مادرش توضیح می‌داد. جلسه پانزدهم مشاوره، ترخیص شد.

آن طور که خانم مشتاقی می‌گوید، سه جلسه ابتدایی مشاوره، به انجام آزمون‌ها و تشخیص مسئله می‌گذرد که خیلی مهم است و جلسات بعدی، به برنامه ریزی برای رفع مشکل شناسایی شده.

او تأکید می‌کند که رفع مشکلات کودک دچار اختلال یادگیری، چه مشکل در خواندن باشد یا نوشتن، محاسبه یا هجی کردن، کاری گروهی است و حلقه نخست آن، معلمی است که باید خوب و به موقع تشخیص بدهد، چون از کلاس سوم به بعد، کار درمان سخت‌تر می‌شود.

خانم مشتاقی با اطمینان اضافه می‌کند: اگر والدین، خوب با بچه کار کنند، دوماهه به چیزی که‌ می‌خواهیم می‌رسیم.

آرزوی او با یک دنیا تجربه و در آستانه بازنشستگی، این است که بین کادر آموزش وپرورش و مراکز اختلالات یادگیری به ویژه در سه پایه اول ابتدایی، روابط کاری صمیمانه برقرار  و این باور درآن‌ها ایجاد شود که مراکز اختلالات، باری از دوش معلمان برمی دارند.
او معتقد است تحقق عینی آرزویش، روزی خواهد بود که تصور «نمی خواهد بچه را ببرید، خودش خوب می‌شود» حذف شود و به نامه نگاری‌های پیاپی برای معرفی دانش آموزان نیازمند درمان، نیاز نباشد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.