صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سنت مشهدی رسم مهربانی

  • کد خبر: ۱۳۹۹۵۲
  • ۲۳ آذر ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۹
ما را اعضای یک پیکر آفریده‌اند تا نسبت به دردی که هرکداممان را بر زمین می‌نشاند، بی‌توجه نباشیم.

ما را اعضای یک پیکر آفریده‌اند تا نسبت به دردی که هرکداممان را بر زمین می‌نشاند، بی‌توجه نباشیم. در خویش دردی احساس و همتی در کارکنیم و تا قد‌راست‌کردن فرد برزمین‌افتاده‌مان تنهایش نگذاریم. این «باید» انسانی و اجتماعی را امام‌باقر (ع) به این صراحت تبیین فرموده‌اند: «ألمؤمنون فی تَبَارِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ کمثل الْجَسَدَ، إِذَا اشتکی تداعی لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الحمی؛ مؤمنان در نیکی و شفقت و مهربانی به یکدیگر مانند یک پیکرند که اگر به عضوی از آن آسیبی برسد، همه اعضا در تب و بی‌خوابی گرفتار آیند.»

ترجمه امروز این روایت و بیان این احوال را در روز‌های گذشته در دو روایت خبرنگارانِ شهرآرا خواندیم. مردم نجیب دیار امام رضا (ع) در رفتاری رضوی، دو خانواده را در پناه مهربانی خود گرفتند. برایشان سقف بالاسر فراهم کردند تا در زمهریر شب‌ها، به فردایی گرم و روشن فکر کنند؛ به‌ویژه کودکانی که آرزوهایشان در فرداست، اما عجیب در امروز، به رصد امور می‌پردازند. امروزی که نه چالش‌ها کم است و نه گرفتاری‌ها. درد هم که تا دلتان بخواهد، فراوان.

سنگ در راه داریم؛ اما راه هست، باید سنگ‌ها را برداشت و گرفتاری‌ها را بند به بند باید گشود. چالش‌ها را باید به قوت در افزایش همدلی، چاره کرد؛ کاری که در گذشته این مرز‌و‌بوم، سابقه‌ای روشن دارد. خواندن این دو گزارش- که در‌حقیقت چهار روایت بود از شرح‌حال تا به‌شدن حال- ما را یاد ایام ماضی انداخت که درج گزارش‌هایی از‌این‌دست چه شوری برپا می‌کرد از همدلی و همراهی. مردم چنان پای کار می‌آمدند که احوال فرد گرفتار از خودشان بهتر می‌شد.

یادم هست یک‌بار از بی‌خانمانی فردی نوشته بودم که ناخوش‌احوال هم بود. واکسی سیار بود و همسرش مراقب که غش نکند. شرح حالش را که نوشتیم، «فستبقواالخیرات» معنای تام و تمام خود را به رخ کشید؛ یکی زمین داد و دیگری مصالح و دیگری، کار ساخت را به عهده گرفت و چند نفر دیگر نیز تجهیز خانه نو را عهده‌دار شدند و او صاحب‌خانه شد. یا ماجرای کفش‌هایی که نبود را به یاد دارم که وقتی از دانش‌آموز پابرهنه نوشتیم، نه او که بسیاری از دیگران هم صاحب کفش شدند. یک بار هم از بدهی مردی روایتگری کردیم که بزرگواری مردم او را از عسر به یسر رساند.

کم نبوده خاطراتی از‌این‌دست که فراوان هم اتفاق افتاده است برایم در عمر رسانه‌نگاری. به همان‌ها هم دلخوش دارم و امروز که می‌خوانم خبرنگاران همچنان نگاهشان و قلمشان، گره‌گشای مردم است، به قلم و این حرفه افتخار می‌کنم. افتخار بزرگ‌تر به مردمی نجیب و کرامت خصال است که اگر خود هم گرسنه بمانند، خالی‌بودن سفره هم‌نوع خود را تحمل نمی‌کنند. خود هم از سرما بلرزند، لرزیدن زن و فرزند دیگران را تاب نمی‌آورند. بودن در میان مردمی چنین‌مهربان، سعادتی است که شکرانه‌اش از جنس آنان‌شدن است. هرکدام به اندازه توانمان مثل این مردم شویم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.