یکی از باستانیکاران قدیمی مشهد است که پدرش مرحوم مرشد میرزا را همه باستانیکاران میشناسند.
نجمه موسویزاده - یکی از باستانیکاران قدیمی مشهد است که پدرش مرحوم مرشد میرزا را همه باستانیکاران میشناسند.
او که سابقه خانوادگی در این رشته ورزشی دارد خودش نزدیک به ۵۰ سال است که ورزشکار باستانی بوده و افراد بسیاری را در این حرفه ورزشی آموزش داده است. او همچنین قهرمان رشتههای میل بازی و چرخ کشور و استان در مسابقات ورزش باستانی و اعزام شده به کشور چین و اسپانیاست.
«حسین عسکریپور صمدی» ۵۳ ساله را میگویم که اکنون کارمند آموزش و پرورش و دبیر تربیت بدنی است و زمانی مسئول انجمن ورزش باستانی استان خراسان نیز بوده است و از خم و چم این ورزش چنان آگاه است که شاید بتوان گفت کمتر کسی مانند او در مشهد داشته باشیم، اما با این در تمام طول مصاحبه واژهای که مرتب از دهانش خارج میشود و بر آن تأکید بسیاری دارد نام پدرش است. هنوز هم با گذر سالها علاقهاش به این ورزش باعث شده تا سه روز از هفته را در باشگاه چمران باشد. در این گفتگو از آداب و رسوم زورخانه و علت این که چرا به دنبال مرشدی نرفته یا اینکه چرا با وجودی که ضرب را کاملا بلد است، اما هیچگاه ضرب نزده با او هم صحبت شدهایم.
باشگاه جوانان
یک قرن پیش که در مشهد فقط سه زورخانه کوچه باغ عنبر، چهارراه شهدا و کوچه عیدگاه فعالیت میکردند، عموی بزرگش مرشد بود و همین موضوع باعث علاقه پدرش به مرشدی شده بود. اسم این دو مرشد برای تمام افرادی که به زورخانه میرفتند و برای پهلوانانی که در شهر بودند نه تنها آشنا بود بلکه احترام زیادی نیز برای آنها قائل بودند.
حدود ۵۰ سال پیش باشگاهی به نام باشگاه جوانان حد فاصل چهارراه شهدا و حرم مطهر رضوی قرار داشت که بزرگترین مجموعه ورزش باستانی مشهد محسوب میشد و افزون بر استخر، دو سالن کشتی و سالن باستانی و تنیس روی میز نیز داشت و بعد از انقلاب این باشگاه به نام جوانان اسلامی تغییر نام میدهد. مرشد میرزا در این سالن باستانی فعالیت میکرد. به گفته عسکریپور بیشتر قهرمانان و پیشکسوتان در همین زورخانه پرورش یافتند و توانستند در مسابقات استانی و کشوری مقام بیاورند و اسم و رسمی پیدا کنند.
عسکریپور از باشگاه توس و جوانان به عنوان دو باشگاه معروف مشهد آن زمان نام میبرد و میگوید: تقریبا ۵ ساله بودم که همراه پدر به زورخانه میرفتم و با اینکه سن و سالی نداشتم، اما دیدن پدر در لباس مرشدی و کاری که او انجام میداد و همچنین آداب و رسوم زورخانه باعث شد تا از همان سن کم علاقهمند به ورزش باستانی شوم.
آداب زورخانه
حضور پدر در سردم و ضربی که میزد باعث میشود تا عسکریپور با پیشکسوتانی که در این عرصه فعالیت میکردند از همان سن کم آشنا شود و همین موضوع علاقه او به ورزش باستانی را دوچندان میکند. او از سختیها و چگونگی آداب و رسوم زورخانه در سالها قبل برایمان اینگونه میگوید: آن زمان بخاری برقی وجود نداشت تا ضرب را گرم کنند برای همین هم ابتدا زغال را بیرون آتشی میکردند و سپس جلوی ضرب میگذاشتند تا گرم شود و به این دلیل که بو نکند اسپندی در آن میریختند تا زورخانه نیز رایحه خوش بگیرد.
عسکریپور ادامه میدهد: شاید هیچ ورزشی مانند زورخانه آداب و رسومی به این شکل و آن هم بر اساس اصول و قواعد کاملا با نظم و بنا به دلایلی تعریف شده نداشته باشد؛ یکی از اصول این است که در زورخانه کوتاه است و شما برای ورود باید خم شوید، در حقیقت این در کوتاه و این خم شدن به این معناست که هر کسی در هر جایگاه و شخصیتی که هست برای ورود به زورخانه باید سر پایین بیاورد و تمام قبح خود را بریزد و سپس وارد شود. وی میافزاید: گود زورخانه، همانطور که از اسمش پیداست گودال مانند است و برای به یاد آوردن گودال قتلگاه سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) است، چهار ضلعی نمادی از چهارگوشه قبر امام زینالعابدین، شش ضلعی از شش گوشه مقبره امام حسین (ع) و هشت ضلعی برای امام رضا (ع) است و ورزشکار از ضلع اول تا ضلع بالا که میخواهد برسد حدود ۴۰ تا ۵۰ سال طول میکشد.
این باستانیکار محله ما در ادامه درباره آداب زورخانه اینگونه توضیح میدهد: با پای راست وارد گود میشویم به دلیل راستی و درستی بودن و زمین ادب را بوسه میزنیم به این معنا که از خاک آمده و به خاک بازمیگردیم، همچنین از سمت راست میدویم که طواف خانه کعبه است. او با اشاره به اینکه تمام این آداب و رسوم، درس ادب و اخلاق است، از وسایل این ورزش اینگونه یاد میکند: اسباب این ورزش شامل تخته شنا، میل، کباده یا تیر و کمان، سنگ و ضرب است. ضرب کوزهای شکل است و داخل آن خالی است و با پوستی که روی آن میکشند و گرمش میکنند نوای ورزش کردن در زورخانه شکل میگیرد. همچنین زنگ زورخانه به عنوان اعلام است و هر زنگ نشان میدهد که باید ورزش را تغییر داد ضمن اینکه برخی از باستانیکاران قدیمی و خبره این کار دارای صدای زنگ هستند و با ورود آنها مرشد زنگ را میزند تا همه باخبر شوند.
رخصت پهلوان
موضوع دیگری که به آن اشاره میکند، واژه «رخصت» است، واژهای که برای تمام ما آشناست، اما معنای آن چیست؟ عسکریپور بیان میکند: رخصت به معنای اجازه خواستن است و رعایت ادب و احترام را نشان میدهد. اینکه تا چه حد این ورزش برای حرمت قائل شدن ارزش میگذارد، رخصت از بزرگتر و مرشد گرفته میشود به این صورت که ابتدا از بزرگترهایی که داخل گود هستند و حق زنگ دارند رخصت گرفته شده و اگر کسوت مرشد بیشتر از آنها باشد با کسب اجازه از مرشد است که ورزش بعدی در گود انجام میشود. وی تصریح میکند: ورزش با حرکات نرمشی که ابتدا با نرم کردن با انواع شناها مثل شنا چکشی، سرنوازی، پیچ و ... شروع میشود و بعد از شنا، میل زدن است و در ادامه اجرای پا، چرخش، دعا و در پایان کبادهکشی است و ورزشکاران برای قوی کردن خود از سنگهای پرس یا غلتان استفاده میکنند. از دیگر آداب زورخانه به رعایت حق تقدم اشاره میکند و میگوید: سید و سادات جایگاه ویژه و خاصی برای باستانیکاران دارند و دارای حق تقدم هستند و در اولویت قرار دارند حتی اگر مبتدی باشند به همین دلیل هم زمانی که میخواهند وسایل ورزشی را بردارند اول سید و سادات و سپس پهلوان و همینطور به ترتیب سابقه جلو میروند.
منش پهلوانی
مبتدی، نوچه، نوخواسته، پیشکسوت، صاحب زنگ و پهلوان اسامی رتبههای ورزشکاران زورخانهای است. ورزشی که به گفته عسکریپور تاریخچه آن در کشور به یک دهه و دو دهه و یک قرن پیش باز نمیگردد و تاریخی چنان دیرینه دارد که مردم ایران به خوبی این ورزش را میشناسند و با آوردن نام زورخانه و ورزش باستانی نخستین چیزی که در ذهن آنها شکل میگیرد، همان منش پهلوانی است. پهلوان وارد زورخانه که میشود صدای زنگ بلند میشود و به اصطلاح صاحب زنگ است. او درباره منش پهلوانی که با باستانیکاران عجین شده است، برایمان میگوید: منش و مرام پهلوانی از ورود به گود شکل میگیرد منش شما با ورود به گود فقط افتادگی است در حقیقت اینجاست که شما فروتنی و احترام به بزرگتر را یاد میگیرید و میگویید خدایا من از خاک آفریده شدم و به خاک بازمیگردم، زمانی که میدوید با لنگی که آن زمان به تن میکردند مانند طواف خانه کعبه و محرم شدن بود یعنی لباس ریا را از تن در بیاورید.
عسکریپور ادامه میدهد: پهلوانی یعنی افتادگی در تمام حوزهها، اینکه غرور نداشته باشی و یک نفر مانند پوریای، ولی یا جهان پهلوان تختی الگوی تو باشد. متأسفانه اکنون برخی از جوانانی که وارد این ورزش میشوند بعد از کسب یکی، دو مقام چنان دچار غرور میشوند که احترام بزرگتر و کوچکتر را فراموش میکنند، در صورتی که زورخانه یعنی یاد گرفتن رسم مردانگی، یعنی دستگیری از نیازمند و فتوت.
از تفاوتهای ورزش زورخانهای در قدیم با الان برایمان میگوید اینکه در آن زمان کودکان اجازه ورود به گود را نداشتند و سپس پی حرفش را اینگونه میگیرد:، چون تعداد بزرگترها و پیشکسوتان آنقدر زیاد بود که گودها شلوغ میشد، بچهها، چون کسوتی نداشتند اجازه ورود به گود نداشتند و بالای گود میایستادند و حرکات ورزشی انجام میدادند و فقط برای چرخ زدن مرشد اجازه میداد تا وارد گود شوند و اجرای نمایش کنند و در همین راستا هم اصطلاحی وجود داشت که تا شانه به صورت کسی گیر نکند حق آمدن به داخل گود را ندارند.
او ادامه میدهد: کسی حق ندارد با لباس معمولی وارد گود شود و در گذشته باستانیکاران لنگ میبستند که این لنگ نشانهای از همان احرام شدن و طواف خانه کعبه بود. استفاده از لنگ به عنوان پوشش تنکه به طور ساده، ویژه تازهکارها و ورزشکاران معمولی بود و ورزشکارانی که به مرحله کشتی گرفتن میرسیدند و کشتی را شروع میکردند، لنگ را طوری به کمر میبستند که جلوی آن لچکی مانند میشد، اما اکنون دیگر لنگ نمیبندند و شلوارکهایی با نقوش خاص میپوشند.
از مرشد و احترام خاصی که برای آن قائل هستند که سؤال میکنیم جواب میدهد: مرشد فردی است که ارشادکننده است و او باید ابتدا خودش از نظر ورزش باستانی در حد متوسطی قرار داشته باشد و نرمش، پا زدن، میل زدن، چرخش و ... را بداند تا به دیگران منتقل کند و سپس نسبت به علاقهای که دارد آموزشهایی نیز میبیند و ضرب را یاد میگیرد، اکنون مرشدان دارای رتبهبندی هستند و مرشدانی با سابقه داریم که به آنها کهنهسوار میگویند و از در زورخانه که وارد میشود خودش دارای صدای زنگ است.
گلریزان را از سنتهای دیرین زورخانه بیان میکند که به مناسبتهای مختلفی همچون کشتی گرفتن دو پهلوان، کمک به همنوعانی که نیازمند هستند یا زندانی دارند، جمعآوری کمک در هنگام بروز بلای طبیعی و کمکرسانی به آسیب دیدگان برگزار میشود: «افراد بسیار خیری داریم که در همین منش پهلوانی برای دانشآموزان بیبضاعت یا افرادی که گره کور در زندگی دارند، مراسم گلریزان برپا میکنند تا از این طریق گامی برای همنوعان خود بردارند.»
ورزش باستانی مادر تمام ورزشهازورخانهها این روزها حال و روز خوشی ندارند. ورزشهای باستانی که روزگاری مایه مباهات مردم کشورمان بود این روزها در سایه باشگاههای بدنسازی کمکم رنگ میبازند و چراغشان رو به خاموشی میرود، شاید بدنسازی این روزها نسخه بدلی ورزش پهلوانی شده باشد! به طوری که وقتی پای صحبت پهلوانان و باستانیکاران مینشینیم گلایه از این موضوع دارند که چرا مسئولان آنطور که باید و شاید به این ورزش بها نمیدهند؟! عسکریپور در همینباره میگوید: یک جوان در ظاهر که به ورزش باستانی نگاه میکند شاید با خودش میگوید این میل زدن و شنا کردن برای چیست و هیچگونه جذابیت برای او ندارد تا جذب این ورزش شود. اینکه سؤال میکنید چرا جوانان ما به این ورزش اصیل رو نمیآوردند دلایل بسیاری دارد که شاید در این گزارش نگنجد، اما راههای زیادی برای جذب همین جوانان وجود دارد.
او ادامه میدهد: طرحی در ارتباط با ورزش باستانی دارم که آن را برای دانشگاه تربیتبدنی نیز ارسال کردهام مبنای این طرح بر این است که ورزش باستانی پیشنیاز بسیاری از ورزشهای توپی و غیرتوپی است و تمریناتی که در ورزش باستانی انجام میشود پیشنیاز ورزشهایی مانند بوکس، شنا، والیبال، فوتسال و ... است که اگر فرد را در اینباره تقویت کنیم میتواند در این رشتههای ورزشی نیز موفق شود، موضوعی که شاید تاکنون به آن اصلا پرداخته نشده است و از ورزش باستانی تنها به عنوان ورزشی برای انجام حرکات نمایشی استفاده میشود.
او که سالهاست دبیر تربیتبدنی است و فعالیتهایش در این حوزه باعث تشویق نوجوانان بسیاری در رشته باستانی کاری شده است، یکی دیگر از راههای جذب جوانان را برگزاری مسابقات میداند و تصریح میکند: میتوان با طراحی مسابقات نوجوانان را جذب این ورزش کرد، چون بچهها علاقهمند به مسابقات رقابتی هستند. وی تأکید میکند: هدف ما باید توجیه شده باشد، تمام بچهها در کودکی علاقهمند به فوتبال هستند آیا همه آنها فوتبالیست میشوند؟ خیر، پس باید استعدادیابی انجام شود این که آیا کودک و دانشآموز ما با زمینهای که دارد در این ورزش موفق میشود یا بنا به استعداد خود به ورزش دیگری نیاز دارد.
قهرمانی کشور
او که در نوجوانی مقام قهرمان استان را به دست آورده بود سال ۶۴ در مسابقات قهرمانی کشور در رشته چرخ تیز و چمنی در تهران شرکت میکند، اما زمانی که تصمیم میگیرد تا راهی مسابقات شود کنایههای بسیاری درباره اینکه نمیتواند مقامی بیاورد و شاید در این مسابقات مقام ششم و هفتم را کسب کند، میشنود. حرفهایی که باعث دلخوری او میشود، میگوید: ناراحتی از این حرفها باعث شد تا به حرم رضوی بروم و درد دلی با حضرت رضا (ع) کنم.
به آقا گفتم که ما با دست خالی راهی مسابقات میشویم خودش هوای ما را داشته باشد.
پی حرفش را اینگونه میگیرد: در مسابقه ۲۵۰ بار چرخیدم چرخ چمنی با ضرب بسیار زیبایی به نام نقارخانه حرم مطهر که سالن را به وجد آورده بود. بعد از اینکه مسابقه تمام شد برای خواندن نماز رفته بودم که حاج محمد خادم آمد و رو به من گفت که دو مقام کشوری هم در چرخ چمنی و هم در چرخ تیز را از آن خود کردهام. با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم، چون دو امتیاز سفر به چین و سفر به اسپانیا برای ارائه این ورزش را به دست آورده بودم، اما همانجا گفتم که جایزه چرخ تیز را به نفر دوم که از مازندران آمده بود بدهند، این در صورتی بود که بسیاری از دوستان به من میگفتند چرا اینکار را میکنی خودت هر دو سفر را برو.
یکی از خاطرات شیرین خود را مربوط به همان دوره نوجوانی میداند و بیان میکند: در دوران دبیرستان دبیری داشتم که بسیار با بچهها همراه بود او که از توان من در ورزش باستانی خبر داشت این اجازه را میداد تا زنگ ورزش دانشآموزان را همراه خودم به باشگاه ببرم و آموزش دهم. استادش را پدرش میداند و میگوید: پدرم میگفت «باغبان خوبی باش و از هر باغی یک گلی بچین.»، چون افراد زیادی به باشگاه ما میآمدند که از شهرهای مختلفی بودند. پدر تأکید داشت از هر کدام از آنها یک چیزی یاد بگیرم همین را هم آویزه گوشم کرده بودم و همیشه سعی میکردم در کنار دوستی بهترین باشم. او که زمانی کشتی نیز میگرفت و در کاراته و جودو نیز فعال بوده است به توصیه پدر ورزش باستانی را به طور جدی دنبال میکند و میافزاید: رقیب من در آن زمان شهید سعید توقانی بود که هر وقت از تهران میآمد برای رو کم کنی هر دو در گود میچرخیدیم. خندهای میکند و با جمله روحش شاد باشد حرفش را به پایان میرساند.
احیای ورزش باستانی در جبهه
زمان جنگ همراه پدرش به صورت داوطلبانه به منطقه میرود و افزون بر رزم و مقابله با دشمن بعثی، در کامیاران ورزش باستانی را نیز انجام میدهد: «پدر یک خاور وسایل ورزش باستانی شامل میل، تخت شنا، ضرب، زنگ و ... را به سپاه کامیاران اهدا کرد و این ورزش باستانی را به تمام فرماندهان و سربازان طبق برنامهریزی و هماهنگی که انجام شده بود و در سالنی که در آنجا وجود داشت آموزش میداد من نیز همراه پدر و کمک او بودم.» بعد از اینکه از جنگ بازمیگردد به عنوان دبیر تربیتبدنی در آموزش و پرورش استخدام میشود و در کنار آن آموزش ورزش باستانی را نیز تاکنون ادامه میدهد. او سعی میکند تا این ورزش را در کنار شغل خود احیا کند و نمایشهای مختلفی را برای دانشآموزان در جشنهای مختلف برگزار میکند. سال ۶۸ همراه پدر از زورخانه باشگاه جوانان به زورخانه چمران واقع در خیابان امام خمینی (ره) نقل مکان میکنند: «با خراب شدن باشگاه جوانان به زورخانه چمران آمدیم. این زورخانه یکی از زورخانههای قدیمی مشهد محسوب میشود که زیر نظر اداره تربیتبدنی قرار دارد و با وجود اینکه تنها ۳ زورخانه زیر نظر تربیتبدنی است این موضوع یک امتیاز ویژه برای این زورخانه محسوب میشود.»
نمایش ا... با ۱۵۰ دانشآموزکاری که او در مجموعه ورزشی شهید خورشیدی انجام داد بینظیر بود و تاکنون هیچکس در کشور چنین کاری را نتوانسته است انجام دهد: «با آموزشی که به دانشآموزان دادم توانستم نوع قرار گرفتن آنها به صورت آرم ا... پرچم کشور را با ۱۵۰ دانشآموز رقم بزنم. سختی کار در این بود که چگونه دانشآموزان به این شکل بایستند و سپس با تخته و میلها ورزش کنند.»
مبتکر این کار خودش بود و تأکید میکند که هنوز هم میتواند به شکل گستردهتری چنین کاری را انجام دهد و به نوعی از این طریق اهمیت ورزش باستانی و زیبایی آن را نشان دهد.
هیچ گاه ضرب نزدم
از او سؤال میکنیم که چرا با وجودی که ضرب را به خوبی یاد دارد، اما هیچگاه ضرب نزده و به سمت کار مرشدی نرفته است؟ پاسخ میدهد: زمانی که پدرم مرشد بود افراد بسیاری به زورخانه میرفتند و تعداد زورخانههای مشهد نیز زیاد نبود پدرم سه تا چهار گود را یک نفره ضرب میزد برای همین هم دستانش زمخت شده بود. وی میافزاید: مادرم رضایت نداشت که من نیز ضرب بزنم، چون این کار واقعا سخت است.
دستان پدرم به دلیل ضرب زدن آسیب دیده و زمخت شده بود. ضمن اینکه آسیب زیادی را مرشد متحمل میشود اینکه پشت سر هم به یک جسمی مرتب و پشت سر هم ضربه بزنی، تازه در آن موقع که خیلی هوا سرد بود و یک گود نه بلکه چهار گود با هم ورزش میکردند و میکروفونی وجود نداشت. پدرش را معلم و استاد خودش میداند و میگوید: «پدر از قدیمیهای مشهد و ساکن تپلالمحله بود و کوچهای در آنجا بود به نام سردار که به نام پدربزرگم نامگذاری شده بود از قدیم پدربزرگم در محله به فردی که در خانهاش به روی همه باز بود و دستگیری از ناتوانان میکرد معروف بود به همین دلیل من هم از پدرم چشم پاکی و دستگیری از نیازمندان را یاد گرفتم شاید بهترین درسی که میتوان در زندگی سرلوحه خود قرار داد.»