صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با علیرضا سوزنچی، بازیگر پیشکسوت مشهدی تئاتر و تلویزیون کشور | پشیمان نیستم

  • کد خبر: ۱۴۷۲۵۲
  • ۰۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۹
علیرضا سوزنچی کاشانی نزدیک به نیم قرن است که بر روی صحنه‌های تئاتر مشهد حضور داشته، خاک صحنه خورده و مو سپیده کرده است. اما بازی او در نقش محمود در فصل اول سریال «عاشقانه» و پخش آن در سال ۹۵ در شبکه خانگی، باعث دیده شدن این بازیگر پیشکسوت مشهدی در سطح وسیع شد.

الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ علیرضا سوزنچی متولد ۱۳۳۴ در مشهد است و از سال ۵۴ به صورت جدی کار تئاتر را شروع کرد و در ادامه به استخدام وزارت فرهنگ و هنر -در پست سازمانی بازیگری تئاتر- درآمد. حالا پانزده سالی است که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بازنشسته شده، اما همچنان و با انگیزه بر روی صحنه تئاتر حضور خود را حفظ کرده است.

بیشتر روز‌ها می‌توان او را در اتاقش در مجتمع فرهنگی هنری امام رضا (ع) در بوستان ملت پیدا کرد؛ اتاقی کوچک با دیوار‌هایی که تا بیش از نیمی از ارتفاعشان با سنگ نما شده و بقیه را پوستر‌های تئاتر‌های قدیمی دهه ۵۰ تا ۷۰ مشهد پوشانده است؛ تئاتر‌هایی که هرکدام از آن‌ها در دوره خودشان تأثیرگذار و جریان ساز بوده اند، از «نقل تلخ» و «خانات» گرفته تا «خورشید»، «چگوری» و «رامرودی ها». پوستر‌های زرد شده و فرسوده «مرگ یزدگرد»، «چوب به دست‌های ورزیل»، «بی کران»، «شقایق دره» و «ولد کشته» را هم می‌توان در این موزه کوچک تئاتر مشهد پیدا کرد. در همین موزه با او قرار مصاحبه گذاشتیم و گپ زدیم. برخلاف «محمود» مغرور و تازه به دوران رسیده «عاشقانه»، علیرضا سوزنچی بسیار مهربان و مؤدب و به قول مشهدی‌ها «خاکی» است. مانند یک جوان بیست ساله انرژی دارد، به ویژه موقع عکاسی که توانمندی اش را به عنوان یک بازیگر پخته و پیشکسوت با «اکت»‌های مختلفی که فی البداهه و پشت سر هم اجرا می‌کند به رخ می‌کشد. گفت وگوی ما با این بازیگر را در ادامه بخوانید.

از کی و چطور علاقه به تئاتر در شما شکل گرفت؟

از کودکی با بچه‌های محله مان تئاتر روحوضی کار می‌کردیم. در محله بازار سرشور عید‌ها در کوچه یک سکو درست می‌کردیم و نمایش‌های روحوضی و حاجی فیروز را اجرا می‌کردیم. از آنجا بود که حس کردم می‌توانم به این رشته وارد شوم.

گروه تئاتر کارگر که شما یکی از اعضای فعال آن هستید هم در همان سال‌ها در مشهدتئاتر روحوضی کار می‌کردند. شما هم از همان دوره با این گروه آشنا شدید؟

از سال ۵۴ وقتی وارد اداره فرهنگ و هنر شدم با آقای آزادنیا آشنا شدم و به گروه تئاتر کارگر پیوستم. از آن سال تا حالا با هم رفیق هستیم. آن‌ها یک گروه داشتند و ما هم یک گروه به اسم گروه تئاتر «نیما» که با هم ادغام شدیم.

با گروه‌های دیگر هم کار کردید، ولی همچنان پایبندی به کارگر دارید. این پایبندی و استمرار همکاری پنجاه ساله چگونه شکل گرفته است؟

از سال ۵۴ من با این گروه دوست شدم و تا الان به قول معروف مثل خانواده بودیم. این رابطه بیشتر روی رفاقت بوده و همین باعث شده است این گروه پابرجا بماند و انسجام آن حفظ شود.

آن زمانی که شما تئاتر را شروع کردید، فضای تئاتر مشهد چطور بود؟

چند گروه بیشتر نبودند، ولی تماشاگران گروه‌ها را می‌شناختند. وقتی گروه پارت به سرپرستی داوود کیانیان اجرا می‌رفت، تماشاگر خودش را داشت. یا مثلا گروه داریوش ارجمند اگر اجرا داشت، تماشاگر می‌دانست که چه سبک و سیاقی دارد. این‌ها همه مشخص بودند و تماشاگر تم نمایش هر کارگردانی را می‌شناخت. هر نمایشی در سالن تئاتر شیر و خورشید (هلال احمر فعلی) پنج یا شش شب اجرا می‌شد.

در این پنجاه سال شما با نسل‌های مختلفی از تئاتر همراه بوده اید و تجربه کار با چند نسل بازیگری در مشهد را دارید. ارزیابی تان از این سال‌ها و سیری که تئاتر مشهد طی کرده است، چیست؟

زمان قدیم وقتی می‌خواستیم یک اسم انتخاب کنیم باید بیست کتاب را ورق می‌زدیم که بفهمیم معنای آن لغت چیست. الان دیگر راحت در اینترنت مشخص است. نسلی که الان دارد کار می‌کند همه امکانات در اختیارش هست؛ نسلی که روشن و آگاه است و هرچه می‌خواهد، بلافاصله سرچ می‌کند و به دست می‌آورد. ما آن زمان هیچ امکاناتی نداشتیم. الان حتی لازم نیست از خانه بیرون بروید و می‌توانید به راحتی از داخل خانه هر سریالی را در اینترنت تماشا کنید. نسل جوان الان خیلی روشن‌تر از نسل ما در آن زمان است. ما چیزی در اختیار نداشتیم. اما الان می‌توانید فیلم‌های روزی را که در آمریکا ساخته و تازه فیلم برداری شان تمام شده است تماشا می‌کنید.

فکر می‌کنید این ویژگی‌ها کیفیت تئاتر را هم ارتقا داده است؟

بله، صددرصد. مثلا دکور‌های تئاتر الان را ببینید. طراح دکور می‌تواند از طریق جست وجو در اینترنت انواع و اقسام دکور‌های روز را ببیند و الگو بگیرد. الان دکور‌های ما براساس دکور‌های روز خارجی طراحی می‌شود؛ لباس‌ها هم. الان خیلی راحت دسترسی به اطلاعات وجود دارد؛ بنابراین نسلی که دارد کار می‌کند، نسل پیشرفته تری است. ما هم با همین نسل داریم کار می‌کنیم.

این اتفاق در محتوای تئاتر هم افتاده است؟

تا حدودی روایت‌های داستانی که در نمایش‌ها هستند، با همین نگاه هستند. ولی من خودم قصه‌ای را دوست دارم که قصه‌های زندگی و حال افراد باشد. وقتی تماشاگر می‌آید، می‌نشیند که از اول با شما همراه باشد؛ اگر شما بخندید، او هم بخندد. اگر گریه کنید، او هم گریه کند. من این قصه را بیشتر دوست دارم تا اینکه روی صحنه چند حرکت انجام دهیم که نه تماشاگر بفهمد و نه خود ما. الان بعضی تئاتر‌ها را که نگاه می‌کنی، می‌گویی خب چه ربطی به من داشت؟ در جامعه که چنین چیزی وجود ندارد. یکی از علت‌هایی که سریال عاشقانه خیلی گل کرد و مردم آن‌ها را دیدند این بود که نمونه هایشان در جامعه زیاد بود.

یعنی در تئاتر امروز قصه کم رنگ‌تر شده است؟

بله، قصه کم رنگ شده؛ علتش هم این است که جوان‌های الان این طوری می‌پسندند و می‌گویند همین مدل خوب است. ایرادی هم به آن‌ها وارد نیست، چون دوست دارند این طور کار کنند. ولی در نسل ما فاصله بین هنرمند و مخاطب کمتر بود، با اینکه الان تماشاگر بیشتر است. ما یک سالن هلال احمر بیشتر نداشتیم. الان ۱۰ سالن تئاتر داریم و همه هر شب پر هستند. آن موقع خواهش و تمنا می‌کردیم که بیایید نمایش ما را ببینید. الان مردم بلیت ۲۰۰ هزار تومانی می‌خرند و واقعا می‌آیند. ولی معنایش این نیست که تئاتر بهتر شده است. مردم می‌آیند تئاتر ببینند، چون تفریح دیگری نداریم. اگر در مشهد موسیقی بیاید، تئاتر کم رنگ می‌شود. سینما هم معمولا چیزی ندارد. فقط وقتی فیلم کمدی می‌آید، فروش بالا می‌رود، ولی فیلم‌های تلخ را تماشاگر کمتر می‌رود.

شما تجربه کار با کارگردانان بزرگی مانند رضا صابری و مرحوم انوشیروان ارجمند را دارید. این تجربه برای شما چطور بوده است؟ ویژگی‌هایی که شما از آن‌ها آموختید چه بود؟

خوبی انوشیروان ارجمند این بود که با شما راه می‌آمد؛ مثلا می‌گفت این نقش را باید با این حس بازی کنید. کمک می‌کرد حس را پیدا کنی و بعد می‌گفت حالا اینجایش کم است. پررنگ ترش کن. من اولین کارم با آقای ارجمند در «رامرودی ها» بود. یک جوان ۲۲ساله بودم که با آن آدم‌هایی که آن زمان برای خودشان غولی بودند در مشهد کار می‌کردم، ولی با ما راه می‌آمدند و کمکمان می‌کردند کار را دربیاوریم. سال ۵۶ من در نمایش «رامرودی ها» نقش «برات» را بازی می‌کردم که نقش آدم بدجنسی بود.

دقیقا سی سال بعد در مجتمع فرهنگی هنری امام رضا (ع) فیلم سینمایی «استخونای بابام» در حال فیلم برداری بود که خانم گوهر خیراندیش هم در آن بازی داشت. آنجا خانم خیراندیش تا من را دید، گفت: برات رامرودی ها. گفتم: خانم این مال سی سال پیش بوده است. گفت: تیزی چشم هایت هنوز توی ذهن من هست که روی صحنه چه کار می‌کردی. آقای ارجمند همیشه می‌گفت وقتی می‌آیی رورانس (قدردانی و تشویق عوامل اجرای نمایش توسط تماشاگران در انتهای نمایش)، صدای دست تماشاگر نشان می‌دهند که موفق بوده‌ای یا نه. همیشه این توی ذهن من است. نمایش «ولد کشته» دو ساعت بود و من ۹ دقیقه بازی می‌کردم. آقای ارجمند می‌گفت علی تماشاگر بعد از اجرای تو دنبالت می‌گردد و منتظر است به نمایش برگردی. خیلی چیز‌ها را از این اساتید آموختم.

چه کسی بیشتر برایتان نقش الگو را داشته است؟

سرمشق من از زمان قدیم مرحوم پرویز فنی زاده بود. در فیلم‌ها پنج یا شش دقیقه بازی داشت، ولی در همان زمان کولاک می‌کرد. من می‌گویم کسی که بازیگر باشد در پنج دقیقه هم می‌تواند خودش را نشان دهد. من در خیلی از نمایشنامه‌ها مثل خانات چهار یا پنج دقیقه بازی داشتم. دستیار کارگردان هم بودم. ولی در تمام مجلات عکس روی جلد بودم.

در همه این سال‌ها فقط بازیگر بودید و سعی نکردید عرصه‌های دیگر را امتحان کنید؟

من تمرکزم را روی بازی گذاشتم و فقط بازی می‌کردم. همیشه به جوان‌ها می‌گویم یک رشته را انتخاب و روی همان تمرکز کنید. بعضی‌ها را می‌بینم خودشان متن را نوشته اند، خودشان کارگردانی می‌کنند، خودشان هم نقش اول را بازی می‌کنند. مگر مغز آدم چقدر کشش دارد که بخواهد همه این کار‌ها را با هم انجام دهد؟ بازیگر باید بازی اش را جوری بازی کند که تماشاگر از سالن راضی بیرون برود. قرار نیست که نقش خوب را خودت برداری و بعد ندانی روی صحنه چه کار می‌کنی. وقتی در کنار دیگران بازی می‌کنم، اگر چیزی به ذهنم برسد، به آ ن‌ها می‌گویم. به هرحال تجربه دارم. وقتی کارگردان به من می‌گوید می‌خواهم فلان حالت را داشته باشی، همه چیز را به کارگردان واگذار نمی‌کنم و خودم هم آن حس را پیدا می‌کنم. نمی‌گذارم او بیاید به من بگوید اگر این طوری کار کنی، بهتر است. به من برمی خورد که بخواهد هر لحظه یک حس را به من یاد بدهد. باید خودم دنبالش بروم.

 در کار با کارگردان‌های جوان احتمالا این آزادی عمل را بیشتر دارید؛ درست است؟

وقتی کارگردان‌های جوانی از من می‌خواهند در نمایششان بازی کنم، می‌گویم شرط دارم. می‌گویم وقتی می‌آیی سر صحنه، کارگردان تویی. بگویی معلق یا پشتک بزن، می‌زنم. تو باید شب بنشینی روی نقش من فکر کنی و بیایی بگویی من این میزانسن را می‌خواهم با این حس. من آن حس را پیدا می‌کنم، ولی وقتی از روی صحنه بیرون رفتم، تو یک چایی برای من بیاور، چون من بزرگ‌تر تو هستم و دو پیراهن بیشتر از تو پاره کرده ام. ولی روی صحنه کارگردان تویی. آنچه می‌خواهی بگو تا انجام دهم. من صددرصد آن را نشان می‌دهم و می‌گوید: بله همین است.

از تجربه کار در سریال عاشقانه بگویید. شما برای اولین بار بعد از سال‌ها کار تئاتر و تصویر دیده شدید. چه شد که به این پروژه پیوستید؟

در «عاشقانه» تهیه کننده که از دوستان من بود، من را به منوچهر هادی معرفی کرد. روزی که برای انتخاب بازیگر رفته بودم، کارگردان خیلی سریع من را انتخاب کرد. منوچهر هادی به من گفت: نقشت کوتاه است و پنج یا شش روز بیشتر بازی نداری. گفتم: باشد. ولی در ادامه جوری شد که از هفده قسمت سریال، در چهارده قسمت بازی داشتم. نقش ماندگاری بود و هی به آن اضافه شد. وقتی دید دارم خوب کار می‌کنم، قصه را پروپیمان کرد. در کاری با آن تعداد و سطح از بازیگران، در تیتراژ اسم من پنجم -حتی قبل از اسم خیلی از حرفه‌ای ها- می‌آید.

 در این کار با بازیگران معروف و سوپراستار، اما جوانی هم بازی بودید که تجربه شما را در تئاتر و صحنه نداشتند. برخوردشان با شما چگونه بود؟

خیلی احترام آمیز. یک بار در لوکیشنی نشسته بودیم و منتظر بودیم که دوربین‌ها آماده شوند. آقای حسین یاری به من گفت: علی، خانات را دیدی؟ گفتم: هم در آن بازی کرده ام، هم دستیار کارگردان بوده ام. گفت: آن موقع ما جِغِله‌ای بودیم که از این طرف به آن طرف بدو بدو می‌کردیم. پس تو سابقه ات خیلی زیاد است. از آن روز به بعد به هر اتاقی که می‌خواستیم وارد شویم، محمدرضا گلزار و هومن سیدی با احترام یک پیشکسوت با من برخورد می‌کردند. می‌گفتند: هم از نظر سنی از ما بزرگ‌تر هستید، هم تجربه تان از ما بیشتر است. حالا اینکه دیده نشده اید تقصیر سینماست.

آنجا دیده شدید، ولی خیلی دیر و بعد هم این روند ادامه پیدا نکرد. چرا؟

بله. الان هم هنوز هرجا می‌روم، به اسم «محمود آقا» من را می‌شناسند. اشکال من این است که در مشهد ماندم. اگر بعد از عاشقانه نمی‌آمدم مشهد، تا الان شاید سی سریال دیگر بازی کرده بودم. به مشهد آمدم و فراموش شدم. چون می‌خواهند فلان سریال را کار کنند، می‌گویند فلانی که مشهد است ولش کن. نهصد کیلومتر باید برود و بیاید. ولی تهران که باشی، دم دستی. مشکل این است.

چرا نخواستید تهران بمانید و از فرصتی که پیش آمده بود استفاده کنید؟

تهران مشکلات خودش را دارد و مشهد هم مشکلات خودش را. آدم می‌خواهد زندگی کند. مگر چند سال می‌خواهیم زنده باشیم؟ بعد از عاشقانه، چهار تله فیلم کار کردم؛ هم در تهران و هم در مشهد. ولی اگر بخواهم روی همین روال بمانم، باید در تهران باشم. روی همین حساب خیلی‌ها مهاجرت می‌کنند و موفق هم می‌شوند. ولی خیلی‌ها هم مهاجرت کردند و موفق نشدند و دست از پا درازتر برگشتند. من نمی‌خواستم ریسک کنم. زندگی ام اینجاست، کنار زن و بچه ام. من متعلق به این شهر هستم و از ماندن در تئاتر مشهد پشیمان نیستم.

این روز‌ها مشغول چه کاری هستید؟

قرار است به زودی در یک نمایش رضوی بازی کنم، اما حالا در حال تمرین دو نمایش هستم. یکی کار مصطفی احمدی فر به نام «سهم تلخ» است و زندگی یک ورزشکار را روایت می‌کند. این نمایش برای اولین بار در مشهد قرار است به صورت تئاتر و فیلم اجرا شود. تئاتر دیگر «جنگل هوبارد»، کار نوید نشاط، است. او کارگردان جوانی است که خیلی خوب کار می‌کند.

کی می‌توانیم شما را در این نمایش‌ها روی صحنه ببینیم؟

«سهم تلخ» را در اسفند و «جنگل هوبارد» را در فروردین روی صحنه خواهیم برد.

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.