آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ مینویسیم: یحیی شمشادیان، بخوانید: شهید شیرودی، شهید کشوری، شهید هادیان.... همان اندازه غیور، برجسته، افتخارآفرین و ظفرمند. او هم مانند سایر هم ردهای هایش، پس از پایان تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و هنرستان، با استخدام هوانیروز، وارد سیستم نظامی کشورش شد. زاده قصرشیرین بود و به عشق خلبانی در سال ۱۳۵۲ به تهران کوچ کرد تا به موازات تکمیل دورههای زبان، مدارج نظامی و آموزشی اش را سپری کند. کارش که در تهران تمام شد، پیش از آنکه برای فراگیری دورههای پرواز بالگرد عازم اصفهان شود، با دختر همسایه منزل پدری ازدواج کرد. سال ۱۳۵۷ در حالی که بیست ودوساله بود، زندگی مشترکش را در همسایگی زاینده رود شروع کرد و مقارن با ۲۲ بهمن همان سال، مشعوف از پیروزی انقلاب، دخترش به دنیا آمد.
از مرکز آموزش هوانیروز اصفهان که فارغ شد، در حالی به زادگاهش کرمانشاه برگشت که از معدود خلبانان بالگردهای جنگنده کبری و موشک تاو به شمار میآمد و با درجه ستوان سوم، آماده خدمت به پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. حدفاصل پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ تحمیلی را در آسمان مناطق غربی در نبرد با آشوبگران وطن فروش، پرواز کرد و به سرکوب آشوبگران پرداخت. آمارها میگوید ۳۵۰ ساعت در این بازه زمانی پرواز داشته و از آغاز جنگ تا لحظه شهادت نزدیک به ۴۵۰ ساعت در آسمان کشورش خدمت کرده است.
اشتیاق وصف ناپذیر او به حضرت امام (ره) را همه میدانستند و ارادتش به رزمندگان بر کسی پنهان نبود. در عملیاتهای فتح، میمک و مسلم بن عقیل، عهده دار فرماندهی تیم پرواز بود و چه بسیار تانکها و نیروهای مهاجم بعثی که با درایت تیم پرواز او، منهدم و سرکوب شد. اما ۱۵ مهر سال ۶۱ بود که عملیات مسلم بن عقیل به عنوان آخرین عملیات در کارنامه نظامی او ثبت شد و به همراه خلبان واعظی و دو فروند جنگنده کبرای دیگر از زمین بلند شد و در ارتفاع ۴۰۲ منطقه سومار به پرواز درآمد تا از نیروهای زمینی، دفاع و پشتیبانی کند.
عملیاتی که خسارات بسیاری به دشمن وارد و پاتک عراقیها را سرکوب کرد، اما در ساعت ۱۵:۳۰ عصر، با شلیک مستقیم یکی از تانکهای عراقی به جنگنده شهید شمشادیان، طعم شیرین پیروزی به کام رزمندگان تلخ شد. فرمانده پرواز، در حالی که یک پای خود را در لحظه اصابت گلوله تانک از دست داده بود، پیش از سقوط، جایی میان زمین و آسمان از کابین خود پر کشید و کالبد نیمه سوخته اش را به دست خاک سپرد. خلبان واعظی از ناحیه نخاع جانباز شد و یحیی شمشادیان به جرگه شهدا پیوست.
او که بارها ناجی پادگانهای ابوذر در سرپل ذهاب و گیلان غرب بود، همان گونه که شر احزاب مسلح را از خاک وطن دور کرد، در آخرین عملیات خود نیز، غیرتمندانه تا آخرین نفس جنگید. مقاومت در جبهههای سومار و سرپل ذهاب موجب شد با هجده سال ارشدیت، درجه تشویقی بگیرد و روزی که به مقام شهادت رسید. بی آنکه بداند، پدر کودکی بود که در بطن همسرش در حال رشد بود و هرگز تولد فرزند دوم خود، رضا را ندید. اما رضا شمشادیان، پدر را در میان روایت دلاوریها و تصاویر به جا مانده از پدر، بارها بیرون کشید و به نام و یاد درخشان او افتخار کرد.