صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

ناگفته‌های بابک احمدپور ۳۰ سال بعد از حضورش درکنار عباس کیارستمی

«خانه دوست کجاست؟» مرا به هیچ جا نرساند

  • کد خبر: ۱۴۸۵۱
  • ۲۵ دی ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۰
  • ۱
چندی پیش بابک احمدپور، بازیگر اصلی فیلم «خانه دوست کجاست؟»، برای حضور در جلسه نقد و بررسی فیلم مستند «درخت زندگی» به مشهد آمده بود. به همین بهانه فرصتی پیش آمد تا ساعتی با بابک احمدپور گفتگو کنیم.
غلامرضا زوزنی _ به‌جرئت می‌توان گفت روستای کوکر، از توابع استان گیلان، یکی از مناطق روستایی موثر در سینمای ایران است. این روستا محل تصویر‌برداری سه‌گانه‌ای به همین نام است؛ «خانه دوست کجاست؟» (۱۳۶۶)، «زندگی و دیگر هیچ» (۱۳۷۰) و «زیر درختان زیتون» (۱۳۷۳)؛ سه فیلمی که مرحوم عباس کیارستمی آن‌ها را در این روستا ساخته است. در این سه‌گانه، بابک و احمد احمد‌پور و حسین رضایی، از بومیان آنجا نقش آفریده‌اند.

بابک برخلاف برادرش احمد که شغل ثابتی دارد، نتوانسته است دل از سینما بکند و هرجا که مشغول به کار شده، به‌خاطر شهرتش بعد از مدت کوتاهی مجبور شده است آن کار را رها کند. بابک و برادرش احمد می‌خواهند خاطراتشان را از سال‌های هم‌نشینی و معاشرت با عباس کیارستمی به چاپ برسانند.
بعد از پایان اکران «درخت زندگی» در سینما و اتمام اکران خارجی آن، بابک می‌خواهد در یک آموزشگاه معتبر سینمایی دوره ببیند و بعد از آن، تجربیاتش را به علاقه‌مندان سینما منتقل کند.
 
عملی شدن این تصمیم شاید یکی‌دو سالی طول بکشد. این دو برادر الان هم درقالب تور‌های گردشگری، علاقه‌مندان به سینما را به روستا‌ی کوکر می‌برند و درباره روز‌هایی که مرحوم کیارستمی به آنجا رفته است، با گردشگران حرف می‌زنند. بابک می‌گفت تا الان ۶، ۵ هزار نفر را به آنجا برده‌است.

چندی پیش بابک احمدپور، بازیگر اصلی فیلم «خانه دوست کجاست؟»، برای حضور در جلسه نقد و بررسی فیلم مستند «درخت زندگی»، ساخته هومن بابانوروزی، به مشهد آمده بود. بابانوروزی برای نخستین‌بار در این فیلم به تاثیر سینما بر زندگی برادران احمدپور پرداخته است که گزارش جلسه نقد و بررسی آن در همین صفحه، در تاریخ ۱۸ آذر به چاپ رسید. به همین بهانه فرصتی پیش آمد تا ساعتی با بابک احمدپور گفتگو کنیم و درباره سینمای کیارستمی و سال‌هایی که بر او گذشته است، گپ بزنیم.

شما جایی در صحبت‌هایتان گفته بودید که به درس علاقه‌ای ندارید، آیا درسِتان ضعیف بود که آن را دوست نداشتید؟
همه‌چیز را نمی‌شود همه‌جا گفت. آن‌قدر فرصت نداشتم که بدانم وضعیت درسی‌ام به چه صورت است. من دوران ابتدایی را سر کار‌های مرحوم کیارستمی بودم. اول ابتدایی را نزدیک به سه ماه سر کار «خانه دوست کجاست؟» بودم. دوباره دوم ابتدایی را خواندم. بعد از آن آمدند گفتند یکسری از راش‌ها اشتباه شده است. سوم ابتدایی برای «خانه دوست کجاست؟» دوباره ۴۰ روز به مدرسه نرفتم. دو سال از دوره ابتدایی را که سر کلاس نرفتم، باعث شد پایه درسی‌ام ضعیف شود. برایم معلم خصوصی گرفته بودند. آن معلم هم به ما آموزش نمی‌داد، فقط نمره می‌داد. شاید هوش و استعداد هم داشتیم، اما پایه تحصیلی‌ام ضعیف شد. شاید باورتان نشود، بعد از «خانه دوست» ما یکی از افراد پرکار بودیم. دائم همراه مرحوم کیارستمی در جشنواره‌های داخلی و خارجی حضور می‌یافتیم که این سفر‌ها و جشنواره‌ها زندگی شخصی‌ام را ازهم پاشید.

به‌نظر می‌رسد میان شما و سینما عشقی به‌وجود آمده است؛ عشقی که به‌نوعی سرگشتگی در پی دارد.
من و برادرم بعد از «خانه دوست...» چند پیشنهاد برای بازی داشتیم. یکی از آن‌ها «ناصر‌الدین‌شاه آکتور سینما» بود، ولی آقای کیارستمی بر این باور بود که «خانه دوست...» یک فیلم تاریخی است؛ به همین خاطر با بازیگری ما در سینما مخالفت می‌کرد، حتی سینماگر‌ها هم باور داشتند که این فیلم، مرز تاریخی سینمای ایران است. این توجه‌ها ما را وارد جریانی دوگانه کرد. ازطرفی اجازه نداشتیم بازی کنیم و ازطرفی اگر قرار بود بازی نکنیم، باید برای امرارمعاش کار می‌کردیم و آن هم تبعات خودش را داشت. به هر شرکت و کارخانه‌ای که می‌رفتم، مرا می‌شناختند و مجبور می‌شدم تسویه‌حساب کنم.

من تقریبا در این راه، گیر کرده بودم. به قول خود کیارستمی «این جاده به همه‌جا می‌رود و به هیچ‌جا نمی‌رسد». این فیلم، من را به همه‌جا برد و به هیچ‌جا نرساند؛ نه می‌توانم به‌سراغ کار دیگری بروم و نه می‌توانم در سینما فعالیت چندانی کنم.

اهالی سینما هم وقتی می‌بینند که من این‌قدر سینما را دوست دارم، حمایتم می‌کنند. اگر من دست از سینما بکشم، آن‌ها هم حمایتشان را از من می‌گیرند.

یعنی شما می‌خواهید این حمایت‌ها را برای خودتان نگه‌دارید که دل از سینما نمی‌کنید و برخلاف برادرتان احمد سراغ کار دیگری نمی‌روید؟
بله. واقعا اگر این حمایت‌ها نباشد، زندگی من سخت‌تر می‌شود. چطور می‌توانم بدون این‌ها زندگی کنم؟ من در یکی از بانک‌ها مشغول کار شدم، هنوز یک هفته نشده بود که یک گروه فیلم‌ساز فرانسوی آمدند و مرا با خود برای کار بردند. من هم، چون به سینما وابسته هستم، نتوانستم نروم. از کار بانکی‌ام استعفا کردم. همسرم همیشه با من جنگ و دعوا داشت که سینما را رها کنم و به کارم بچسبم، اما من نمی‌توانستم. می‌خواهم به شما بگویم که من ۳۰ سال پیش، درختی کاشتم که الان وقت ثمر دادن آن است. نمی‌توانم رهایش کنم. باید بایستم و میوه‌هایش را بچینم. نمی‌توانم این درخت را نبینم، حتی اگر میوه‌ای نداشته باشد.

به‌نظر می‌رسد این یک سوال بی‌پاسخ است یا شما نمی‌خواهید به آن پاسخ دهید؛ شما چرا هرگز نخواستید حریم بازیگری در سینمای کیارستمی را با بازی در فیلم دیگری بشکنید؟
تا خود مرحوم کیارستمی زنده بود، نمی‌خواست ما در فیلم دیگری بازی کنیم.

تا اینجای قضیه مشخص است. بعد از او چطور؟
وقتی همه می‌دانند که آقای کیارستمی دوست نداشته است ما بازی کنیم، خیلی خوب نیست بعد از او این موضوع را نادیده بگیریم. شاید مخاطبان، دنبال جواب این سوال باشند که ما چرا بازی نمی‌کنیم، حتی گاهی این موضوع برای خودمان هم سوال می‌شود، اما مهم‌تر از آن، حرمت سینمای کیارستمی است. دوست ندارم خانواده کیارستمی یا نزدیکان او مانند اصغر فرهادی، فاطمه معتمد‌آریا و... از ما ناراحت شوند. احساس می‌کنم بعد از او مسئولیت من و برادرم سنگین‌تر شده است.

بعد از فوت آقای کیارستمی، بیشتر دیده شدید، حتی به نظر می‌رسد با فوت او به‌گونه‌ای یتیم شدید.
دقیقا. خودش می‌گفت من دو گونه فرزند دارم؛ بهمن و احمد کیارستمی و بابک و احمد کیارستمی. وقتی که او از میان ما رفت، همه، ما را یادگاران کیارستمی می‌شناختند. هرچند تا زمانی که آقای کیارستمی زنده بود، به ما اجازه نمی‌داد در جامعه هنری حضور داشته باشیم، حتی یادم هست زمانی که حسین رضایی برای فیلمش، «زیر درختان زیتون»، در فرانسه نامزد بهترین بازیگر مرد شد، مرحوم کیارستمی با رفتن او به فرانسه مخالفت کرد.

دلیل این مخالفت‌ها چه بود؟
سینمای کیارستمی، سینمای خاصی بود. او فکر می‌کرد حسین رضایی می‌رود آن‌طرف و حرفی می‌زند که حقیقت سینمایش را برملا می‌کند. دوست نداشت کسی دنیای سینمایش را خراب کند یا حتی از تکنیکش باخبر شود. این رفتار در کمتر کارگردانی دیده می‌شد. تا وقتی که او زنده بود، به هیچ بازیگری اجازه نمی‌داد برای نقد فیلم‌های او در جایی حضور پیدا کند.

باتوجه‌به قرابت و نزدیکی که با مرحوم کیارستمی داشتید، می‌توانستید به یک فیلم‌ساز و کارگردان خوب تبدیل شوید؛ مثل ده‌ها و صد‌هانفری که از کنار او در سینما به اسم‌ورسمی رسیدند، چرا سینما را جدی ادامه ندادید؟‌
نمی‌دانم چطور باید توضیح بدهم. من هم دلم می‌خواهد کار کنم، هم دلم نمی‌آید خاطره «خانه دوست کجاست؟» را کنار بگذارم. پیشنهاد‌های زیادی برای بازی داشته‌ام، اما نمی‌توانم آن‌ها را بپذیرم. کیارستمی همیشه به ما می‌گفت این تجربه یک‌بار رخ می‌دهد و من و برادرم نه‌تن‌ها با خود کیارستمی که با سینماگران دیگر هم شانسی برای بازیگری نداریم.

پس چطور شد که در «زیر درختان زیتون» دوباره از شما استفاده کرد؟
قرار بود از ما استفاده نکند. می‌گفت از طرف برخی همکارانش تحت‌فشار بوده است. می‌گفت وقتی من زحمت شما در «خانه دوست کجاست؟» را دیدم، نمی‌خواستم آن را خراب کنم. همکارانش اصرار می‌کردند که از من و برادرم احمد که در «خانه دوست...» درخشیده بودیم، استفاده کند تا زمینه بازی‌های بعدی ما هم فراهم شود.

با توجه به صحبت‌هایی که مطرح کردید اساسا اینکه یک نفر از خردسالی وارد سینما شود، کار درستی است؟
در ایران، امکانات درستی برای استعدادیابی و حمایت وجود ندارد؛ برای همین هر که از من می‌پرسد که آیا اجازه می‌دهم فرزندم به وادی سینما وارد شود، به او می‌گویم نه. درباره خود ما هم اصلا قرار نبود من و برادرم بازیگر شویم. یک فیلم بازی کردیم و تمام شد. وقتی این فیلم ماندگار شد و زرق‌وبرق سینما را دیدیم، توقع داشتیم بازیگر شویم. در این شرایطی که ما داریم، اجازه نمی‌دهم فرزندم در یک دقیقه از فیلم‌های حتی بزرگان سینما بازی کند. من تجربه کرده‌ام که این را می‌گویم. شاید اگر از بیست‌سالگی به بعد این موقعیت برایم ایجاد می‌شد، خیلی راحت در سینمای ایران به‌عنوان بازیگر شناخته می‌شدم. وقتی بازیگر خردسال است، کارگردان‌ها مدعی هستند که از او، بازی گرفته‌اند. به این ترتیب استعدادش دیده نمی‌شود، ولی وقتی بازیگر بزرگ‌سال باشد، استعدادش دیده می‌شود و وقتی بازیگر بزرگ‌سال باشد، خودش می‌تواند تصمیم بگیرد.

چرا تا قبل از فوت آقای کیارستمی، این‌ها را مطرح نکردید؟
تا زمانی که بود، کسی جرئت نداشت به ما نزدیک شود یا این سوال‌ها را از ما بپرسد. هیچ خبرنگاری حتی به خودش اجازه نمی‌داد این سوال‌ها را از ما بپرسد. بعد از او بود که همه جسارت پیدا کردند و هر سوالی را از ما پرسیدند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
علیرضا
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
عجب دیکتاتور وحشتناکی بوده این آقای شبه روشنفکر