اساسا نوشتن، پدیدهای ناظر به مخاطب است و اگرچه فرایند آن در بسیاری اوقات فردی است، تا نوشتهای خوانده نشود این فرایند نتیجه نخواهد داشت (منظور از فردی بودنِ فرایند آن است که معمولا نویسنده منویات خود را طوری در نوشتهاش میگنجاند که صلاح میداند و حتی اگر در این مسیر با کس یا کسانی مشورت کند باز حرف آخر را خودش خواهد زد و خودش تصمیم خواهد گرفت چه بگوید و چگونه بگوید).
به عبارتی، خلق و تولید اثر - در اینجا کتابهای ادبیات - توسط نویسنده، بخش اولِ یک دادوستد است و حتی اگر مخاطب (کسی که بخش دیگر دادوستد را شکل میدهد) خاموش باشد و نقد و نظری درباره اثر منتشر نکند و یا دیدگاهش درباره آن را به اطلاع نویسنده نرساند، این معامله بدون حضور مخاطب ناتمام است.
به نظر میرسد ادعای برخی اهالی فرهنگ مبنی بر اینکه داشتنِ مخاطب برایشان مهم نیست، واقعیت ندارد، وگرنه ضرورت انتشار آثارشان چه بود؟ پس وقتی کاری را منتشر میکنیم، میخواهیم حرفمان را به چشم و گوش دیگران برسانیم - ولو به کمترین تعداد مخاطب راضی باشیم. در سطرهای پیش تعبیر «دادوستد» را به کار بردیم؛ مقصود از این تعبیر چه مادی باشد و چه معنوی (یعنی چه اهداف اقتصادی در پس انتشار اثر باشد و چه امید به دیده و فهمیده شدن هنر و دیدگاههای نویسنده و چه آمیزهای از این هدفها) بدیهی است که وجود مخاطب ضروری است.
باید اندیشید که چگونه میتوان مخاطب پیدا کرد. در یک دادوستد، فروشنده کالای خود را پشت ویترین مغازهاش میگذارد یا مانند برخی دستفروشها سعی میکند با صدای بلند کالایش را معرفی کند و خریداران را به سوی آن بکشاند و یا در رسانهها آن را تبلیغ میکند. برای عرضه کتاب هم به اقداماتی اینچنینی - و البته با حفظ شأن نویسنده و کتاب - نیاز است. یکی از راههای معرفی کتاب، برگزاری برنامههای موسوم به «جشن رونمایی» است. در این برنامهها که ناشر یا نویسنده یا فعالان و مؤسسههای فرهنگی برگزار میکنند، مخاطبان علاقهمند به فرهنگ از نزدیک با نویسنده و دیدگاههایش رودررو میشوند و سخنان او و دیگران را درباره نویسنده و کتابش میشنوند و احیانا بخش یا بخشهایی از کتاب خوانده و اثر با امضای نویسنده عرضه میشود.
عدهای به این جشنها انتقاداتی دارند؛ برای نمونه ممکن است به فروش کتاب در مراسم رونمایی معترض باشند و آن را دور از شأن چنین محافلی بدانند، یا از وفور این برنامهها در سالهای اخیر یا حاشیههای آن شاکی باشند و این موارد را نشانه ابتذال امر بدانند! به باور نگارنده، چنین انتقاداتی وارد نیست. خواهناخواه کتاب هم گونهای کالاست - و البته کالای فرهنگی - و تعدد برنامههای فرهنگی هم میتواند به شکوفایی هرچه بیشتر فرهنگ بینجامد - اگر به درستی صورت گیرد. اینکه در چنین برنامهای، بازیگر و خواننده محبوبی هم حاضر باشد، اگر به فروش کتاب یاری برساند چه ایرادی دارد؟
نگارنده منکر این نیست که گاهی ممکن است مراسمی به شکل نامناسب برگزار شود ولی به یاد داشته باشیم که به خاطر یک بینماز در مسجد را نمیبندند! از سوی دیگر، کسانی هستند که همراه شدن جشن رونمایی را با نقد کتاب نمیپسندند و میان جلسه رونمایی و جلسه نقد تفکیک قائلاند. میتوان به این منتقدان حق داد و شاید بهتر باشد که هر چیزی در جای خودش باشد و اتفاقا اگر نقدهای منفی علیه کتاب در یک جشن رونمایی به زبان آورده شود ممکن است در فروش کتاب، دستکم در همان محفل، تاثیر سوء بگذارد.
درعینحال، حتی نقد کتاب در جشن رونمایی آن بهتر از این است که کتاب عرضه نشود (طبعا مقصود این نیست که در آیین رونمایی، تعریفهای دروغین و بهبه و چهچههای فراتر از جایگاه و ارزش کتاب را سزاوار میدانیم). و آخرسر اینکه در روزگار ما که انفجار جاذبههای سرگرمکننده - مانند دسترس ارزان به انواع فیلم و موسیقی برای استفاده - از یک طرف و دغدغههای معیشتی از طرف دیگر میتواند بازدارنده جدی مخاطبان از کتاب خریدن و خواندن باشد، برگزاری جشنهای رونمایی به رغم کاستیها و ایراداتش مغتنم است.