روایت زندگی دختری که از کودکی عاشق عکاسی در طبیعت و کوهگشتهای پدر و مادر خود است.
آزیتا حسینزاده عطار - دوربین یاشیکای قدیمی و سرخی تاریکخانه پدربزرگ و عکسهای عباس عطار، عکاس معروف ایرانی که هر فریم از عکسهایش در دنیا مطرح است، در کنار دلایل ژنتیکی و گرایشهایی که کیانا هاشمزاده، عکاس جوان ساکن محله سجاد دارد کافی است تا او را به برگزاری نمایشگاهی در نگارخانه سروش سوق دهد. نمایشگاهی که بهانهای شد تا با او بیشتر آشنا شویم. نتیجه عکاسی دوساله به عنوان تحقیق، گرفتن ۴۰۰ عکس انتخابشده از آدمهایی است که از هر نژاد، قومیت و ملیتی در مترو لندن جمع شدهاند و حال در قالب ۱۰ فریم عکس در قابهای یک در دو قرار گرفتهاند و به مدت یک هفته آذین دیوارهای نگارخانه سروش است.
ظاهر ماجرای این گزارش ۱۰ فریم عکس بر دیوارهای این نمایشگاه الصاق شده است، اما روایت زندگی دختری است که از کودکی عاشق عکاسی در طبیعت و کوهگشتهای پدر و مادر خود است. زندگی در دنیای مدرن لندن شاید برای یک دختر پانزدهساله جذاب باشد، اما زمانیکه از کیانا، ساکن محله سجاد که اکنون در آستانه بیستسالگی دانشجوی کارشناسی رشته عکاسی مستند و خبری در دانشگاه هنر لندن است و سه سال پیش نیز جایزه آکادمی هنر رویال انگلستان را کسب کرده است، میپرسم مهمترین هدف عکاسیاش تا ۵ سال آینده چیست، میگوید دوست دارد روزی به روستاهای سرزمین مادریاش سفر کند و از اصالت کشورش، قومیتها، فرهنگها و زیباییهای کشورش ایران عکاسی کند و ایران بااصالت را در قاب عکسهایش به تمام دنیا معرفی کند.
تاریکخانه سرخ پدربزرگ الهامبخش بود
کودکیهای کیانا با عکس پیوند دارد. ماجرا برمیگردد به چندین دهه پیشتر از به دنیا آمدن او که پدربزرگ مادریاش عکاسخانه داشت و یک تاریکخانه که در برخی فریمهای عکس یادگاری بارها مادرش آنها را برای او مرور کرده بود. پدربزرگ چند سال پیش از به دنیا آمدن او از دنیا رفت، اما میراثش برای کیانا علاقه و استعدادش در عکاسی بود. کیانا میگوید: «از قدیم درباره عکاسخانه پدربزرگم میشنیدم. مادرم میگوید در همان سالهای دور پدربزرگم دوربینهای خیلی قدیمی داشته که دور لنز آن پارچهای بوده و زیر آن میرفته و با فرمتهای متنوعی عکس میگرفته است.
او یک لابراتوار عکاسی یا همان آتلیه داشته و مردم برای گرفتن عکس ۳ در ۴ و آتلیهای به او مراجعه میکردند. من برخی از آن عکسها را در بچگی میدیدم. بخشی از خاطرات کودکیام مربوط به روایتهایی است که وقتی مادر تصاویر مربوط به تاریکخانه سرخش را نشانم میداد برایم تعریف میکرد. پدربزرگ فقط عکس آتلیهای نمیگرفت. نوع نگاهش به عکسهای خیابانی را هم دوست دارم. کادربندیهایش و دیدن سوژههای عکسی که شاید از نگاه عکاسان دیگر پنهان میماند. درست است که خیلی درباره او نمیدانم، اما مرور بارها و بارهای آن عکسها من را به عکاسی علاقهمندتر کرد و هر بار چیزهای تازهای در عکسهای پدربزرگ میبینم و هنوز هم نوع نگاهش به اجتماع برای عکسهایی که از مردم میگرفته برایم جذاب است.»
انگار مترو آدمها را در خود فرو میبرد
گفتوگویمان با کیانا هاشمزاده عجین میشود با زمانی که او مجموعهای از کارهایش را در نگارخانه سروش به نمایش گذاشته است. دیدن عکسهای کیانا در نمایشگاهی که در فریمهایش ما را با دنیای یک عکاس و نوع نگاه او به مردمی که از کشورهای مختلف در مترو حضور دارند آشنا میکند، ما را با شیوه به تصویرکشیدن رفتار قومیتها و نژادهای مختلف در مکانی عمومی بیشتر آشنا میکند. در قاب عکسهای نمایشگاه این دختر جوان گذران زمان در مترو را متوجه میشویم در بین مردمی که از کشورهای مختلف و بااخلاق و رفتارهای متفاوت هستند. کیانا هاشمزاده میگوید: «فرقی نمیکند در چه کشوری زندگی میکنیم.
رفتار آدمهایی که از کشورها و نژادهای مختلف در متروی لندن هستند دقیق مانند رفتار مسافران متروی مشهد است. انگار آدمها درست وقتی که در یک محیط کاملا اجتماعی قرار دارند دوست دارند در دنیای درونشان غرق شوند. بیشتر مردم سعی میکنند برای برقراری ارتباط با دنیای بیرونشان در مترو با شخص کناری خود کمتر حرف بزنند. انگار مترو آدمها را در خودشان فرو میبرد. به دنیای خیالشان میروند و موزیکشان را گوش میدهند یا در گوشیهای همراهشان فیلم میبینند. شاید هم روزنامه یا کتابشان را بخوانند. جایی که گاهی امکان دارد خیلی شلوغ باشد، ولی هر کسی تنهایی خودش را هم دارد و در خود فرو میرود و سعی میکند حریم خصوصیاش را نگه دارد.»
دوربین یاشیکای بچگی...شاید یکی از تصویرهای کودکی کیانا که او را بیشتر به عالم عکاسی و جاذبههای آن مشتاق میکند دوربین یاشیکای خانواده و نخستین دوربینی است که کیانا دستش میگیرد. او در این باره میگوید: «من از همان هفت، هشتسالگی با آن دوربین کلنجار میرفتم. همان سالها بود که پدر و مادرم تصمیم گرفتند به دل طبیعت بزنند و کوهنوردی کنند. وقتی به عنوان طبیعتگردی میرفتند من هم امکان این را داشتم که از طبیعت عکس بگیرم و آن عکسهای طبیعت وقتی برای گشت و گذار با خانواده همراه میشدم نخستین عکسهایی بود که من گرفتم.»
عکاسی در خارج از ایران
او ادامه میدهد: «در دوران تحصیل در کالج درسی به نام هنر در دیزاین داشتیم که در آن درس تمام کارهایم را به عکس ربط دادم. سال بعد باید برای دانشگاه پذیرش میشدم، اما با خودم فکر کردم که دانستن چه چیزی من را بیشتر خوشحال میکند و این موضوع باعث شد که عکاسی را برای ادامه تحصیل و حرفه انتخاب کنم.»
کیانا تا هفدهسالگی دوربینی که متعلق به خودش باشد ندارد. پس از ورود به کالج چند دوربین در کلاس است که استاد آنها را برای یکشنبه تعطیل آخر هفته در اختیار بچههایی که علاقهمند عکاسی هستند و دوربینی ندارند میگذارد. کیانا درباره آن روزهای تعطیل آخر هفته میگوید: «آن روزها تجربه تازهای را در عکاسی شروع کرده بودم. خیلی برایم عجیب بود، چون به تنهایی میرفتم و وقت زیادی صرف عکاسی میکردم. آن موقع تازه به لندن رفته بودم دوستان زیادی نداشتم و بیشتر وقتم را صرف عکاسی از ساختمانها و معماری آن شهر میکردم.» از همان روزها بود که کیانا مراقبت از دوربین و فوت و فن اینکار را تا حدودی یاد میگیرد. به مرور برای صحنههایی که در طول هفته میبیند و بهدلیل نداشتن دوربین ناچار میشود از آنها چشمپوشی کند، تصمیم میگیرد دوربینی بخرد که همیشه همراهش باشد.
آنجا هم مردمی هستند که پاسخشان به عکس مثبت نیست
کیانا هاشمزاده میگوید: «آنجا هم مردمی هستند که راحت نیستند یک نفر از آنها عکس بگیرد، ولی این اتفاق میافتد و گاهی من ناچار میشوم دوربین را کنار بگذارم و با آنها صحبت کنم و درباره پروژه و کاری که قرار است انجام دهم توضیح بدهم. هزاران بار شده است گفتهاند عکسی که از ما گرفتی پاک کن یا اینکه عکس از ما نگیر. من هم آن را پاک میکنم، ولی نکته مثبتی که در انگلیس برای عکاسها وجود دارد، این است که آنجا عکاسی در فضای عمومی آزاد است و اگر مخاطب عکاسیام از من شکایت کند دادگاه به نفع عکاس رأی میدهد.»
من همیشه یک مشهدی هستم
او به یکسری فوکوسهای عکاسی در فرهنگها خیلی علاقه دارد. او دید آدمها از فرهنگهای مختلف به یک موضوع را جذاب میداند. او حرفهایش را با این جمله که هر جای دنیا هم که زندگی کند، همیشه یک مشهدی است ادامه میدهد و توضیح میدهد: «یکسری چیزها دغدغههای روزمره من شدهاند. هنوز خیلی جا دارد که از تضادهای جنسیتی عکاسی شود. اینکه از ایران به انگلستان مهاجرت کردم و تا پانزدهسالگی اینجا بودم یکسری فرهنگها و ارزشها را در کشورم داشتم و در آنجا ارزش و فرهنگ یک جور دیگر بود و باز در آن کشور مردم کشورهای دیگر نیز هستند که گرههای مغزیشان زمین تا آسمان با من یا انگلیسیها متفاوت است، حس میکنم دیدن همین تفاوتها و تناقضها خیلی باعث رشد من در عکاسی شده است و خیلی بهتر شرایط را درک میکنم.»
حس نوستالوژیک به نگارخانه سروش
کیانا نگارخانه سروش را برای نمایش عکسهایش در شهر زادگاهش انتخاب کرده است. به این دلیل که یک حس نوستالوژیک به این نگارخانه دارد. میگوید: «از کودکی آثاری را که در این نگارخانه ارائه میشد همراه خانوادهام دنبال میکردم. این موضوع تعلق خاطر بسیاری در من به این نگارخانه ایجاد کرده است.»
او درباره بازتاب نخستین نمایشگاهش میگوید: «این نمایشگاه بازتاب خوبی داشت و با خیلی دیدگاهها آشنا شدم و خیلی ایدهها گرفتم. خیلیها نظراتی داشتند که اصلا به آنها نمیاندیشیدم. برخی هم چیزهایی گفتند که انتقادهای سازندهای بود. من در این نمایشگاه با آدمهای جالبی آشنا شدم. برخی پیشنهادهای کاری مشترک داشتند. بعضی استادان دانشگاه آمدند که برای من جذاب بود که آنها درباره این نمایشگاه نظرشان را میگویند.»
نخستین نمایشگاه گروهیام در لندن بود
کیانا در لندن نمایشگاه دیگری هم داشته که گروهی بوده است. او درباره آن میگوید: «در نمایشگاه لندن یک گروه بودیم که درباره یکی از کارگردانان مطرح آن کشور تحقیقی تصویری انجام دادیم و محوریت ما یک کارگردان معروف به نام «سنکیوفیک آر فایوش» بود که خانوادهاش تمام آثارش را به دانشگاه اهدا کردهاند و وقتی آنها را کنار هم بگذاریم به بیشتر از یک کیلومتر میرسد. آن تحقیق عجیب بود، زیرا هر چه در ویژگیهای شخصیتی آن آدم بیشتر پیش میرفتیم بیشتر متوجه پیچیدگی شخصیت آن فرد میشدیم.»
نمایشگاه سالانه
کیانا هاشمزاده این ایده را دارد که هر سال نمایشگاهی در مشهد داشته باشد. میگوید: «در نمایشگاههای بعدی که میخواهم هر سال برگزار کنم تصمیم دارم روی فضاسازی نمایشگاه و عکاسی مستند فعالیت داشته باشم. عکاسی در راستای شناخت بیشتر زنان یکی از علایقم است. مجموعهای در مشهد درست کردم که حس و حال جوانهای ایرانی را که هم سن و سال من هستند و بیشتر با آنها وقت میگذرانم میخواستم نشان دهم. برای این پروژه از ۱۶ جوان ایرانی همسن و سال خودم عکس گرفتم. نکته این مجموعه این است که با وجود اینکه ما در مشهد به دنیا آمدهایم و خانوادههایمان تقریبا مثل هم هستند و طرز فکرهایمان هم یکی است، اما هر کدام دنیای بسیار متفاوتی با هم داریم و من این تفاوتها را در وبسایت خود بارگذاری کردهام.»
۲ سال زمان گذاشتم
برای گردآوری این نمایشگاه دو سال زمان گذاشته است و حدود ۴۰۰ عکس گرفته که از میان آنها ۲۰ عکس را انتخاب کرده است و از آن تعداد فقط ۱۰ عکس در فضای نگارخانه قرار گرفتهاند. کیانا میگوید: «آخرین عکس من در انتهای این نمایشگاه اولین شاتی بود که دو سال پیش در متروی لندن زدم. در جریان این عکس و عکسهایی که تا دو سال بعد از آن گرفتم همیشه با خود فکر کردم که چرا در دوران پست مدرن که مردم اینقدر نیاز بیرویه به دنیای بیرون از خود دارند وضعیت اینگونه است که در فضای عمومی مانند مترو همه در عالم خودشان فرو رفته باشند. در این نمایشگاه عکسی که سه نفر از کشورهای مختلف در کنار هم نشستهاند بیشتر برای مخاطبان جلب توجه کرد و خیلیها برداشتهای بسیار متفاوتی را از عکسم به من گفتند که بازخوردهایش بسیار جالب بود. گویا وقتی نیاز مردم به ارتباط برقرار کردن در یک محیط جمعی برطرف نمیشود، آوار تنهایی و در خود فرو رفتن یک مرتبه میآید روی سر آدم هوار میشود. حس میکنم که برخی آدمها از جوامع مختلف چطور نیازشان را با ارتباط برطرف میکنند. مثلا یک فرد چینی یا یک فرد انگلیسی چگونه این ارتباط را اغنا میکند.»
مستند و عکاسی
کیانا میگوید: «با این عکسها نمیخواستم شلوغی متروی لندن را نشان دهم بلکه میخواستم مخاطب به این فکر کند که هر فردی سعی دارد محیط شخصی اطرافش را برای خودش حفظ کند و اینکه آن تنهایی از کجا ریشه میگیرد. روزی که این عکسها را میگرفتم نمیدانستم روزی قرار است تبدیل به یک نمایشگاه شود. در ابتدا چیزی را ضبط میکردم و حدود یک دقیقه مستند میگرفتم و سپس عکس میگرفتم. میخواستم بگویم زندگی در جریان است، روزنامهای را که روی صندلی است نفر دیگری ورق خواهد زد. من با این پروژه و گرفتن این عکسها فهمیدم مردم این روزها خیلی خودشان را درگیر کردهاند.»
تجربههایی که با این پروژه کسب کردم
پیش از شروع این پروژه سعی کرده است هر پروژه عکاسیای که دارد به یکی از آدمهایی که میشناسد ربط بدهد تا آن آدم بتواند کارهای او را راه بیندازد، اما با این پروژه عکاسی و چند پروژه دیگر که همزمان انجام داده توانسته یاد بگیرد که مراوده با مردم میتواند خیلی چیزها به آدم یاد بدهد. میگوید: «تا پیش از این پروژه دلم میخواست من هم در این فاصله تا رسیدن به مقصدم در مترو وقت بگذرانم، روزنامه بخوانم یا به گوشی همراهم توجه کنم، اما این پروژه سبب شد یک دغدغه برای من ایجاد شود و کنجکاو شوم که بدانم مردم چگونه اوقات خود را در مترو میگذرانند. اینکه وقتی وارد مترو میشوی یک سری انرژی مثبت و منفی در میان آدمها هست.
ارتباط با آدمها هنگام عکس گرفتن برایم خیلی جذاب بود. اینکار برای من یک تمرین هم بود، زیرا قبل از آنکه عکاسی را شروع کنم این تجربه را هم نداشتم که با آدمهای مختلف ارتباط بگیرم. من تا پیش از این با مردم ارتباط زیادی برقرار نمیکردم حتی سوژههای عکاسیام را طوری انتخاب میکردم که با آدمهای بسیاری مراوده نداشته باشم. وقتی که اینکار را چندین بار ادامه دادم فهمیدم که واکنش هر فردی در ارتباط با عکاسی من چیست و آیا موافق این است که من از او عکس بگیرم یا به هیچوجه تمایلی به اینکار ندارد. بعد از مدتی حس کردم اگر آدمی من را جذب نمیکرد که عکسش را بگیرم و من عکس میگرفتم عکس خیلی خوبی نمیشد یا گاهی یک عکس را که عجلهای میگرفتم و خیلی خوب در میآمد، برای من عکس عجیبی محسوب میشد. در این نمایشگاه بهجز یکی از عکسها که عکس یکی از اقوام است باقی را از سوژههایم اجازه نگرفتم، زیرا آن حالت طبیعی از بین میرفت. خوبی دوربینهای فوجی این است که صفحهاش پایین میآید و این قابلیت را دارد که بدون اینکه دوربین را مستقیم روی سوژه بگیری میتوانی از او عکس بگیری. دوربین را که جلوی صورتت بیاوری خیلی جذابتر میشود، ولی در این پروژه بیشتر عکسها را از پایین رو به بالا گرفتهام.»
همه چیز را راحت میخواهیم
کیانا وقتی مقایسهای میان رفتارهای مردم ایران و لندن دارد به این میرسد که ما ایرانیها همه چیز را راحت و بیدردسر میخواهیم. میگوید: «ایرانیها میخواهند همه چیز را به راحتی و بدون دردسر به دست بیاورند. به نظرم در اینجا حتی اساتید دانشگاهها آن قدر معتقد نیستند که دانشجویان تحقیق کنند و خودشان پایاننامهشان را آماده کنند. براین اساس تحقیقهای آماده روی سایتها و کافینتها بسیار وجود دارد. گاهی دوستانم در ایران به من میگویند خوب است دیگر آنجا به طور حتم فقط خوشگذرانی میکنی و من توضیح میدهم که اینگونه نیست بلکه ساعت کاری آنها چند برابر اینجاست. در ایران ساعت ۲ ظهر بیشتر ادارهها و مغازهها تعطیل هستند، اما در آنجا از ۹ صبح تا ۵ بعداز ظهر تمام ادارهها و مغازهها باز است و من میتوانم حتی ساعت ۴ بعدازظهر هم به بانک بروم. با این حال به نظرم باز هم در کشور خودمان هر آدمی که عاشق کاری باشد میتواند موفق شود. اگر هدفی داشته باشیم و برای آن خیلی سعی کنیم به طور حتم به آن خواهیم رسید.»
مستندسازان قدری در عکاسی داریم
او ادامه میدهد: «عباس عطار انقلاب و وقایع دیگری را آنچنان مستند کرده است و مجموعهای از عکسها را ایجاد کرده که بسیار ارزشمند است. افرادی مانند حسین فاطمی و کیارنگ علایی هم یکسری مستندسازیها را انجام دادند که بسیار کاربردی و ارزشمند است و این مسئله برای عکاسانی مانند من که چنین اسطورهایی را در کشورشان دارند و با آنها آشنا میشوند بسیار خوشایند است. حس خوبی دارد زمانیکه میبینم عکاسانی از کشورم در کشورهای دیگر نیز مطرح هستند و حتی استادان دانشگاههای اروپا از مجموعههای بسیار تخصصی و خلاقانه عکسهایشان برای تدریس عکس به دانشجویان عکاسی کشورهای غربی استفاده میکنند. فقط کافی است در عکسهایشان دقت کنیم و حواسمان به نکتههای ریزی که در عکسهایشان رعایت کردهاند باشد تا بتوانیم علممان را در زمینه عکاسی افزایش دهیم.»
آرزوهایم به عنوان یک عکاس...
«من بسیار دوست دارم در وادی فیلم ورود پیدا کنم، اما بیشتر میخواهم مردم را به تصویر بکشم. اکنون در رشته تحصیلی عکاسی مستند تحصیل میکنم و دانشگاهم سال دیگر تمام میشود. الگویم بزرگانی، چون عباس عطار، کیارنگ علایی و حسین فاطمی هستند. چند پروژه دارم که مرتبط با موضوعات مورد علاقهام است. تصمیم دارم پس از پایان تحصیلم به ایران برگردم و به مدت دو سال ایرانگردی کنم. به یزد بروم و داستانها و روایتهای کوچههایش را بدانم. دوست دارم عضو یک آژانس عکاسی مستند باشم. شاید از همان کودکی تاکنون شهرهای مختف ایران را یک هفته و ۱۰ روز با خانواده گشته باشم، اما دوست دارم بیشتر از این در سفر بمانم و بتوانم زمانی را برای عکاسی بگذارم و فقط با هدف عکاسی به این سفرها بروم. من با وجود اینکه ۵ سال است در لندن زندگی میکنم و آن زندگی جذابیتهای خودش را دارد، ولی آن قدر که ایران فرهنگها و اقلیمهای متنوعی دارد و ما جاذبههای عجیب و زیبایی در این کشور داریم، فکر میکنم عکاسی در آن بسیار برای من نسبت به انگلیس جذابیت داشته باشد.
در انگلیس فقط چند نژاد محدود زندگی میکنند و من علاقه خاصی ندارم که بخواهم تاریخچه انگلیس را متوجه شوم. من به ایران و دانستن تاریخ آن بسیار علاقهمندم و میخواهم اطلاعاتم درباره ایران را گسترش دهم. ما روستاهای بسیاری در کشور داریم که هنوز بافت تاریخی ارزشمند خود را حفظ کردهاند و برای پروژههای تحقیقی عکاسی بسیار مناسب هستند و موضوعات پرمحتوایی دارند که میتوان از آنها استخراج کرد. شاید روزی بخواهم کشورم، فرهنگ، آداب و رسوم روستاها و شهرهای مختلف ایران را به دیگران معرفی کنم، اما هنوز آنقدر اطلاعات خوبی درباره آن ندارم و برای اینکار ابتدا باید اطلاعاتم را افزایش دهم.»