کمال خجندی | شهرآرانیوز؛ چنار وسط خیابان «خسروینو» را که قطع کردند، نام «نصرتالملک» هم با آن افتاد؛ «شوکتالدوله»، اما این شانس را داشت تا نامش همچنان بماند روی کوچهای که روزگاری خانهاش بود و محل رفتوآمدش. از دو حکمران خراسانی خاندان «کلالی» فقط همین در جغرافیای مشهد باقی مانده است؛ شهری که اعقاب و نوادههایشان هنوز در آن زندگی میکنند؛ «سید محمدکلالی» یکی از همانهاست؛ میراثدار خاندان کلالی. یادآوری اینکه کلالیها همیشه حکمرانهای خراسان بودهاند، ترجیعبند حرفهای سیدمحمدکلالی است.
رئیس ستاد بسیج اقتصادی خراسان در سالهای ابتدایی دهه شصت و مشاور وزیر کار در دولتهای وقت، حالا هم که سالهاست بازنشسته شده و در آپارتمان دلبازش در خیابان هفت تیر، وسط عکسهای سیاه و سفید قاب شده به دیوار و احکام دکترای فرزندانش، دارد روزگار میگذراند، باز هم عاشق همان گذشته تاریخی است که بخشی از آن به «نصرتالملک» و «شوکتالدوله» میرسد و البته تا «سیدمیرکلال» عارف و صوفی قرن هشتم در بخارا عقب میرود؛ که جد اعلای کلالیهاست.
نسب کلالیها به «سیدمیرکلال» از سادات حسینی، میرسد، که عارف و صوفی بزرگی بوده در بخارا و مریدان فراوانی داشته است. «امیرتیمورگورکانی» هم از جمله مریدان سیدمیرکلال بوده؛ تا آنجا که دخترش را به عقد او در میآورد و بیست هزار نفر را به او میبخشد که به واسطه همین بخشش امیرتیمور، «تیموری» خوانده میشوند و بعدها ایل بزرگ تیموری را میسازند که در بخشهای مختلف ایران و افغانستان و... پراکندهاند. کلالیها، اما خودشان را از نسل فرزندان سیدمیرکلال میدانند و همواره جزو بزرگان ایل تیموری و جزو حاکمان منطقه بودهاند.
در زمان سلطنت فتحعلیشاه، «امیر قلیچ خان کلالی»، در همین منطقه خراسان برای خودش حکومت داشته است. ارگ امیرقلیچخان در سنگان خواف هنوز پابرجاست. در این دوره سرحدات منطقه از هرات و خواف و تربتجام تا زورآباد (صالحآباد) و سرخس و از این طرف تا دروازههای مشهد، در اختیار امیرقلیچخان بوده است. او بعدها به خدمت حکومت قاجار درمیآید. بعد از قلیچخان، پسرش «دوستمحمدخانکلالی» و بعد از او نوهاش «علیمردانخان کلالی» به حکمرانی میرسند.
در زمان علیمردانخان، ترکمنتازیها امان مردم را بریده بوده است. سواران علیمردانخان در همین بنای «سنگبست» در نزدیکی مشهد مستقر میشوند و جلوی ترکمنتازیها را میگیرند. ناصرالدینشاه هم در سفر اولش به خراسان، به دلیل همین خدمات علیمردانخان، به او لقب «نصرتالملک» میدهد. نصرتالملک، هم «امیر قوای خراسان» بوده و هم «سرحددار و رئیس ایل و سوار تیموری».
او در حوالی همین جایی که حالا شده خیابان «خسروینو» بناهایی میسازد برای مردم؛ از جمله «حوض نصرتالملک» و «حمام نصرتالملک». باغی هم داشته که به پسرش میرسد. او بعدها از سِمَت امیری قوای خراسان عزل میشود و چند سال بعد از آن، در مشهد فوت میکند و در حرم مطهر دفنش میکنند؛ در رواق پشت سر حضرت (ع). بعد از نصرتالملک، «میراسدا... خان کلالی» جایش را میگیرد. او هم یکی از بزرگان ایل تیموری بوده است. اسدا... خان کسی است که در حکومت قاجار، به مقام «امیرتومانی» یا همان سرلشکری میرسد و آنجاست که ناصرالدینشاه، به او لقب «شوکتالدوله» میدهد.
بله. «شوکتالدوله» لقب اسدا... خان کلالی است. این کوچه هم، همانجایی است که عمارت او بوده و باغ بزرگ نصرتالملک. خب اینها با هم نسبت فامیلی داشته و پسرعموی هم خوانده میشدهاند. باغ نصرتالملک، بعدها به پسر دومش میرسد که «محمدابراهیم امیرتیمور کلالی» باشد. امیرتیمورکلالی، متولد ۱۲۷۳ خورشیدی است، در تربتجام. او بعدها از رجال سرشناس مملکتی میشود. امیرتیمور کلالی هر دو سمت وزیر کار و وزیر کشور را در دولت مصدق با هم داشته است. رئیس شهربانی کل کشور هم بوده و بعد از آن، چند دوره هم به نمایندگی از مردم فردوس و طبس و مشهد و کاشمر، نماینده مجلس شورای ملی شده است.
امیرتیمور دو دختر داشت که یکیشان همسر ژنرال «اسکندرمیرزا»، اولین رئیس جمهور پاکستان، شد. یکی از پسرهایش هم سفیرکبیر ایران در پاکستان، شوروی و انگلستان بود. امیرتیمور بعدها میآید و در مشهد، در باغ پدرش نصرتالملک، خانهای اعیانی میسازد. من این خانه را در آن سالهایی که هنوز سالم بود، دیده بودم. ما در اعیاد، برای دستبوس و عیدمبارکی، به دیدن امیرتیمور میرفتیم. آن خانه، خانه بزرگی بود و شاهنشین بزرگی داشت و بخشی هم داشت که طویله اسبها بود.
همینجایی که الان کوچه شوکتالدوله است در خیابان خسروینو، البته آن موقع این خیابان نبوده است. بعدها که خسروینو طراحی میشود، بخشی از ملک امیرتیمور میافتد درست وسط خیابان. شهردار وقت با امیرتیمور مذاکره میکند و قرار میشود بخشی از ملک، در اختیار شهرداری قرار بگیرد؛ اما امیرتیمور شرطی هم میگذارد. چنار بزرگی آنجا بوده که بازمانده باغ پدرش نصرتالملک بوده است.
امیرتیمور میگوید: «این چنار نباید قطع بشود. خیابان بکشید، اما این چنار هم سر جایش باشد.» شهرداری هم موافقت میکند و خیابان را میکشند که همین خیابان خسروینو باشد. خانه امیرتیمور هم افتاد آن دست خیابان. تا مدتها آن چنار وسط خیابان بود؛ درست روبهروی همین کوچه شوکتالدوله. شهرداری بعدها شروع کرد به بهانه گرفتن که این چنار وسط خیابان، خطرناک است و ماشینها میخورند به آن و... آخرش هم قطعش کردند.
آن چنار، آخرین یادگار نصرتالملک بود. امیرتیمور تا پیش از انقلاب، وقتی مشهد بود، در همین خانه اقامت داشت. بعدها جایی که طویله اسبها بود، زمینش به پمپ بنزین خیابان خسروینو واگذار شد. این زمین هم جزئی از ملک امیرتیمور بود؛ ارثیه خواهرش «زهرا خانم». زهرا خانم آنجا را فروخت که شد پمپ بنزین. حتی وقتی پمپ بنزین را میساختند هنوز سرطویله اسبها وجود داشت.
بخشهایی ازآن، هنوز هست؛ این دست خیابان. اوایل دهه شصت مکان خانه امیرتیمور به بنیاد شهید رسید. مدتی هم پیکر شهدا را از آنجا تشییع میکردند. بعدها وقتی بخشی از اموال امیرتیمور را به او برگرداندند، این خانه هم جزوش بود؛ همسر دومش هم مدتی در آن زندگی کرد. حالا که صحبت خانه امیرتیمور است این را هم بگویم که او، خانهای هم در تهران داشت؛ یک ملک دو سه هزار متری در خیابان فرشته، در شمیران؛ جایی که الان به کوی امیرتیمور معروف است.
بعد از انقلاب، دولت، آن خانه را به سفارت یوگسلاوی اجاره داد؛ به ماهی ۸۰ هزار تومان. آن خانه، همان خانهای است که یک سریال طنز (سریال «پاورچین» به کارگردانی مهران مدیری) هم در آن ساخته شد. بعدها که امیرتیمور به ایران برگشت، در جوار همان خانه، در یک آپارتمان کوچک زندگی میکرد. من، رفتم تهران به دیدنش. حسابی شکسته شده بود. بعد از آن، خیلی عمر نکرد و بهمن سال ۶۶ به رحمت خدا رفت و پیکرش را در مقبره خانوادگیشان در بهشت زهرا (س) تهران دفن کردند.
ما تربت جامیها هم اینجا در مشهد برای امیرتیمور مراسمی گرفتیم.
ببینید! پدربزرگ امیرتیمور، یعنی دوستمحمدخان، جز پدر امیرتیمور فرزند دیگری نداشته است. امیرتیمور، عمویی یا عمهای نداشت. پس کسی نمیتواند ادعا کند که من پسرعمو یا پسرعمه امیرتیمور بودهام. اما از آنجایی که نسب کلالیهای خراسان، به قلیچخان میرسد، ما با هم نسبت داشتیم. مادربزرگ پدری من، نوه قلیچخان و پدرم نبیره قلیچخان بود. امیرتیمور هم نبیره قلیچخان بود. ما اینطوری با هم نسبت داشتیم.
بله. من هم در تربت جام به دنیا آمدم. اما حوالی سال ۱۳۳۵ برای تحصیل در دبیرستان، آمدم به مشهد. همان سالها پدرم، «شیرمحمدخانکلالی»، شده بود بخشدار جاجرم و بیشتر وقتها در جاجرم بود. خانواده ما هم که خانواده شلوغی بود – ما با هم ۹ تا خواهر و برادر بودیم- برای آنکه پراکنده نباشند، آمدند به مشهد. من در «دبیرستان مستوفی» درس خواندم؛ حوالی باغ ملی. خانهمان در آن سالها در «خیابانسردادور» بود؛ در «پنجراه شاهپور» نزدیک پادگان ارتش. الان نمیدانم نام آن خیابانها چیست. سال ۳۹ دیپلم گرفتم و سال ۴۲ در اداره کل کار استخدام شدم؛ یعنی شهریور ۴۲ شدم مسئول واحد رسیدگی به شکایت کارگران در اداره کل کار.
نه. آن سالها اداره کل کار در میدان شهدا یا میدان مجسمه بود. نزدیک مسجد حوض لقمان. آنجا یک هتل قدیمی را گرفته بودند و شده بود اداره کل کار. سازمان تأمین اجتماعی هم همانجا بود. سال بعدش شدم رئیس اداره کار نیشابور. نیشابور تا قبل از آن، اداره کار نداشت و من تأسیسش کردم. بعد رفتم تهران. در تهران بودم که دانشگاه هم قبول شدم؛ در رشته زبان فرانسه. بعد از فراغت از دانشگاه دلم میخواست برگردم به مشهد.
یادم هست که یک وقتی این را به امیرتیمور گفتم. او هم حاشیه کاغذی، دو خط نوشت خطاب به معاونش در وزارت کار. نوشت که «این ابنعم ما- یعنی پسرعموی ما- میخواهد برگردد به مشهد. مساعدت کنید.» همان شد که من برگشتم به مشهد.
البته خیلی ماندگار نشدم و این بار به عنوان رئیس کار استان مازندران انتخاب شدم. آن سالها به خاطر فراوانی کارخانههای نساجی، اداره کل کار مازندران در ساری نبود. در قائمشهربود و بعدها هم رفتم «رضائیه (ارومیه)». همین است که هر کدام از بچههایم در شهری به دنیا آمدهاند.
فرزند نصرتالملک که همین امیرتیمور کلالی بود که خب فرزندان و نوادگانش حالا در ایران نیستند. از شوکتالدوله هم پسری ماند به نام «ابوترابخان» این ابوترابخان، فرزندی داشت که هم نام من بود «محمدخان». محمدخان کلالی تحصیلکرده بود و در تهران اقامت داشت؛ اما به درخواست مهندس «جواد شهرستانی»، شهردار وقت مشهد، و به توصیه دکتر «منوچهر کلالی»، دبیرکل وقت «حزب ایران نوین»، آمد مشهد و شد معاون مالی شهردار. وقتی قرار شد شرکت واحد تأسیس بشود، محمدخان کلالی شد مدیرعامل آن. درواقع شرکت واحد اتوبوسرانی مشهد را محمدخان کلالی راهاندازی کرده است.
محمدخان، بعدها در همین مشهد بازنشسته شد و امیرتیمور کلالی ۱۰۰ هکتار زمین در تربت جام، در اختیارش قرار داد. قرار شد، محمدخان در زمینها چاه عمیق بزند و کشاورزی کند. تازه محمدخان شروع به حفر چاه کرده بود که انقلاب شد و زمینها را توقیف کردند و چاه هم نیمه کاره ماند. محمدخان مدتها میرفت سر زمینش و برمیگشت مشهد. یک روز در همین رفتوآمدها، دم گلکاری برق، سکته کرد و درگذشت... فرزندان محمدخان کلالی هستند و در مشهد و تهران ساکنند.
درباره ریشه ایل تیموری چند نقل در تاریخ هست؛ در روایتی میگویند، امیرتیمور گورکانی مرید خاص سید میرکلال، عارف و صوفی قرن هشتم در بخارا بوده است. هر وقت میخواسته به جنگی برود، اول میآمده پیش سیدمیرکلال و دعای فتح میگرفته است. در یکی از جنگها، در جنگ هندوستان، پیش از آغاز جنگ، امیرتیمور به خدمت سیدمیرکلال میرسد و به روال معمول از او میخواهد که برای فتح لشکریان امیرتیمور دعا کند. سیدمیرکلال میگوید به یک شرط تو را دعا میکنم؛ آن هم اینکه همه لشکریانت امروز را مهمان من باشند. امیر تیمور تعجب میکند و میگوید شما که فقط یک بز داری چطور میخواهی یک لشکر را طعام بده؟
سیدمیرکلال میگوید بمان و تماشا کن. نقل است که آن روز همه لشکر تیمور با همان شیر بز اطعام میشوند. امیرتیمور راهی جنگ میشود و با غنایم و اسیران فراوان، از جنگ برمیگردد و اولین کاری که میکند به خدمت سیدمیرکلال میرسد. آنجا به سیدمیرکلال میگوید: از من چیزی بخواه. سیدمیرکلال میگوید: میخواهم که به اندازه گنجایش این حجرهای که من در آن زندگی میکنم، از اسیرانت به من ببخشی. امیرتیمور هم میپذیرد.
باز نقل است که ۲۰ هزار نفر از اسیران جنگی در همان حجره، جا میشوند و امیرتیمور به خاطر قولی که به سیدمیرکلال داده است، همه آنها را به سید میبخشد. اینجا قصهای هم هست. میگویند همه آن ۲۰ هزارنفر که در حجره سیدمیرکلال، جا میشوند، همچنان به اندازه یک نفر جا میماند. امیرتیمور رو میکند به لشکریانش و میگوید: در اینکه همچنان به اندازه یک نفر در حجره جا مانده، حتما نکتهای هست. آیا کسی از شما، اسیری را مخفی کرده است؟
یکی از سران لشکر جلو میآید و میگوید: من دختر پادشاه هند را اسیر کرده و او را در صندوقچهای مخفی کرده بودم که به شما تقدیم کنم. امیر تیمور دستور میدهد تا آن دختر را هم حاضر کنند و در حجره سید جا بدهند. آن دختر که اضافه میشود، حجره پر میشود. میگویند آن اسرا که به دست سید میرکلال آزاد شدهاند، در خدمت سید میمانند و میشوند ایل تیموری.
نقل دیگری که سندیت تاریخی دارد این است که امیرتیمور، به خاطر ارادتش به سیدمیر کلال، یکی از دخترانش را به عقد سید درمیآورد و به عنوان جهیزیه خواهرش، بیست هزار سوار به سیدمیرکلال میبخشد. سید میرکلال بعدها آنها را بین پسرانش امیربرهان، امیرشاه، امیرحمزه و امیرعمر قسمت میکند. امیرشاه (میرشاهخان) پنجهزار سوار تحت امرش را به همراه خانوادهشان از کناره رود سیحون برمیدارد و به خراسان میآورد و در منطقه وسیعی از هرات گرفته تا خواف و تربت جام و زورآباد (صالحآباد) اسکان میدهد. میگویند وقتی این جمعیت به خراسان میرسند، هشت هزارنفر شده بودند. مقبره سید امیر کلال در باغی مصفا در شهر بخارا قرار دارد. دکتر «غلاممصطفیخان»، نسخهشناس و مصحح پاکستانی، کتاب کرامات سید میرکلال را تصحیح و چاپ کرده است.
صفحه ۱۹۳ تا ۱۹۹ کتاب «گروههای مهاجر به مشهد از صفویه تاکنون» نوشته علینجفزاده به خاندان تیموری از زمان مهاجرتشان به مشهد در دوره ناصرالدینشاه، بزرگان این خاندان و نقشی که در حوزههای نظامی، اقتصادی و فرهنگی مشهد داشتهاند اختصاص دارد. در این صفحات درباره نامهایی که در این گفتگو آمده، چنین نوشته شده است: علی مردان خان نصرالملک پسر دوست محمدخان تیموری مهمترین و مؤثرترین شخصیت تیموری مشهد در دوره قاجار بود. او نخستین کسی است که درجه سرهنگی گرفت و به تدریج به سرداری ارتقا پیدا کرد.
قهرمان میرزا امین لشکر در سفرنامهاش، نصرتالملک را سیدی معقول توصیف کرده است که گویا بعدها وقتی مردم مشهد از جور آصفالدوله، والی ظالم خراسان، در دوره قاجار به تنگ میآیند و شورش میکنند کنار مردم و مقابل والی میایستد. او همچنین بزرگترین واقف ایل تیموری محسوب میشود که علاوه بر وقف املاکی برای عزاداری ائمه اطهار (ع) و ساخت بناهایی عامالمنفعه، نسخ خطی بسیاری هم وقف حرم مطهر میکند که اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری میشود. ناگفته نماند که نام نصرتالملک را میتوان در نخستین سرشماری انجام شده از مشهدیها در دوره قاجار هم یافت.
شاهزاده زینالعابدین میرزا که این سرشماری از اوست، نوشته که منزل علیمردان خان تیموری در زمان این آمارگیری (۱۲۹۷ قمری) در محله سراب قرار دارد و اعضای خانواده او دوازده نفر شامل دو مرد، یک زن، یک پیر، دو جوان، دو پسر و چهار دختر میشوند. پس از او امیرتیمور نامدارترین افراد این خاندان و جوانترین نماینده راه یافته به مجلس است که به دلیل حسنخلق و درایت، شش دوره تمام از سوی مردم مشهد، کاشمر، تون، طبس، فردوس و گلشن به نمایندگی انتخاب میشود.